شماره ۴۹۳ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۱۵ بهمن
صفحه را ببند
خاطرات سولفرینو

در كنار سربازانى با چهره‌هاى جدى نظامى و بردبار، نفراتى هم بودند كه مى‌ناليدند و شكوه مى‌كردند. در تمام روزهاى اوليه پس از جنگ تمام زخم‌ها جدى و خطرناك انگاشته مى‌شدند. در تمام سربازان فرانسه، شخصيت سر‌زنده و با نشاط فرانسوى به خوبى قابل مشاهده بود، افرادى مصمم، سازگار و خوش قلب، محكم و نيرومند و در عين حال ناشكيبا و تند‌خو. خيلى كم نگران مى‌شدند و به ندرت احساساتى از خود بروز مى‌دادند. سر زندگى‌شان باعث شده بود نسبت به اتريشى‌ها بيماران خوش‌رفتارتر و سر‌به‌راه‌ترى باشند؛ اتريشى‌ها كم‌تر مسايل را ساده مى‌انگاشتند و از عمل قطع اندام بسيار وحشت داشتند و بسيار تمايل داشتند در تنهايى خود بسوزند و غصه بخورند.
دكترهاى ايتاليايى با روپوش‌هاى بلند سياه رنگشان، تا آخرين حد ممكن به فرانسوى‌ها توجه مى‌كردند، اما روش‌هاى بعضى از آنها بيمارانشان را ناراحت و پريشان مى‌كرد؛ و آن زمانى بود كه آنها براى بيمارانشان پرهيز غذايى، خون دادن و يا آب تمرهندى تجويز مى‌كردند.
در بخش‌هاى بيمارستان‌ها، من تعدادى از مجروحينى را كه در كاستيليون ديده بودم يافتم و آنها هم من را به‌خاطر داشتند. حالا در اين جا تحت مراقبت بيشتر و بهترى بودند، اما مشكلاتشان هنوز به پايان نرسيده بود.
در ميان آنها يكى از سربازان قهرمان پياده نظام سبك بود كه بسيار شجاعانه جنگيده بود و من براى بار اول زخم‌هايشان را در كاستيليون پانسمان كرده بودم. گلوله‌اى در ران پايش وجود داشت و به پهلو دراز كشيده بود. حالتى از تحمل درد و رنجى شديد بر روى صورتش نقش بسته بود، با چشمانى برافروخته، گود‌ افتاده و زردى كبود رنگ چهره‌اش نشان مى‌داد كه به علت چرك كردن زخمش، تب شديدى دارد و اين وضعيتش را وخيم‌تر كرده بود.
لبانش خشك بود و صدايش مى لرزيد و دلاورى و شجاعت سربازى‌اش جاى خود را به احساس گنگ و مبهمى از ترس و تشويش نامطلوب داده بود.
ادامه دارد...

 


تعداد بازدید :  123