مهدی بهلولی آموزگار
در زمانه ما، گفتوگو جایگاه ویژهای یافته است. گفتوگو به جای خشونت و خشونتورزی نشسته و از سطح خُرد و میان افراد گرفته تا سطح کلان و میان کشورها، بر آن پافشاری میشود. با این پیشزمینه و اندیشه بود که به یکی از گروههای وایبری دانشآموزی پیوستم. چند هفته پیش یکی از دانش آموزانم در وایبر پیامی به من داد که ما گروهی درست کردهایم و خوشحال خواهیم شد شما هم به گروه ما بپیوندید. من هم پذیرفتم. برخی از افراد گروه با نام مستعار بودند و برخی با نام خودشان. هنگامی که عضو گروه شدم چند نفری آمدند پرسیدند: آقا نمره امتحان ما چند شده؟ گفتم: هنوز صحیح نکردهام. تا من پیامم را نوشتم یکی آمد و گفت: آقا اجازه، من بروم دستشویی؟ گفتم: بفرمایید! دیگری گفت: حالا تا آقا آمد تو دستشوییات گرفت؟ نفر بعد به شتاب جوک زشتی گذاشت و دیگران هم آغاز به نوشتن بد و بیراه به همدیگر کردند. دو سه شبی تاب آوردم و پیامها را میخواندم اما دیدم جای من نیست و از گروه بیرون آمدم. این بچههای سال چهارم رشته ریاضی دبیرستان- کهسال آینده دانشجو میشوند- گویی سر کلاس، فرصت گفتن حرفهای دلشان را به من و حتی خودشان به دست نیاورده بودند و در وایبر فضایی یافته بودند تا آنچه در دلشان میگذرد را نمایان سازند. با خودم گفتم بسیاری میگویند آموزگاران، هنوز هم درمیان گروههای مرجع به شمار میروند و در جامعه جایگاهی دارند. این جوانان با من آموزگارشان که اینچنین میکنند با دیگران چه خواهند کرد؟
داشتم با خودم درباره این تجربه میاندیشیدم که یادم آمد چند روز پیش، خبرهایی منتشر شد که گویا قرار است در کلاسهای درس، دوربین نصب کنند. پس از آن از اینجا و آنجا شنیدم که در برخی مدرسههای دولتی و هیأت امنایی و بهویژه مدرسههای پولی، هم کمابیش این کار را کردهاند. البته چند روز پس از انتشار خبر، یکی از فرادستان کنونی آموزش و پرورش آن را خلاف قانون دانست. اما آیا به راستی با افزایش کنترل و نظارت، جامعه را بیش از پیش، از خود بودن و اصیل بودن دور نمیسازیم؟ آیا به جامعه و بهویژه نوجوانان و جوانان یاد نمیدهیم که جلوی دوربین، آن گونه باشند که ما میخواهیم و در خلوت خود، آنگونه باشند که خود میخواهند؟ و از میان این انسانها، انتظار پرورش و برآمدن انسانهای بزرگی را هم داریم که برای «خود» ارزش قائلند و میتوانند دست به آفرینش کارهای تازه بزنند؟
شوربختانه – و البته نهتنها در ایران- ایدئولوژی رفتارگرایی، چیره بر اندیشه بسیاری از تصمیم گیرندگان رسمی جامعه است. در این نگاه، انسان موجودی دانسته میشود که با کنترل، تشویق و تنبیه، میتواند به سوی هدفهای تعیین شده، به پیش برده شود. از چنین نگرشی، انسان قالبی بیرون میآید نه سنجشگر. در جامعه کنونی، که جامعه دگرگونیهای روزافزون است انسان نوآور و سنجشگر به کار میآید نه انسان قالبی دستآموز. انسانهای اصیلی که میتوانند سخن و اندیشه خود را بر زبان آرند، نه آنانی که چون به خلوت میروند، آنچنان دگرگون میشوند که گویی از بنیاد کسان دیگری بودهاند!