طرح نو- شادی خوشکار| 15 روز از افتتاح مرکز پیشگیری و کنترل خشم میگذرد و حالا دیگر موج خبرهای افتتاح این مرکز گذشته است. در این مدت 15 نفر هم به این مرکز مراجعه و خدمات مشاوره دریافت کردهاند. هر روز یک نفر به اتاقهای این مرکز آمده تا برای خشم اش
کاری کند. مکانی که رفت و آمد به آن راحت نیست اما در ظهر یک روز کاری آرامشی نسبی دارد. هنوز بوی رنگ نردههای پنجرههای این مکان احساس میشود و در ورودی آن تابلویی ندارد. اگر یک بار دور این ساختمان کوچک بچرخید میتوانید تمام اتاقهایش را ببینید. زهرا رهنما، مسئول این مرکز هم در یک اتاق کوچک پشت میزش نشسته بود که وارد دفترش شدیم تا از این 15 روز بپرسیم.
رهنما بازنشسته آموزش و پرورش است و با مدرک کارشناسی ارشد روانشناسی و مشاوره و پس از سالها فعالیت حالا دارد این مرکز را اداره میکند. مرکزی که در چند روز اول خود او هم مسئول، هم منشی و هم مشاور آن بوده و حالا دو روانشناس دیگر در آن کار میکنند. با او درباره جایگاه چنین مرکزی در جامعه ایران و تاثیری که میتواند یا باید بر افراد بگذارد صحبت کردیم.
در این دو هفته میزان مراجعه به مرکز راضیکننده بوده؟
اگر منظورتان تعداد است، با توجه به تبلیغات و خبررسانیهایی که شده به نظر من کم است. شاید یکی از دلایل، مکان اینجاست که دسترسی مناسبی ندارد و دیگری هم شاید اینکه مردم آن را جدی نگرفتهاند و هنوز اینکه آیا میتواند کمکشان کند یا نه برایشان جای تأمل دارد و احتمال میدهم خیلی مثبت نگاه نکنند. اما شاید هم افراد خودشان را دارای مشکل نمیدانند. در مورد خشم و پرخاشگری اغلب یک مسأله مشترک داریم که افراد خودشان را حق به جانب میدانند و میگویند حق داشتم عصبانی شوم و پرخاش و توهین کنم. اما به لحاظ کیفی اولین چیزی که بهعنوان یک روانشناس در مراجعان دیدم امیدواریشان بود. امیدوارند که بدون صادر شدن حکمی نسبت به خشمشان قرار است به آنها کمک شود و امید به بهبود دارند. تقریبا همهشان گفتهاند از اینکه آدمهای پرخاشگری هستند ناراحتند چون دارند روابطشان را از دست میدهند. یعنی برای خودشان سهمی درنظر میگیرند.
این حرفی که میزنید جالب است چون با وجودی که مراجعه مردم به روانشناس در این سالها بیشتر شده، هنوز دید منفی نسبت به جلسات روانشناسی وجود دارد. در این فضا وجود مرکزی با عنوان پیشگیری و کنترل خشم که از همان اول روی افراد برچسب میزند ممکن است باعث شود فرد با خودش بگوید من چرا باید قبول کنم که آدم خشمگینی هستم. با توجه به این دید منفی تشکیل این فضا چه هدفی را دنبال میکند؟
ما در فرهنگمان به لحاظ ارتباطی یکدیگر را خیلی حمایت میکنیم. الان خیلی کمرنگ شده اما ممکن است من اگر مشکلی داشته باشم بروم با مادربزرگم که او را آدم امین، آرام و باصلاحیت اخلاقی میبینم، حرف بزنم. اما وقتی آدمها کم همدیگر را میبینند پس نیاز به مراکز مشاوره وجود دارد که بروند و مشکلاتشان را بگویند. اتفاق دیگر این است که اقوام ما متخصص نیستند و نداشتن تخصص باعث مشکل میشود. سومین مسأله احساس امنیت است که باعث میشود فرد ترجیح دهد مشکل خود را به کسی خارج از سیستم آشنایان بگویند که هم متخصص است و هم امین. پس باید به جای اینکه دنبال مسکن باشم دنبال درمان باشم. اما همانطور که گفتید بیشتر میشود مراجعه به روانشناس بیشتر میشود.
