| فرزانه رسانه | کارشناسارشد روانشناسی|
وقتی کودکی به دلیل ترس از والدین و تنبیه شدن بیشتر توسط آنها حاضر است به دلیل اشتباهی که انجام داده ساعتها به مسئولان مدرسه التماس کند که به والدینش چیزی نگویند یا فرزندی که به جای مطرح کردن مشکلات جسمی جدی که برایش پیش آمده با والدینش آنها را به دوستش میگوید، به نظر شما اینجا مقصر والدین هستند یا آن فرزند؟ درواقع چه میشود که چنین میشود؟! به راستی چرا گاهی والدین که در حقیقت نزدیکترین افراد به فرزند خود هستند طوری میشود که از نگاه فرزندان گویی آنها غریبهترین افراد هستند؟! چرا برخی از والدین بهجای اینکه مأمن و پناهگاهی برای فرزندان خود باشند موجودات خوفناکی از نظر فرزندشان شناسایی میشوند؟ از طرف دیگر، والدین نیز اغلب شکایت میکنند که چرا بچهمان حرفهایش را به ما نمیزند و اسرارش را به ما نمیگوید؟ مگر ما پدر و مادرش نیستیم؟!
در واقع این سوال چندین جواب دارد. اولین و مهمترین آن این است که همیشه و در هر مشکلی باید انگشت اشاره را از سمت مقابل چرخانده و به سمت خودمان بگیریم. بله، خودمان! در هر مشکلی اگر نه بیشتر، اما قطعا ما هم به اندازه طرف مقابل در ایجاد و گسترش مشکلات سهم داریم. از خودمان بپرسیم که آیا تاکنون توانستهایم فضایی ایمن و مناسب برای فرزندانمان فراهم کنیم که او بتواند حرفهایش را با خیال راحت و بدون ترس و نگرانی از نقشهای که بعداً برایش خواهید داشت بزند؟ آیا توانستهایم خودمان را جای او و در سنوسال او قرار دهیم و از دریچه چشم فرزندانمان به موقعیتها نگاه کرده و با او همدلی کنیم؟ در حقیقت چندبار توانستیم فرزندمان را با وجود خطاها و اشتباهاتی که دارد بپذیریم و به قول کارل راجرز رواندرمانگر انسانگرا پذیرش بیقید و شرط داشته باشیم؟ اگر این سوالات را با صداقت از خودمان بپرسم پاسخ سوالهای بالا را خواهیم گرفت. متاسفانه اکثر قریب به اتفاق والدین دوست دارند که فرزندشان کامل باشد و خطا و اشتباهی مرتکب نشود، تمیز و منظم بوده و همیشه طبق معیارهای آنها عمل کند. هیچکس از یک بچه حرف گوشکن، درستکار، مرتب و به قولی مثبت، بدش نمیآید اما کیست که بخواهد فرزند پردردسر و شلوغ و شلخته داشته باشد؟ درواقع والدین گاهی با اعتراض به رفتارهای فرزندشان میخواهند او را موجودی بیاختیار و تحت فرمان خود بار بیاورند و اصالت را (به معنای همان چیزی بودن که هست) از او بگیرند- یعنی دوست دارند کودک را آنطور که دلشان میخواهد تربیت کنند نه آنطور که خودش بهطور ماهوی به جریان رشد ادامه دهد.
نکتهای دیگر که در این زمینه باید یادآور شویم این است که برای دوست بودن با فرزندانمان باید زمینه اعتماد کردن را در آنها ایجاد کنیم. وقتی عمل اشتباهی از آنها سر میزند صرفنظر از دعوا و پرخاشگری که طی آن گاهی ناراحتیهای خودمان را هم از این طریق بر سر آنها خالی میکنیم، با آنها صحبت کرده و در مورد آن عمل خاص یا رفتار، گفتوگو کنیم. اجازه دهیم بدانند که برایمان مهم هستند و درواقع با رفتارمان این اطمینان را به آنها بدهیم که با وجود نقصها،کاستیها و اشتباهاتشان بازهم برایمان عزیز هستند و همان پذیرش بیقید و شرط را داشته باشیم.
گاهی خوب است که به خودمان یادآوری کنیم زمانی که ما هم در سن آنها بودیم رفتارهای غلطی داشتیم که با این وجود آرزو میکردیم در چنین مواقعی والدینمان ما را بیشتر درک کنند.
علاوه بر همه مواردی که ذکر کردیم در اینجا نیز بحث پرکاربرد مهارتهای زندگی مطرح است. مهارت خودآگاهی که هر لحظه از افکار و هیجاناتمان آگاهی داشته باشیم و همچنین مهارت ارتباط موثر به کمکمان میآید. آشنایی و مهارت در استفاده از هریک از این مهارتها همچون جعبهابزاری است که میتوان آن را با خود حمل کرد و هرجا که لازم بود از هر مهارت متناسب با هر موقعیت خاص استفاده کرده و زندگی را برای خودمان و اطرافیان دلپذیرتر سازیم. به یاد داشته باشم که فرزندپروری یکی از سختترین کارهای دنیاست و برای اینکه بتوانیم این امر خطیر را به نحو مطلوبی انجام دهیم نباید مدام به آنها یادآور شویم که چه چیز درست و چه چیز نادرست است چراکه با اینکار آنها را تحتفشار قرار داده و طبعا پس از مدتی از پیروی کردن از دستورات ما سرپیچی خواهند کرد که اگر این کار را انجام دهند خوب است! چون در غیر این صورت با این کارمان زمینه ابتلا به اختلالات اضطرابی و وسواس را در آنها نهادینه کرده و آنها را به افرادی وابسته مبدل ساختهایم. لذا آموزش به شیوهای غیرمستقیم بهترین، مناسبترین و موثرترین شیوه تربیتی است که نمونه داستانی آن را زمانی که امام حسن و امام حسین(ع) برای آموختن نحوه صحیح وضو گرفتن مردی که این کار را اشتباه انجام داده بود نقل کردهاند. همه ما براساس طبیعتی که داریم خواسته یا ناخواسته اشتباهاتی را در طول زندگی انجام میدهیم و هیچ انسانی از اشتباه کردن مبرا نیست، بنابراین هنگام برخورد با خطاهای فرزندانمان سعی کنیم آنها را آینهای برای اشتباهات خودمان قرار داده و بنگریم که ما هم مثل آنها انسان هستیم و خطاکار، سپس با گذاشتن خودمان در موقعیت آنها بهترین و مناسبترین نحوه برخورد را انجام دهیم. باز هم متذکر میشویم که برای فرزندپروری، باید خودمان پدر و مادری کردن را آموخته باشیم.