شماره ۳۴۹ | ۱۳۹۳ يکشنبه ۱۹ مرداد
صفحه را ببند
گوش سنگین

مردى به این نتیجه رسید که گوش همسرش سنگین و شنوایی او کم شده است. فهمید که همسرش باید سمعک بگذارد ولى نمی‌دانست این موضوع را چگونه با او در میان بگذارد.  به این خاطر، نزد دکتر خانوادگی‌شان رفت و مشکل را با او در میان گذاشت.  دکتر به او گفت: «قبل از هر چیز براى این‌که بتوانى دقیق‌تر به من بگویى میزان ناشنوایى همسرت چقدر است باید آزمایش ساده‌اى انجام بدهی.  ابتدا در فاصله ۴ مترى او بایست و با صداى معمولى مطلبى را به او بگو.  اگر نشنید همین کار را در فاصله ٣ مترى تکرار کن.  بعد در ٢ مترى و به همین ترتیب تا بالاخره جواب دهد.  نتیجه را به من اطلاع بده.» همان شب، همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او در اتاق نشیمن نشسته بود.  مرد به خودش گفت: «اکنون فاصله ما حدود ۴ متر است.  بهتر است امتحان کنم.» سپس با صداى معمولى از همسرش پرسید: «عزیزم شام چى داریم؟» جوابى نشنید.  بعد از جای خود برخاست و یک متر جلو‌تر به سمت آشپزخانه رفت و دوباره پرسید: «عزیزم شام چى داریم؟» باز هم پاسخى نیامد.  باز هم جلو‌تر رفت و از وسط ‌هال که تقریباً ٢ متر با آشپزخانه و همسرش فاصله داشت، گفت: «عزیزم شام چى داریم؟» جوابى نشنید. باز هم جلو‌تر رفت و به در آشپزخانه رسید.  سوالش را تکرار کرد و باز هم جوابى نیامد.  این بار جلو‌تر رفت و درست از پشت سر همسرش گفت:  «عزیزم شام چى داریم؟»همسرش این بار به سمت او برگشت و گفت: «کر شدی؟ براى پنجمین بار می‌گویم:  خوراک مرغ!»
نتیجه اخلاقى: مشکل ممکن است آن طور که ما همیشه فکر می‌کنیم در دیگران نبوده و بخش اعظم آن مربوط به خودمان باشد!

 


تعداد بازدید :  104