بله ولی هنوز آنقدر جا نیفتاده است. مراجعه به روانشناس بیشتر یک کار شیک و تجملاتی میآید. در این فضا همچنین مرکزی چطور میتواند خودش را جا بیندازد؟
اولا هزینه هر جلسه مشاوره در اینجا 5هزار تومان است که مشکلی از این بابت نباشد. مسأله بعد اینکه بارزترین و قویترین هیجان آدم خشم است. خشم ایجاد قدرت میکند و اقتدار میدهد. ما فینفسه نمیگوییم خشم بد است. حق داریم خشمگین شویم ولی حق نداریم بیرحم باشیم. این اشکال دارد. این هیجان باید مدیریت شود و به این دلیل است که ما خشم را انتخاب کردیم چون این هیجان نسبت به هیجانهای دیگر تفاوت کارکردی دارد. کارکرد غم انزوا و تنهایی است. اما کارکرد خشم تخریب است و وقتی چنین کارکردی دارد جدیترین تأثیر را میتواند در رابطه و در اطرافیان داشته باشد. تاثیرش این است که شما به خودتان کمک کنید رابطههایتان از چیزی که هست خرابتر نشود. ما باید هنوز خیلی روی این مرکز کار کنیم.
در چنین مسائلی که با افسردگی فرق دارد بهنظر میرسد بیشتراطرافیان فرد را ترغیب می کنند که به مرکز بیایند.
البته کسی نمیتواند کسی را مجبور کند اما اطرافیان آنها را تشویق میکنند که بیایند. مراجعان ما به این نتیجه رسیدند که در روابطشان دچار مشکل هستند. وقتی ارتباط متوقف میشود انرژی عشق تبدیل به آزردگی و خشم میشود. در بعضیها از حد آزردگی آن طرفتر میرود و تبدیل به خشم میشود.
خیلی از پرخاشگریها در دوران کودکی فرد ریشه دارند یعنی از شیوههای تربیتی و مسائل اجتماعی و فرهنگی تأثیر گرفتهاند. اینکه ما روی بزرگسالان کار کنیم چقدر تأثیر دارد؟
بله کاملا درست است. اما ما الان از نوجوانی به بالا کار میکنیم اما روی بحث کودک آزاری و خشونت در مورد کودکان کار میکنیم. قبول داریم که باید از کودکی کار شود اما اگر بخواهیم از آن ابتدا شروع کنیم کارمان سنگینتر میشود. شاید این کارها را بهزیستی در مهدهایکودک یک جورهایی انجام میدهد. اطلاعی ندارم اما ما خواستیم از مدارس شروع کنیم و جوامع هدفمان نوجوانان هستند. تا قبل از عید همایشی خواهیم داشت برای کسانی که در آموزش و پرورش کار میکنند. بههرحال سن نوجوانی برای ما خیلی مهم است اما خودم هم کاملا قبول دارم که از بچگی باید اینها را شروع کرد.
کار این مرکز فقط میتواند واکنشها را کنترل کند و دستمان به چیزهایی که تاثیرگذار هستند، نمیرسد. مثل شرایط اجتماعی و اقتصادی و مسائل دیگر. با توجه به اینها، سهم این مرکز در اینکه ما در آینده آدمهای پرخاشگر کمتری داشته باشیم، چقدر است؟
محرکهایی که باعث میشوند ما عصبانی شویم زیاد است اما ما مرز اینها را قاطی میکنیم. چرا آدمها عصبانی میشوند؟ وقتی میبینند انتظاراتشان برآورده نمیشود اما ما یک چیزی را نادیده میگیریم و آن توان ما است. توان من در حد یکمیلیون است و انتظارات دیگران در حد 2میلیون است. ممکن است این مشکل ظاهرا مالی باشد اما من اگر بهعنوان یک فرد آموزش ببینم که بین انتظارات خودم و دیگران و توان خودم و دیگران تعادلی به وجود بیاید کمتر دچار خشم میشوم. هر اتفاقی که میافتد استنباط من خیلی مهمتر از آن اتفاق است.
