محمدرضا نیکنژاد آموزگار
برای بسیاری از کودکان- بهویژه در زندگیهای شهری امروز- مدرسه نخستین جایی است که نوآموز با چارچوبهای تعریفشده و محدودکننده روبهرو شده و کنشهای گروهی و اجتماعی را تجربه میکند. اوج تواناییهای ارتباطی، پیش از سن مدرسه است اما بخش فراوانی از آن تا سالها پس از کودکی همچنان روبهرشد و شکوفایی است. بنابراین مدرسه نخستین و مهمترین نهاد برای جامعهپذیری، شهروندسازی، آموزشهای مدنی و نهادینهکردن اخلاق اجتماعی در نوآموزان بوده و میتواند در بالندگی و البته سقوط اجتماعی فرد بسیار کارا باشد. از اینروست که یکی از هدفهای بنیادین آموزشوپرورش نوین، شهروندسازی و آموزش حقوق و مسئولیتهای شهروندی، آموزش کنشهای اخلاقی- انسانی با دیگران و پاسداشت و پاسداری از جانداران و محیطزیست و... است. اکنون در بسیاری از کشورهای پیشرو در آموزش، بخشی از ساعتهای آموزشی برای چنین آموزههایی درنظر گرفته شده و اسکلت برنامههای درسی برآمده از آموزشهای شهروندی است. برای نمونه به نوآموزان فرصتهایی داده میشود تا در تعیین مقررات کلاس یا ارایه پیشنهادهایی در شورای مدرسه کمک کنند، با همکاری بچههای دیگر به گسترش یک سیاست زیست- محیطی در مدرسه یاری رسانند و اجازه یابند که در نگهداری زمینها و ساختمانهای مدرسه کمک کنند، همچنین بچهها در اردوهایی با اعضای شورای یاریمحله یا نمایندگان منطقهای و نهادهای ملی- دولتی دیدار کنند. این کنشها از آنرو است که به بچهها، درکی از وظیفه خویش داده شود. بیگمان گفتوگو، برای شکلدادن بخش عمدهای از آموزششهروندی- مدنی، روشی درخور و کاراست. شاید از اینروست که در ساختارهای نوین آموزشی، زنگهای دایرهای نشستن در کلاس، پیشنهاد شده و اجرا میشود. روشهای پیشگفته، کنشهایی هستند که آموزش و پرورشهای پیشرو برای آموختن و نهادینهکردن ارزشها و آموزههای شهروندی بهکار میبرند.
اما در این میان نقش آموزگار و ساختار چیست؟ و آیا این دو ستون آموزش، توان پدیدآوری چنین پرورشهایی در کشور ما را دارند؟
1- گمانی نیست که یکی از مهمترین پایههای آموزش، آموزگار است. ساختار آموزشی هر کشور برای دستیابی به هــدفهای کلان آمــوزشی نیازمند نیروی انسانی آمــوزشدیده و پرورشیافته، برای پیمودن گــامبهگــام برنامهها بوده و هر برنامه آموزشیای بدون همراهی و همیاری آموزگاران راه بهجایی نمیبرد. امروزه نیروهای آموزشی کشور به دو روش به ساختار آموزشی راه مییابند. یا در کنکور و در رشتههای آموزگاری پذیرفته میشوند. یا کسانی هستند که پس از پایان دانشگاه درخواست ورود به آموزش و پرورش را دارند. گروه نخست در دانشگاه، واحدهایی با عنوان درسهای تربیتی میگذرانند و در بخش مهمی از این واحدها که شامل روش تدریس، روانشناسی تربیتی، فلسفه آموزش و پرورش، مدیریت آموزشی و... است، آموزشها نظری بوده و چندان راهگشای آینده حرفهای آموزگاران آینده نیست. گروه دوم نیز مدرک غیرآموزشی داشته و در چندسال گذشته آموزش و پرورش برای صرفهجویی در هزینهها به دنبال استخدام آنها بوده است، بنابراین از گروه نخست ناپختهترند- گرچه گویا پیش از آغاز کار یکی، دو ماه آموزشهایی میبینند. اما آنچه هر دو گروه در آن یکسان هستند، این است که هیچکدام برای آموزشهایشهروندی، پرورش نیافته و اینگونه آموزشها در چاچوب آموزشهای آکادمیک برای رشتههای آموزگاری چندان جایی ندارند. از اینرو آموزگاری که خود در ساختار آموزشی نمرهمدار و کنکور محور درس خوانده و مدرک گرفته است، به سختی میتواند آموزگاری کامیاب در آموزشهای شهروندی و پرورشدهنده هوش اجتماعی و جامعهپذیری دانشآموزانش باشد. مگر آنکه آموزشهایی کارا و عملی دریافت کند و آن آموزشها بتوانند آموزههای شهروندی را در او نهادینه کنند که بیگمان چنین زمینهای در آموزش و پرورش و البته دانشگاه وجود ندارد و هرچه آموزگاران میآموزند و بهکار میبرند، برآمده از شخصیت و تجربههای بهدست آمده از فرآیند آموزش است که چندان نقطه اتکایی نیست.
