شماره ۴۹۸ | ۱۳۹۳ سه شنبه ۲۱ بهمن
صفحه را ببند
پیرزن کار و خیابان، می‌دانید چیست؟

معصومه انصاریان   پژوهشگر ادبیات‌کودک، انجمن نویسندگان کودک و نوجوان

ننه‌لیلا با من است، توی خانه، خیابان، توی اتاق، توی میهمانی لابه‌لای سطرسطر کتابی که می‌خوانم، توی تختخواب پشت پلک‌های بسته‌ام، ننه‌لیلا آرام و قرار را از من گرفته و نمی‌گذارد خواب به چشم‌هایم بیاید. ننه‌لیلا با من است، از روزی که توی مترو دیدمش. با آن چشم‌های بی‌فروغ و نگاه مهربان مادرانه، با دست‌های چروکیده و پینه‌دار و تن رنجور و خسته. ننه‌لیلا با من است، از وقتی  بین 6 نفر نشسته روی صندلی‌های مترو جایی گرفت و نفس راحتی کشید و به‌خاطر نصف صندلی فروتنانه از بغل‌دستی‌هایش تشکر کرد.
گفتم: این ساعت مترو خیلی شلوغ است، شما که مجبور نیستید، چرا این ساعت  از خانه بیرون می‌آیید؟
خندید و گفت: چرا؟! مجبورم. از سرکار برمی‌گردم.
با تعجب پرسیدم: مگه شما کار می‌کنید؟
گفت: بله، محل کارم میرداماد است. از 9 صبح تا 5 بعدازظهر.
پرسیدم: خونه‌تون کجاست؟
گفت: یافت‌آباد، بازار مبل. هر روز صبح از یافت‌آباد می‌روم میرداماد و عصر از  میرداماد برمی‌گردم یافت‌آباد.   
گفتم: ولی توی این سن و سال!  لابد براتون خیلی سخته!
گفت: 3 ماهی می‌شود که کار می‌کنم.  
گفتم: همسرتان...؟
گفت: مریض است و بازنشسته. حقوق ‌بازنشستگی‌اش  900هزارتومان است. چندماه پیش یک وام 20 میلیونی گرفتیم 820‌ هزارتومانش می‌رود برای قسط وام.  با 80 هزار تومان من چه‌کار کنم. 2 روز دیگر شب‌عید است. با این مخارج مگر می‌شود کار نکرد. خدا را شکر. صاحبکارم خوبه. کارمندای آنجا جوان هستند مثل بچه خودم می‌مانند.

