شماره ۴۹۲ | ۱۳۹۳ سه شنبه ۱۴ بهمن
صفحه را ببند
بچه‌های امروز، با هم زیستن را نمی‌آموزند

قمر فلاح  جامعه‌شناس

در گذشته زندگی در شهرها شکل دیگری داشت؛ خانواده‌ها به لحاظ عاطفی به هم نزدیک‌تر بودند و زندگی‌ها بسته نبود و می‌توان گفت در این نوع زندگی جمعی، بازی‌های اجتماعی بچه‌ها هم جریان داشت. اکثر بچه‌های قدیم حتی تا همین 10‌سال پیش هم در کوچه‌ها و حیاط خانه، انواع بازی‌های جمعی مثل قایم باشک، لی‌لی و هفت‌سنگ را تجربه می‌کردند. درواقع کودکان دیروز با هم بزرگ می‌شدند و روابط اجتماعی را در کودکی یاد می‌گرفتند. اما امروز به لحاظ تغییر سبک زندگی، ساختارهای شهری و فقدان فضاهایی که بازی‌های کودکان در آن شکل می‌گیرد، دیگر کودکانمان نمی‌توانند آنطور که باید با همسن‌وسالانشان بازی کنند و اجتماعی‌شدن را بیاموزند. سبک زندگی از منظر بازی‌های کودکان یعنی این‌که زمانی برای ما عروسک‌های پارچه‌ای دوخته می‌شد بعد کارخانه عروسک‌سازی ایجاد و عروسک‌های دست‌ساز منسوخ شد. انواع اسباب بازی آمد و جای همبازی‌های کودکان را گرفت. در دوران فعلی هم محیط مجازی و بازی‌های دیجیتالی و موبایلی خیلی از وقت سرگرمی و بازی کودکان را می‌گیرد. اختراعات و تکنولوژی‌های جدید باعث شده است که نوع بازی کودکان هم متفاوت شود.
دومین فاکتوری که در بازی مهم است فضاست؛ بازی‌های دسته‌جمعی به فضای باز و بزرگ نیاز دارد که این فضا در قدیم کوچه‌ها و حیاط خانه‌ها بود؛ محل بازی لی‌لی و عمو زنجیرباف  محله‌های قدیمی بود که همه بچه‌های محل را دور هم جمع می‌کرد. اما امروز دیگر خبری از کوچه‌های باز نیست؛ خانواده‌های امروز با هم غریبه‌اند کمتر پیش می‌آید که ساکنان یک آپارتمان همدیگر را به خوبی بشناسند و از حال و روز هم باخبر باشند و بچه‌هایشان با هم همبازی شوند. در ساختار امروز کوچه‌ها، دیگر امنیتی برای بازی بچه‌ها وجود ندارد. فضای شهر ناامن شده و خانواده‌ها به ندرت اجازه می‌دهند بچه‌ها برای بازی از خانه خارج شوند. بنابراین بچه‌ها کمتر تمایل دارند با کودکان همسایه بازی کنند. این مسأله، هم به بحث‌های امنیتی برمی‌گردد هم به ساختار شهری مدرن.
اساسا در زندگی مدرن، افراد با هم ناآشنا هستند و روابط همسایگی تعریف نشده است؛ پس نسبت به هم شناخت ندارند. بچه‌ها در خانه تنها هستند و خانواده‌ها نمی‌توانند نظارتی بر بازی گروهی بچه‌ها داشته باشند. در قدیم وقتی بچه‌ها در کوچه بازی می‌کردند مورد نظارت والدین به‌ویژه مادر قرار داشتند. اما این دوره فضای بسته آپارتمان تنها جایی است که بچه برای بازی و سرگرم کردن خودش دارد. در نتیجه هیچ نظارت اجتماعی و تعامل با دیگران در آن وجود ندارد. به همین نسبت برای پاسخگویی با نیازهای بچه‌ها بازی‌های جایگزین آمده است؛ بازی‌های انفرادی رایانه‌ای که زمان فراغت بچه را به کلی پر می‌کند، بازی‌هایی که در آن قهرمان کسی است که تعداد بیشتری را می‌کشد و از پای درمی‌آورد. فضای مجازی و طراحی‌هایی که برای بازی بچه صورت گرفته اغلب زدن و کشتن است و به نحوی این فضاها بر ذهن و روح بچه اثر می‌گذارد. حالا این فضا را با فضای بازی بچه‌های دیروز مقایسه کنیم. تاثیری که بازی‌های دسته‌جمعی گذشته بر ذهن بچه می‌گذاشت، همبستگی، مشارکت و رعایت حقوق و احترام به دیگران بود.
