شماره ۴۹۲ | ۱۳۹۳ سه شنبه ۱۴ بهمن
صفحه را ببند
شب‌های ضد هوایی

|  اسماعیل فصیح|

آخرین روزهای دی‌ماه است. تهران مثل خوزستان، حال دفاع از خود و جنگ و شب‌های ضدهوایی و دیگر اوضاع اضطراری و تنگدستی را ندارد. مردمِ تهران و استان‌های مرکزی و شمالی میهن اسلامی چنان روزگار سپری می‌کنند که انگار جنگی وجود ندارد. اگرچه روزنامه‌ها هر شب از اعزام «صدها گروه لبیک یا خمینی» از «رزمندگان جان بر کف» به جبهه‌ها خبر می‌دهند و سَر خط اخبارِ رادیو و تلویزیون همیشه حاکی از این است که «توپخانه‌ی نیروهای اسلامی، تحرک دشمن کافر را در جبهه‌های غرب کشور» مختل کرده‌اند و «تیزپروازان نیروی هوایی جمهوری اسلامی تجمع دشمن بعثی را در هم کوبید‌ه‌اند» و پوسترها و فریاد «جنگ جنگ تا پیروزی» از در و دیوار هر وزارتخانه و هر اداره و مدرسه و بانک و بیمارستان و به‌خصوص نهادها بالا می‌رود ولی تهران عملاً در تب‌و‌تاب جنگ نیست.
البته مردم تهران هم در زندگی این روزها از فرطِ شادمانی و خنده، روده‌بُر نمی‌شوند. آن‌ها هم مثل همه به‌نوعی منتظر چیزی‌اند. توی صف منتظر اتوبوس‌اند، یا منتظر نانِ لواش‌اند، یا منتظر پاسپورت‌اند، یا منتظر برگشتن بچه‌هایشان از جبهه‌ها، یا منتظرِ اعلانِ کوپن مرغ‌اند، یا منتظرِ اعلانِ کوپنِ نفت‌اند، یا منتظرِ خردادِ سالِ آینده‌اند، منتظرِ یک چیزی هستند... و خدا را شکر می‌کنند.
مردم تهران همیشه خدا را شکر می‌کنند. «بابا، حالا خوبه.» اگر برق دو ساعت برود می‌گویند بابا حالا خوبه که دو ساعت میره. اگر چهار ساعت برود می‌گویند بابا حالا خوبه که نفت هست و اگر نفت نباشد می‌گویند بابا حالا خوبه که زغال هست. اگر توی ستون فقراتشان لگد بزنند می‌گویند بابا حالا خوبه که توی مخ‌مان نزدند. اگر توی مخ‌شان لگد بزنند می‌گویند بابا حالا خوبه که توی شکم‌مان لگد نزدند... شکر می‌کنند و روزگار را در میهن اسلامی می‌گذرانند.
برشی از کتاب زمستان 62


تعداد بازدید :  361