کمال اطهاری پژوهشگر توسعهشهری
به صورت خیلی صریح باید گفت، پروژه انتقال پایتخت یک مسأله جمعی نیست که در آن خیر مردم در نظر گرفته شود. هر چقدر که زمان بیشتری از روی این پیشنهاد میگذرد، بیشتر ثابت میشود که طرح انتقال پایتخت برای سازماندهی جمعیت شهری مثل تهران طراحی نشده چراکه عملا نمیتواند در این زمینه کاری از پیش ببرد. در گذشته اگر پایتخت ایران چندینبار تغییر کرده بیشتر در دورانی فئودالی بوده که جمعیت، صنایع سنگین و سازوکارها به صورت امروز نبوده است. در نتیجه با هر انتقالی که صورت گرفت، جمعیت زیادی جابهجا شد که میتوانست به کلانشهرها برای رفع مشکلاتشان کمک کند. اما امروز که شهرها براساس پیوند انبوه فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی شکل گرفته، انتقال پایتخت قطعا نمیتواند کمکی به کم شدن جمعیت کند. انتقال پایتخت تنها میتواند با خود جمعیت کارکنان دولتی را جابهجا کند که آن هم در مقابل جمعیت 9میلیونی تهران، عدد ناچیزی است. در یک نگاه کلی شاید تنها صدهزار کارمند دولتی در تهران داشته باشیم که بخواهند با انتقال پایتخت مهاجرت کنند. پس در نتیجه مهمترین معضل که جمعیت بیاندازه تهران است، با این پیشنهاد رفع نخواهد شد. دومین دلیلی که این پروژه را با شکست مواجه میکند از نظر اجتماعی حایز اهمیت است. مدیریت جامعه به دلیل پیوندهای اجتماعی و علمی و فرهنگی با همجواری با این بخشها انجام میشود. درواقع اگر مسئولان جامعه با صاحبان اندیشه در ارتباط نباشند و از آنها کمک نگیرند، نمیتوانند کشور را اداره کنند. انتقال پایتخت اداری و سیاسی که از آن نام برده میشود، قطعا همه وزرا و مسئولان جامعه را با خود به شهر دیگری غیر از تهران منتقل میکند و آنها را عملا در پادگانی به نام پایتخت محبوس میکند که کمتر امکان تعامل با قشرهای مختلف فرهنگی، اجتماعی و هنری را دارند. پس حتی از این منظر که صاحباناندیشه و فکر در تهران باقی میمانند و باید برای ارتباط مدام با آنها دوباره به این شهر سفر کرد عملا یکی دیگر از مشکلاتی است که پروژه انتقال پایتخت را با مشکل مواجه میکند. مورد بعدی هم مربوط به هزینههای انتقال پایتخت است. کسانی که هزینه انتقال پایتخت را سرسامآور نمیدانند، قطعا همان کسانی هستند که پروژه مسکنمهر را پیشبینی کردند. این پروژه بالغ بر 300هزار میلیارد تومان هزینه دارد. ایجاد راههای ارتباطی جدید و توسعه یک شهر بهعنوان پایتخت، هزینههایی دارد که حتی اگر یک بخش کوچکی از آن را صرف شهری مثل تهران کنند، مشکلات بزرگی مثل ترافیک و آلودگی هوا حل خواهد شد. اینکه موضوع انتقال پایتخت به خودیخود میتواند مشکل آلودگی را برطرف کند، بیهوده است چراکه وقتی جمعیتی جابهجا نشود، نه مشکل ترافیک در تهران حل میشود و نه آلودگی هوا ضمن اینکه در انتقال پایتخت سرمایههای اجتماعی هم جابهجا نمیشود و همین موضوع میتواند کاملا زيانآور باشد. درواقع ما هزینه گزافی را صرف یک کار غیرمولد میکنیم که بحران تهران را حل نخواهد کرد و مشکلات بیشتری را هم اضافه میکند. اگر به کشورهای دیگر نگاه بیندازید، قطعا به این نتیجه میرسید که انتقال پایتخت درمورد جابهجایی جمعیت در هیچ کجای دنیا تجربه موفقی نبوده است. انتقال پایتخت به واشنگتن از جمعیت نیویورک و سانفرانسیسکو کم نکرده است. یا درمورد اسلامآباد و کراچی نیز همین اتفاق افتاده است. با وجود اینکه آنکارا بهعنوان پایتخت در ترکیه انتخاب شد اما همچنان استانبول به رشد جمعیتی خود ادامه میدهد و همه این تجربهها به ما ثابت میکند، اگر قرار است پایتخت برای حل برخی بحرانها مثل کمشدن جمعیت و رشد بیرویه جمعیتی کمککننده باشد، باید کاملا با آن مخالفت شود. از نظر من، تجربه مسکنمهر یک تجربهای است که میتواند خیلی جدی ما را از پروژه انتقال پایتخت دور کند. دلیل قیاسم از این جهت است که تمام تخمینها برای این پروژه اشتباه از آب درآمد و ضمن اینکه دولت بهعنوان کارفرما، پیمانکاران زیادی را در این پروژه دخیل کرد که تنها هزینه چندصد میلیاردی به همراه داشت و نتوانست مشکل مسکن تهران را حل کند. انتقال پایتخت نیز چیزی مشابه همین موضوع است چراکه دوباره پیمانکاران وارد عمل خواهند شد و این اتفاق با توجه به تجربه ناموفق مسکنمهر
درست نیست.