علاوه‌بر فضا، زمان و سبک زندگی، کالایی‌شدن بازی‌ها همه روی بچه‌ها و شخصیت آنها تأثیر می‌گذارد. عموزنجیرباف بازی فروشی نبود که بتوان آن را از مغازه برای بچه خرید یا سنگ لی‌لی را در هیچ اسباب‌بازی فروشی نمی‌فروختند. امروزه اما بازی‌ها، کالای فرهنگی هستند که به تبعیت از نظام اقتصادی - همانطور که  هدف نظام سرمایه فروش و تولید انبوه است - ساخته و در اختیار بچه‌ها قرار می‌گیرند. این کالای فرهنگی می‌آید و بر موضوعاتی دست می‌گذارد که برای بچه‌ها هیجان و جذابیت ایجاد کند فارغ از این‌که این جذابیت چه هزینه‌ای دارد و به ازای قیمت چه چیزی پرداخت می‌شود و چه نسل آینده خشن و تندخویی به جامعه تحویل می‌دهد. درواقع همه اینها دست در دست هم می‌دهد تا این‌که همه ما در خدمت دنیایی قرار گیریم که با آن بیگانه‌ایم.
بچه‌ها در بازی‌های دسته‌جمعی درس احترام به دیگران را یاد می‌گرفتند و می‌دانستند در ساعت‌هایی از روز باید سکوت کنند تا مزاحم دیگران نشوند؛ مشارکت را می‌آموختند، برنده‌شدن به حق و جوانمردی را از هم یاد می‌گرفتند. اکنون عینا تمام این ارزش‌ها فرق کرده است. ذهن کودکان امروز با کالایی‌شدن فرهنگ و با ایجاد هیجانات کاذب ارضا می‌شود آن‌هم به‌واسطه وسایل بازی و نوع بازی بچه‌ها. از طرفی وقتی جامعه به سمت کالایی‌شدن حرکت می‌کند، مصداق‌های بازی‌های گروهی قدیم منسوخ می‌شود زیرا مورد توجه صاحبان سرمایه نیست و نمی‌توانند بازی‌های اجتماعی قدیم را در قالب سی‌دی و نرم‌افزار به بچه‌ها بدهند. در این میان عاملان فرهنگ اجتماعی که اصلا به کودکان و بازی‌های گروهی بچه‌ها توجه نمی‌کنند مقصران اصلی هستند. در مدرسه‌ها بازی‌های گروهی ترویج نمی‌شود، حتی پدر و مادرها هم با بچه‌ها بازی نمی‌کنند. پس اگر عاملان فرهنگی به این موضوع توجه نکنند، ساختارهای شهری هم به مقوله بازی بچه بی‌تفاوت باشد، دیگر چه چیزی جز نوستالژی از گذشته‌ای دور در خاطره‌ها باقی می‌ماند؟ ما در گذشته به هم نیاز داشتیم. بازی‌ها، دسته‌جمعی بود و روح گروهی بر بچه‌ها غالب بود و در این میان بچه‌ها رعایت حال هم را می‌کردند. در بازی برنامه‌ریزی بود، مشورت بود و همبستگی هم بود. درواقع بازی‌های اجتماعی، مشق با هم‌زیستن و مشق رقابت بود. بازی‌های بچه‌های امروز انفرادی است، بچه‌ها دیگر نیازی به با هم بودن، برنامه‌ریزی، مشارکت، همبستگی و رقابت ندارند. فضاهای مجازی فقط برای بچه‌های امروز هیجان‌های دروغین ایجاد می‌کند. احساساتی که سریع هم تخلیه می‌شود و نهایتا هیچ‌ چیز برای بچه باقی نمی‌ماند. مشخص است، هزینه‌های اجتماعی سبک زندگی مدرن بسیار زیاد و بعضا جبران‌ناپذیر است. ناراحتی‌های روانی و اختلال‌هایی که افراد را به سمت ناهنجاری‌های اجتماعی سوق می‌دهد مگر از کجا آمده‌اند؟ از همین دوران کودکی که فرد به معنای واقعی، کودکی نکرده است. مگر در قدیم مشکل و غم و غصه نبود؟ قطعا بود. اما بچه‌ها فضایی داشتند که غم‌هایشان را فراموش کنند و با هم‌بازی کنند. یعنی از هم پشتیبانی و حمایت کنند. محله‌های قدیم در دست بچه‌ها بود. همان‌طور که اشاره کردم بخشی از این مسأله اجتناب‌ناپذیر است چون به تغییر سبک زندگی و تغییر ساختار خانه‌ها در زندگی‌های جدید برمی‌گردد. بخشی دیگر در دست متولیان فرهنگی است که می‌توانند در سراهای محله، گروه‌های بازی‌های محلی و بازی‌های دسته‌جمعی تعریف و به نوعی بازی‌های گذشته را در فضای جدید بازسازی کنند. درواقع در سبک زندگی جدید باید روح بازی‌های دسته‌جمعی را برای بچه‌های امروز حفظ کنیم.

 


تعداد بازدید :  290