سعید اصغرزاده
برای همه آنهایی مینویسم که مانند عکس یهویی سلفی، جوگیر شدند و خود را به آب و آتش زدند و حتی تظاهرات کردند و ... بعد هم، زندگی و دیگر هیچ! آیا قدرت جوسازی مخصوص رسانهها بوده؟ یا بار عاطفی یک واقعه چنین دهشتناک بوده؟ یا هر چیز دیگری منجر به سکوت و حاشیهروی شده است؟ آنها که داوطلب مقابله با خشونت و امدادرسانی به خشونت دیده بودند، حالا کجایند؟ شاید این رسمی است که در هر واقعهای با آن مواجهیم؟ اما واقعه دیده را به حال خود باید رها کرد؟
از نگاه رفتارشناسی موضوعی که حرکات امدادی و داوطلبانه را مخدوش میکند، جوزدگی است! یعنی یک حالت هیجانی و جوگیر شدن همان چیزی است که در زبانشناسی اجتماعی به آن نفوذ اجتماعی گویند. یعنی یک فرد یا گروه تحتتأثیر شرایط و محیط قرار گیرند. چه مسابقه فوتبال باشد. چه صفحه اجتماعی فلان آدم. چه ماجرای اسیدپاشی. چه....در این فرآیند رفتاری، فرد در فضایی قرار میگیرد که نمیتواند در برابرش مقاومت کند. در روانشناسی بجای جوزدگی از واژه «هیسترویونیک» یعنی خود نمایش استفاده میشود.
من نمیگویم که این جوزدگی در بعضی مواقع کارآیی ندارد. اتفاقا دارد. مثلا در مورد مرحوم پاشایی کار به اینجا رسید که وزارت کشور برود دنبال پژوهش و دست آخر اعلام کند که در جامعه تحرکات زیرپوستی دارد اتفاق میافتد. یا در مورد اسیدپاشی اصفهان....! راستی ماجرا چه شد؟ آیا هنوز هم اگر از اسیدپاشی، عامل آن و مشکلات آسیب دیده بنویسیم، متهم میشویم به جوسازی و سیاهنمایی و..؟ اصلا فکر کنید به انگیزه افراد اسیدپاش کار نداریم. اصلا فکر کنید اسید پاش دستگیر شده است و خودش با پای خودش آمده کلانتری که کسی زحمتش نشود. اصلا فکر بکنید قصاص شد. تکلیف آن دخترکان مظلوم دیار من چه شد؟ تکلیفشان را چه کسی روشن میکند؟ آنان که به خیابان ریختند؟ آنان که آنهایی را که به خیابان ریخته بودند را از خیابان جمع کردند؟ دولت؟ نهادهای مدنی؟ خانواده؟ که؟
می پرسید حالا چه شده که توپم اینطور پر است؟ مگر حرفهای برادر سهیلا جورکش که میگوید نه خبری از مسئولان دولتی است نه خبری از وعدههایشان، آدم را آرام میگذارد؟ بله! خانواده سهیلا جورکش، سومین قربانی اسیدپاشی اصفهان دیگر امیدی به دستگیری اسیدپاش ندارند. آنها به جز درمان سهیلا آنقدر درگیر هزینههای درمان او هستند که کمتر فرصت میکنند برای پیگیری پرونده اسیدپاش، به دادسرا و پلیس بروند. سهیلا از روزی که در باغ گلهای اصفهان مورداسیدپاشی قرار گرفت تا امروز، هنوز به خانه نرفته و تنها از بیمارستانی به بیمارستان دیگر منتقل شده است. دیگر سهیلا همان ۱۰درصدی که بینایی داشت هم از دست داده و بینایی هر دو چشم به صفر رسیده است،
برادر سهیلا جورکش گفته وقتی این اتفاق افتاد رسانهها دست از سر ما برنمیداشتند و با وجود درگیریهای شدیدی که داشتیم لحظهای تلفنهایمان آزاد نمیشد. همه خبرنگارها تماس میگرفتند و برای دیدن سهیلا میآمدند، اما ناگهان همه آنها رفتند و دیگر هیچ خبری از هیچ رسانهای نشد. دیگر کسی نبود که از دغدغههای مالی و غیرمالی و مشکلاتی که داریم بگوییم و الان سه ماه است دیگر هیچ خبرنگاری حالی از سهیلا نمیپرسد. به جز خبرنگاران، مسئولان نیز همین رفتار را داشتند. روزهای اول رئیسجمهوری میآمد و وزیر بهداشت میرفت. مشاور رئیسجمهوری میآمد و معاون وزیر میرفت. آن وعده میداد و دیگری تأیید میکرد. حالا نه خبری از آن آدمهاست، نه خبری از وعدههایشان.
من نمیگویم که چه شد که این طور شد؟ من نمیگویم که برادر سهیلا حالا شاید از آن طرف بام افتاده و خود او هم جوگیر شده! من نمیگویم که خود من هم جوگیر نشدهام! (به گفته دکتر مجید ابهری براساس تحقیقات انجامشده 65درصد از جوانان ایرانی دچار حالت جوگیری میشوند.) اما با آن خانواده دردمند و بسیاری از خانوادههای آسیبدیده این سالها از شینآبادیها گرفته تا .....حق میدهم. به سهیلایی که دیگر نمیبیند حق میدهم که از همه ما طلبکار باشد! ما وظیفهمان ارایه خدمات به مردم باید باشد. برای خدمت به مردم نباید به آنان منت گذارد. اگر بنانیست امکانات و خدمات حاصل از یارانه و مالیات و فروش نفت و کمکهای خیرخواهانه صرف امثال سهیلا نشود، میخواهد صرف چه شود؟ اگر وقت وزیر و وکیل و قاضی و پلیس نخواهد صرف آسایش و امنیت و رفاه مردمان نیازمند حمایت و امداد شود، میخواهد صرف چه شود؟ نکند دولتیها هم مثل ما جوگیر میشوند؟
اصل 29 قانون اساسی: دولت بايد از محل درآمدهاي عمومي و حاصل از مشاركت مردم خدمات و حمايتهاي مالي مذكور را براي برخورداري از تأمين اجتماعي از نظر بازنشستگي، بيكاري، پيري، ازكارافتادگي، بيسرپرستي، در راهماندگي، حوادث و سوانح و نياز به خدمات بهداشتي و درماني و مراقبتهاي پزشكي به صورت بيمه و... را براي همه فراهم کند.