امیر بهاری روزنامه نگار
نور: فیلمهای امید بنکدار و کیوان علیمحمدی پر از رنگ و نورهای چشمنواز است. پر از صحنههایی که با دقت نورپردازی یا به بیان دقیقتر رنگآمیزی شدهاند. «ارغوان» هم از این قاعده مستثنی نیست. شاید به لحاظ روایی سادهترین تجربه آنها باشد اما عنصر خیال همچنان در جهان فیلمهای آنها جاری است و نور و رنگ از مهمترین عناصر شکلدهی به این مساله هستند. سکانسهای دقیق طراحیشده داخل ماشین که در موقعیتهای مختلف گفتوگوهای... را روایت میکند. با طراحی دقیق و توجه ویژه این دو هنرمند به مسأله نورپردازی برخوردی فرا واقعی با فضایی واقعگرایانه صورت میگیرد. آنها در دو فیلم اولشان هم به این مسأله دقت ویژهای داشتند اما در فیلم سوم آنها این رویکرد جایگاه دراماتیک مشخصتری دارد. فیلم با محوریت موسیقی ساخته شده، انتزاعیترین هنرها. هنری که در غایت خود تأویل و تحلیل را آزاد و باز میگذارد و عنصر خیال را در ذهن مخاطب خیلی خوب تحریک میکند. ساختن فضایی فراواقعگرایانه در چنین بستری دراماتیک که موسیقی نقش مهمی دارد، ترفندی هوشمندانه است که منجر به خلق شخصیتهای رویایی با شناسنامههایی واقعی شده است.
صدا: حاشیه صوتی یا موسیقی و صدا در سینمای ایران آنگونه که باید جدی نیست. یعنی برخورد کلاسیک و سنتی با موسیقی متن فیلم یا برخورد رئالیستی مبنی بر حذف موسیقی یا حداقلی شدن موسیقی و افکتهای صوتی باعث شده که توجه به حاشیه صوتی در سینمای ایران کمرنگ باشد. بنکدار و علیمحمدی از همان اولین فیلم سینماییشان نشان دادند که به این مقوله توجه جدی دارند و حالا در فیلم سومشان که موسیقی وضعیت جدی دارد، حاشیه صوتی طنین دیگری پیدا کرده است. اجرای زنده و پرهیز از صداهای سمپل، سپردن ساخت موسیقی به هنرمندی خوش قریحه که بیشتر او را در مسند رهبر ارکستر و نوازنده ویولن دیده بودیم و سینک بودن تمام تصاویری که نواختن موسیقی در آن محوریت دارد ازجمله امتیازات صدا و موسیقی این فیلم است. در سالهای اخیر سینمای ایران به این نتیجه رسیده که با نشان دادن ابزار و اجرای زنده موسیقی میتواند مخاطب بیشتر داشته باشد. از سوی دیگر خیلی از فیلمها حتی خارج از این دیدگاه اقتصادی به موسیقی توجه کردند اما «ارغوان» یگانه فیلم این دوران است که به موسیقی نگاه بسیار محترمانه داشته و در تکتک صحنهها که سازی هست و قطعه اجرا میشود آن صدا آن قطعه نت به نت با تصویر هماهنگ است. این ویژگی را نمیتوان نادیده گرفت و کوچک دانست. بردیا کیارس هم در چیدمان قطعات و اجرای آنها برای فیلم سنگ تمام گذاشته و در تمام صحنهها موسیقی مناسب و همسو با حال و هوای فیلم استفاده شده است.
تصویر: «ارغوان» از لحاظ طراحی دکوپاژ امضاهای مربوط به خودش را دارد. تقسیم شدن روایت به دو دوره زمانی دو نگاه در طراحی صحنه و دکوپاژ به همراه داشته است. جالب اینکه وقتی خانه لیلی از گذشته به حال میآید و با زمان حال تلاقی پیدا میکند در صحنه کلیدی اتاق انتظار همچنان ما با رنگ و لعابی از گذشته مواجهایم که در برخورد یگانه با خانواده معشوقه مرحومش در همان خانه به زمان حال میآییم.
بنکدار و علیمحمدی با طراحی ایدههای فرمی که به شکل موتیف تکرار میشود (مثل تراولینگهایی که دقیق طراحی شده حتی بهنظر میآید متراژ حرکتی آنها در سکانسها و لوکیشنهای مختلف یک اندازه است) تلاش برای ایجاد هارمونی در فیلم است. حالا روایت چگونه دارد این هارمونی را ایجاد میکند با ساختن شخصیتهایی با جهانبینیهای مشابه. مثل یگانه و همسر آوا که هر دو یک نوازنده را دوست دارند و البته به سبک و سیاق متفاوت. مثل آوا که همسرش را از دست داده و با تلاش میخواهد او را نگه دارد و یگانه (مهدی احمدی) که هنوز نتوانسته بپذیرد که (ارغوان) را از دست داده است. تلاش امید بنکدار و کیوان علیمحمدی برای نزدیک کردن مدیوم سینما به موسیقی و نگاه موسیقایی به هارمونی در یک مدیوم سینمایی ستودنی است. از معدود تلاشهای موسیقایی که در آن تمام دقت و احترام لازم به موسیقی در معنای ناب آن صورت گرفته است.
حرکت: ساختمان کلی «ارغوان» به اندازه جزییاتش دوست داشتنی نیست. یعنی دقت و ممارستی که برای رنگ، نور، صدا، طراحی دکوپاژ و... شده برای روایت نشده است. در صورتی که این قصه کلاسیکترین اثر این دو زوج هنری است و میشد درک و دریافت عمیق آنها از مسأله درام را بهتر دید. در نوشتن این نکته کمی تردید دارم چون در بند بالا اشاره کردم که این فیلم درحال نزدیک شدن به مدیوم موسیقی است و شاید شاخصههایی از درام را از دست میدهد تا به بیان انتزاعی در موسیقی نزدیک شود. اما هرچه که هست قطعه در لحظات بسیاری متوقف شده و این جهان شخصیتهاست که بازنمایی میشود و ما بهعنوان مخاطب ناگزیریم در یک لحظه بهخصوص به خواست کارگردانان در موضوع خاصی غور کنیم که شاید از نظر ما تا این اندازه توجه و تأکید نیاز ندارد.