ساعت 8 شب بود، از دکتر برمی‌گشتم. شب سردی بود. خشکه‌سرمایی که دلت می‌خواست بدوی و هرچه زودتر خودت را به‌جایی گرم برسانی. سرم را انداخته بودم پایین و تند می‌رفتم سمت ایستگاه مترو فردوسی. پیرزنی نشسته روی پله‌ها‌ی   پیاده‌رو توجه‌ام را جلب کرد. خودش را پیچیده بود در چادر مشکی. از سرما مچاله شده بود. با یک دستش صورتش را پوشانده بود و دست دیگرش را دراز کرده بود رو به عابران. با خودم گفتم، توی این سوزوسرما چه‌چیزی او را از خانه‌اش کشانده بیرون؟ آخر چه‌کسی دلش می‌خواهد خانه گرمش را بگذارد و بیاید کنارخیابان و به‌سوی عابران دست تکدی‌ دراز کند؟ در این افکار بودم که پیرمردی از راه رسید و درحالی‌که دور و برش را نگاه می‌کرد، پتوچه‌ای داد دست زن و به‌سرعت رفت. زن پتو را پهن  کرد زیرش و به کارش ادامه داد تا کی نمی‌دانم؟ اما تصویرش آمد نشست کنار ننه‌لیلا. کنار تصویر زنان سالخورده بیشماری که هر روز توی مترو می‌بینمشان که با چه فلاکتی فروشندگی می‌کنند. توی سرما و گرما، توی شلوغی و ازدحام و غرولند مسافرها. زنان سالخورده‌ای که پلاستیک‌های سنگین اشیای بنجل را با مشقت  دنبال خود می‌کشانند. از این قطار به آن قطار، از این واگن به آن واگن، با ترس و دلهره، مبادا گیر بیفتند و سرمایه‌ اندکشان را از دست بدهند.
کم نیستند زنان سالخورده و پیری که محتاج نان شب‌شان هستند. کم نیستند پیرزنان آبرومند و شریفی که یک عمر با عزت زندگی کردند و امروز که باید سال‌های پیری را به‌آسودگی و استراحت بگذرانند، مجبور می‌شوند تن به کارهای سختی چون آبدارچی، کلفتی و فروشندگی بدهند.
«پیرزنان کار» پدیده‌ای اجتماعی است در کنار «کودکان‌کار» که دیگر نمی‌شود نادیده‌اش گرفت، نمی‌شود انکارش کرد، نمی‌شود از کنارش گذشت و شب راحت سر بر بالین گذاشت.
امروز در سطح شهر تهران هزاران ننه‌لیلا وجود دارد. هزاران مادربزرگ که به‌جای بودن در کنار نوه‌هایشان، به‌جای استراحت در خانه دغدغه نان شب دارند؟ به‌راستی پیرزنان‌کار و خیابان معلول چه‌چیزی هستند؟ این زنان سالمند قربانی چه‌چیزی شده‌اند؟ آیا همان‌طور که برخی کارشناسان اقتصادی می‌گویند، این پیرزنان هم مثل دیگر آحاد فقیر جامعه قربانی سیستم بانکی  غلط  هستند. من که کارشناس اقتصادی نیستم اما وقتی کمی فکر می‌کنم، می‌بینم سیستم بانکی که اقساط ماهیانه یک وام 20میلیون تومانی را بی‌توجه به درآمد 900‌هزار تومانی وام‌گیرنده، ماهیانه 820 هزارتومان می‌بندد. ولی از دریافت بازپرداخت وام‌های بی‌پشتوانه میلیاردی عاجز است، سیستم عادلانه‌ای نیست. شما بگویید، هست؟
آیا هزاران ننه‌لیلا مثل بقیه مردم زیر خط‌فقر این جامعه، قربانی ندانم‌کاری‌ها و بلندپروازی‌های کسانی نیستند که هنوز هم از تاریخ عبرت نمی‌گیرند؟ آیا گناه دربه‌دری پیرزنان کار جامعه ما، گردن آنهایی نیست که منافع یا مصالح سیاسی‌شان برایشان از نان و آب و امنیت مردم جذاب‌تر است؟ من نمی‌دانم چطور می‌شود حق مسلم ننه‌لیلا را مشخص کرد. آیا اولین حق مسلم ننه‌لیلا‌ها تأمین معیشت برای زنده‌ماندن نیست؟  
از فرمایشات حضرت علی (ع) است که: «ما رایت نعمه موفوره الا و فی جانبها حق مضیع»- ندیدم ثروتی انباشته مگر در کنارش حقی ضایع شده‌بود. آیا بر این اساس نمی‌شود قامت خمیده این پیرزنان را در مفاسد اقتصادی چند‌هزار میلیاردی و سوءاستفاده از بیت‌المال مسلمین دید؟ آیا وقتی میلیاردها دلار ثروت این کشور صرف خرید کالاهای بنجل چینی یا بدتر قاچاق کالاهای خارجی می‌شود، جز بیکاری و فقری به ارمغان می‌آورد که شاهدش هستیم؟ و آیا اهمال در بازگرداندن اموال بربادرفته بیت‌المال و کش‌دادن رسیدگی به این پرونده‌ها عامل افزایش تعداد این پیرزنان کار نخواهد ‌شد؟ درحالی که ننه‌لیلا خسته مجبور است در سن 70 سالگی برای تأمین نان شبش هر روز از یافت‌آباد برود میرداماد و غروب از میرداماد برگردد یافت‌آباد!

 


تعداد بازدید :  142