2- اما سد بزرگتر در برابر چنین آموزشهایی، ساختار آموزشی است. سامانه آموزشی ما از آغاز تاکنون بر پایه نمره و مدرک پایهگذاری شده است و با همه پیشرفتها و نوآوریهای آموزشی در جهان کنونی، همچنان نتوانسته خود را از سایه سنگین آن برهاند. این وضع، دانشآموز و جامعه را از بخشی از حقوق نوین خویش محروم کرده و بیگمان پیامدهای بسیار بدی را در پی داشته و خواهد داشت. در سامانههای نوین و پیشرو آموزشی، بخش فراوانی از برنامههای درسی و درونمایه کتابهای آموزشی و روشهای آن، بر چنین آموزشهای متمرکزند. اما سامانه آموزشی ما دارای زیرساختهای سختافزاری و نرمافزاری درخور برای چنین آموزشی نیست. فرهنگ آموزشی ما از آغاز تاکنون نمره و معدلمحور و کنکور مدار بوده و بیش از آنکه کیفیت آموزش را هدف قرار دهد، کمیت را دنبال کرده است. در چنین شرایطی سخن گفتن از آموزشهای شهروندی چندان پذیرفتنی نیست و خواهان ندارد! هنگامی که 65درصد ساختمانهای آموزشی ما فرسوده و کهنهاند و فضای ضروری برای چنین آموزشهایی را ندارند، تراکم دانشآموز در بیشتر مدرسههای شهری بیش از 35 تن در هر کلاس است، محیطهای آموزشی فضای درخور برای کار گروهی و همیاری دانشآموزان را فراهم نمیکند و البته از همه مهمتر هدفهای کلان آموزش و پرورش در این بخش از آموزشها یا ساکتاند یا ناروشن! نمیتوان چندان به چنین آموزشهایی امیدوار بود و اگر هم آموزگارانی بخواهند چنین روشهایی را بهکار برند، با دشواریهای فراوانی روبهرو خواهند شد و چهبسا پس از مدتی انگیزه خویش را از دست داده و به همان هدفهای سنتی آموزش رو آورده و پایه کار خویش را نمره و معدل قرار میدهند.
آموختهنشدن دانشآموزان با رفتارهای مدنی و شهروندی مانند مدارا، همراهی، همدردی، احترام، مسئولیتپذیری، خشونتپرهیزی و... پیامدهای اجتماعی ژرف و گستردهای دارد که شوربختانه امروز گاه و بیگاه از گوشه و کنار شنیده و دیده میشود. اگر میخواهیم جامعه در آینده با پیامدهای وحشتناک نبودِ آموزشهای مدنی- شهروندی روبهرو نشود، باید امروز تجربه آموزش و نهادینهکردن اینگونه ارزشها را در مدرسه و کلاس فراهم کنیم. باشد که امروز هزینه کنیم تا در آینده از میوههای پربار آن بچشیم.