شماره ۴۹۶ | ۱۳۹۳ يکشنبه ۱۹ بهمن
صفحه را ببند
این شرح بی‌نهایت...

نیکویی پرسش، نیمی از دانش است.
حضرت محمد (ص)

شب فراق
ندیده‌ام رخ خوب تو، روزکی چند است
بیا، که دیده به دیدارت آرزومند است
به یک نظاره به روی تو دیده خشنود است
به یک کرشمه دل از غمزه تو خرسند است
فتور غمزه تو خون من بخواهد ریخت
بدین صفت که در ابرو گره درافکند است
یکی گره بگشای از دو زلف و رخ بنمای
که صدهزار چو من دلشده در آن بند است
مبُر ز من، که رگ جان من بریده شود
بیا، که با تو مرا صدهزار پیوند است
مرا چو از کام شیرین تو نصیبی نیست
از آن چه سود که لعل تو سر به سرقند است؟
کسی که همچو عراقی اسیر عشق تو نیست
شب فراق چه داند که تا سحر چند است؟
عراقی

 


تعداد بازدید :  305