آرش خیراندیش عضو ستاد مردمی نجات آشوراده (سمنا)
بیاد میآورم کودکی خود را وقتی که به همراه خانوادهام به گرگان میرفتم. بهترین خاطرهام در آنجا ساعاتی بود که در جنگلهای ناهارخوران گرگان به بازی و گشت مشغول بودیم. هنوز بوی مطبوعی که از آن جنگل به مشام میرسید در خاطرم مانده است. حدود 30سال بعد که به ناهارخوران بازگشتم به جای جنگلهای انبوه و زیبایی که در خاطر داشتم ساختمانهای فراوانی را یافتم که هیچ زیبا نبودند. جایشان آنجا نبود. هویتی نداشتند. جز زشتی عمیق چیز دیگری در آنها ندیدم. اکنون نهتنها نهارخوران به چنین وضعی افتاده بلکه چند کیلومتر دورتر، روستای زیارت چنان از هویت خود خالی شده است که یکی از سمبلهای تخریب محیطزیست طبیعی و انسانی در ایران محسوب میشود. طی چندسال گذشته حریصان و طماعان، روستاییان زیارت را با پرداختهایی ناچیز فریفته و زمینهایشان را تصاحب کردند. آنان در زمینهای روستای زیارت و به جای خانههای سنتی و اصیل آنجا ساختمانهایی برای تفریح خود - که چند روز در سال بیشتر نبود - ساختند و بازار دلالی را رواج دادند. روستاییان نیز که با پولهای بهدست آمده کاری نتوانستند بکنند بعضا آواره شهرها شده یا سرایدار مالکان جدید شدند. آری این است سرنوشت بومیانی که از سر نا آگاهی یا طمع، میراث گذشتگان خود را ترک گفته و زندگی سالم - و البته پرتلاش - خود را به امید رفاه خیالی ترک گفتند. آنها نهتنها به چنان رفاهی دست پیدا نکردند بلکه عزتشان نیز خدشهدار شد. اگر در گذشته برای امرار معاش باید سختی کار را تحمل میکردند اما در عوض سلامتی ناشی از کار جسمانی و لذت حضور در باغهایشان یا مراتع را با خود داشتند.
استان گلستان که از زیباترین مناطق کشورمان است، سرشار از مناطق بکر و ارزندهای است که در نوع خود بینظیرند و این خود باعث شده تا حریصان و طماعان بدان چشم بدوزند. اصولا هر چیز زیبایی در معرض نگاههای ناپاک قرار میگیرد و این وظیفه صاحب زیبایی است که ناپاکان را از خود براند. تجربه روستای زیارت و صدها نمونه مانند آن نشان میدهد که این سوداگران هرگز نه فکر رفاه مردم هستند و نه قدمی در این راه بر میدارند. آیا میتوان سرنوشت خود و فرزندانمان را به چنین انسانهایی بسپاریم؟
هر آنچه که مورد نیاز اهالی محترم گلستان برای یک زندگی متوسط و آبرومند باشد در این منطقه - با اقلیم متنوع خود - موجود است که اگر شناخته شده و قدر دانسته شوند تضمینکننده زندگی سالم ساکنان آن است. گلستان سرزمینی است که مرحوم لوییز فیروز در آن دو نژاد اسب بینظیر و شناخته شده در جهان را پرورش میداد: «اسبچه خزری» و «اسب ترکمن» (با سه تیره آن). چنین بود که محققان زیادی از تمامی دنیا به روستایی کوچک در گلستان میآمدند تا اسبهای آن را بشناسند و همه اینها نتیجه زحمات زنی بود که اگرچه ایرانی نبود اما عاشق ایران و اسبهایش بود. ایکاش میراث او حفظ شود و به فراموشی سپرده نشود. آری گلستان، سرزمین ویژهای است. صنایعدستی آنجا - و در رأس آنها فرش ترکمن - یکی از بهترین زمینههای فعالیتهای شغلی در آن استان است که باید قدر دانسته شوند. نهتنها دولت بلکه خود ترکمنها باید قدردان چنین میراث باارزشی باشند. از دیگر داشتههای باارزش آن منطقه شترهای آن است که نیاز به همتی همهجانبه دارد تا باعث مشاغلی متنوع و دلپذیر برای روستاییان شود و ایکاش بهبود جمعیت نژاد شتر دو کوهان گلستان - که بومی آنجاست - مورد توجه قرار گیرد. آری این است گلستان بینظیر که تنها از چند نمونه تواناییهای فراوانش سخن گفتیم.
امروز هموطنان گلستانی من - از همه اقوام - در برابر آزمونی جدید واقع شدهاند. نگاههایی ناپاک به سوی جزیره آشوراده - تنها جزیره ایرانی دریای خزر - دوخته شده که به آن چون فرصتی برای زر اندوزی بیشتر مینگرند. آنان چنان به روشهای تجاری ناپاک خو کردهاند که جزیرهای به این اهمیت را تخریب شده میخوانند چرا که عادت دارند به اصطلاح عامیانه خودشان، توی سر مال بزنند. آنان فقط تاجرانی هستند که برای انجام معامله (یا همان جوش خوردن خودشان) وعده و وعید میدهند که مثلا اشتغال(!) ایجاد میکنند یا به منطقه رونق اقتصادی میدهند. هموطنان گلستانی من نیک میدانند که آشوراده افتخار ایران است که به امانت در دستانشان قرار گرفته است. امید فراوان داریم که اهالی محترم منطقه اینبار - با تکیه بر تجارب گذشته - با کمک سایر هموطنان خود اجازه ندهند که غارتگران و تخریبکنندگان طبیعت و فرهنگ، این جزیره منحصربهفرد را تصاحب کنند. بیشک این مقاومت آگاهانه و قانونی موجب خواهد شد تا نام مردم استان گلستان در تاریخ این کشور به نیکی بدرخشد. نام زیبای گلستان سزاوار سرزمینی است که بهواقع پرگل باشد.