مصطفی تبریزی روانشناس
انسان بهعنوان یک موجود اجتماعی تعریف شده است، یعنی نمیتواند انفرادی زندگی کند و حتما باید با اطرافیان ارتباط داشته باشد. این ارتباط در ابتدا با مادر برقرار میشود و سپس با دیگر اعضای خانواده و همینطور که فرد رشد پیدا میکند، دایره ارتباطاتش با افراد دیگر گسترده و وسیع میشود که نهایتا به کل جامعه تسری مییابد. فرد الگوهای ارتباطی را از اطرافیان یاد میگیرد که این الگوها میتوانند سازنده یا مخرب باشند.
منظور از ارتباط مخرب این است که دو نفر یا چند نفر که با هم ارتباط دارند، از این رابطه آسیب میبینند که دلایل مختلفی میتوان برای آن عنوان کرد؛ ازجمله تعارضهای فکری، رفتاری و فرهنگی. برعکس در ارتباط سازنده طرفین رشد میکنند و از این رابطه لذت میبرند. وقتی یکی شوخی میکند و هر دو طرفِ ارتباط میخندند، یعنی ارتباط میان آندو سازنده است و بهاصطلاح برای دوطرف، سوءتفاهمی در این رابطه ایجاد نشده است. اما وقتی یکطرف ارتباط، حرفی را بهشوخی میزند و میخندد ولی طرف مقابل ناراحت و دلخور میشود یعنی دچار سوءبرداشت شده و این رابطه مخرب است. بر همین اساس الگوهای ارتباطی، بسیار زیاد هستند. این الگوها میتوانند کلامی یا غیرکلامی باشند یا میتوانند فاصلهای باشند. برای مثال، شما با کسی که صمیمی هستید اگر از فاصله دور با او صحبت کنید، او راضی نمیشود و حتما باید جلو بیایید و ارتباط نزدیکتر و صمیمیتر برقرار کنید. به همین نسبت افرادی که رابطه نزدیک دارند در گفتوگوی رودررو ارتباط چشم در چشم برقرار میکنند که نشانگر صمیمیت افراد است. تمام این نکتههای ریز، قوانین ارتباطاتی و بسیار مفصل است که متخصصان ارتباطات انسانی در دنیا، مطالعات زیادی در این خصوص داشته و نظریات و الگوهای ارتباطی زیادی ارایه دادهاند. در ایران هم کتابهای زیادی درمورد الگوهای ارتباطی ترجمه و تالیف شده است.
اگر بخواهیم بحث ارتباطات سازنده را در جامعه ایران بررسی کنیم و بگوییم افراد تا چه میزان موفق هستند، در هر گروه و قالبی الگوهای ارتباطی درست را اجرا کنند و رابطهای سازنده و پویا شکل دهند، باید بگوییم اگر قرار باشد در هر گروه و جمعی ارتباط سازنده برقرار کنیم، باید فاکتورهای ارتباطی را بشناسیم. برای مثال، اگر فردی حس کند نمیتواند با یک جمعی مثلا در دانشگاه یا مدرسه ارتباط درست برقرار کند، از آن جمع فاصله میگیرد. همین کنارهگیری نوعی واکنش ارتباطی است که یکی از موانع رابطه سازنده تلقی میشود. یا اینکه وقتی فردی در جمعی در مقابل انتقادکردن از شخصی سکوت میکند و در این بحثکلامی شرکت نمیکند، این هم میشود نوعی واکنش ارتباطی. درواقع ارتباط برقرار کردن در شخصیت همه انسانها وجود دارد و در طول زندگی و براساس تربیت و محیط رشدشان، برقرار کردن ارتباط با محیطهای بزرگتر اجتماعی را یاد میگیرند و همهچیز اکتسابی است. وقتی کودکی میبیند پدر و مادرش با هم خوب صحبت میکنند و به هم محبت و اظهار عشق میکنند، او نیز همین الگو را یاد میگیرد و آن را تکرار میکند و برعکس وقتی کودکی در رابطه والدینش تحقیر، توهین و سرزنش را میبیند بالطبع همین الگوها را میآموزد. بنابراین، هم ارتباط سازنده زاییده یادگیری است و هم ارتباطات مخرب.
موانع ارتباطی همین چیزهایی است که همه ما یاد گرفتهایم که مثلا حاشیه برویم، پرحرفی کنیم، کتمان کنیم، دروغ بگوییم، وقتی باید صحبت کنیم سکوت میکنیم و وقتی نباید صحبت کنیم دخالت میکنیم و خیلی موارد دیگر؛ درواقع چیزی از بیرون بر انسان تحمیل نمیشود. اگر مشکلی در ارتباطات انسانی در جامعه داریم به این دلیل است که یاد نگرفتهایم ارتباط سازندهای برقرار کنیم. این الگوهای ارتباطی را میتوان بسیار ریز کرد. برای مثال وقتی مادر در سنین پایین ارتباط لامسهای با کودک دارد و بدن هر دو با هم ارتباط دارند، این باعث میشود کودک از گرمای بدن مادر لذت ببرد و احساس امنیت کند. این میتواند سرآغاز ارتباط عاطفی بسیار خوب باشد یا اینکه لحن کلام انسانها، در ارتباط بسیار موثر است. ممکن است یک کلام عاشقانه را کسی با لحنی کاملا خنثی بهکار ببرد که در اینجا کلام ارتباط خوبی است ولی لحن نمیتواند مفهوم پیام را برای گیرنده روشن کند و در نتیجه ارتباط، سازنده نخواهد بود. ارتباط سازنده در جامعه یعنی تکتک افراد میتوانند در یک ارتباط خوب راندمان فعالیتهایشان را ارتقا دهند. راندمان تولید، کار ، تحصیل و مهمتر از همه راندمان بهرهمندی از زندگی؛ زندگیای که فقط یکبار در اختیار ما است.