این چیزی که شما توضیح میدهید فراتر از کنترل خشم است. یک کار مشاوره شخصیتی است پس کاری که انجام میشود فقط کنترل و پیشگیری از خشم نیست.
اصلا وقتی خشم را بررسی میکنیم و پیشینه را در نظر میگیریم و میفهمیم فرد خودش آرام است اما در واکنش به شرایطی دچار خشم میشود. غافل از اینکه من یادم رفته که قبل از پرخاشگری باید آن آدم را خوب بشناسم و بدانم چطور باید با او برخورد کنم. خیلی وقتها ما یادمان میرود که میتوانیم آدم توانا و آموزشپذیری باشیم و قبل از اینکه آن اتفاق خطرناک بیفتد خودمان را برای آن آماده کنیم. موقعیت خشم یک دفعه پیش میآید و ما کمک میکنیم که قبل از آنکه در آن موقعیت قرار بگیری بدانی با هر کسی در هر شرایطی بهترین رفتار چیست نه اینکه آسیب بزنی. اینکه میگوییم پیشگیری یعنی بیا آموزش ببین تا زمانیکه ناراحتی با ناراحتی خودت چطور کنار بیایی.
باتوجهبه صحبتهایی که کردید این مرکز چه تفاوتی با بقیه مراکز مشاوره و دفاتر روانشناسی دارد؟
ما اصلیترین کارمان روی خشم است. اگر فرد وسواس داشته باشد به آن کار نداریم. میخواهیم خشم فرد را بررسی کنیم که چه ضررهایی برای او داشته است. قطعا این ضررها ارتباطی است. پس روی این کار میکنیم که بتواند ارتباطش را بهبود ببخشد. همچنین روی فوایدش هم کار میکنیم. اینکه تو کجا با این خشم به نفع خودت استفاده کردهای؟ بعد آن فرد را در مقابل خشماش توانمند میکنیم که هرجا خواستی عصبانی شوی و بهم بریزی چه کار کنی. ممکن است آن خشم یک ریشه جسمی داشته باشد. ما میگوییم قبل از بررسی خشم برو این مسائل را چک کن. مثلا ویتامین B اگر کافی باشد فرد کمتر عصبانی میشود. هر چه که به خشم آدم در ارتباط است بررسی میکنیم. البته در کنار آن افسردگی و اعتیاد هم هست.
این مسائل را هم پیگیری میکنید؟
بله اما خودمان کاری برایش نمیکنیم. اما درباره توانمندکردن نسبت به اینکه کمتر خشمگین شود و با آن احساسش کنار بیاید کار میکنیم.
اگر مشکل کسی ناشی از طلاق یا شرایط اقتصادی و اجتماعیاش باشد و ما فقط کمک کنیم که وقتی خشمگین است خشم خود را کنترل کند، فقط در حد یک مسکن عمل کردهایم. ممکن است با مشکل دیگری دوباره دچار این حالتها شود.
نه اینجا یاد میگیرد که کلا در مواقع عصبانیت چه کار کند. ما به موضوع کار نداریم. ما میگوییم فرقی نمیکند چه چیزی باعث خشم تو میشود اما یادت باشد میتوانی اینطوری مهارش کنی. باتوجه به کسانی که تا به حال مراجعه کردهاند مهمترین دلایلی که باعث خشمگین شدن افراد میشود چه چیزهایی است؟
آدمها وقتی احساس کنند نادیده گرفته میشوند خشمگین میشوند. این را خیلی کلی میگویم ممکن است کسی سیستمی به آن نگاه کند و در کل نظام و کشور بررسی کند و بگوید کل نظام به آدمها بیتوجه است پس ما دچار خشم میشویم. یک دلیل مهمتر این است که انتظاراتی که از خودمان و دیگران داریم متناسب با توانمان و توان دیگران نیست.