علیرضا امیدی مدرس امداد و نجات عضو فعال طرح حیاتدوباره
عقیده شخصی من که البته از بزرگان و اساتیدم آموختهام، این است که هر فردی برای انفاق و نیکوکاری، ابتدا باید بپذیرد که هیچ نیست. باید قبول کند که جز یک ذره کوچک در دنیایی نامتناهی نیست و این ذره، از خودش هیچ چیزی ندارد. من، پیش از هر چیزی باید به این باور برسم که با هر نام و منصب و تحصیلات و اصل و نسب، هیچ نیستم و چیزی از خودم ندارم. هرچه هست را حق تعالی به من بخشیده است. حالا باید از خودم بپرسم که وظیفهام چیست؟ اینجا به این نتیجه میرسم که باید ببخشم. چون چیزی ندارم که بخواهم به آن دل ببندم. باید به همنوع خودم کمک کنم. در این مسیر، ماندن از وارد شدن، خیلی مهمتر است. بسیاری افراد در طول تاریخ بودهاند که وارد مسیر خیر و نیکوکاری شدند اما در آن باقی نماندند. در این مسیر باید ثابتقدم باشید. مهم این است که خرابش نکنید! مثال قرآنی در این زمینه این آیه است که میفرماید: صدقههای خود را با منت نهادن، باطل نکنید.
برای تحقق این آیه، چه شرایطی لازم است؟ آن زمان که باور کنید کار خوبی که کردهاید، مال شما نبوده است. بلکه ذات پاک حق تعالی در شما حلول کرده و موجب انجام خیری شده است.
هر کار خیر، انفاق است. انفاق جان؛ مثل کسانی که شهید شدهاند یا انفاق جسم؛ مثل کسانی که جانبازند، کسانی که اعضایشان را اهدا میکنند یا خون میدهند. یا انفاق مال؛ مثل افرادی که جهیزیه تأمین میکنند، خرج عروسی میدهند و ... یا انفاق دانش؛ مثل افرادی که دانش خود را در علوم مختلف برای کمک به دیگران، کمک به بشریت و انسانیت، در راه خیر، انفاق میکنند. در هر حال، هرکدام از این موارد که باشد، انفاق است. باید به این باور برسیم که من چیزی از خود ندارم. آن زمان است که میتوانید ببخشید. میتوانید دل بکنید. گاهی افراد با خود فکر میکنند که چگونه یکنفر از جانش میگذرد؟ چگونه یکنفر تمام ثروتش را میبخشد؟ یا حتی چگونه یکفرد میتواند 20میلیونتومان برای جهیزیه یکدختر دمبخت، هزینه کند؟ برای اینکه این افراد به این باور میرسند که هیچچیزی مال خودشان نیست که بخواهند برای خود نگاه دارند. همهچیز از آن خداوند است که بهصورت موقت و از روی رحمت، مقداری را به تو بخشیده. حالا تو نیز برای سپاس و شکرگزاری، باید به افراد نیازمند ببخشی. نباید خود را مالک نعمتهایت بدانی، چون حقیقتا نیز مالک آن نیستی.
تا اینجا همه آنچه که بیان کردم، شرط لازم بود. اما شرط کافی چیست؟
دومین شرط این است که بدانیم قصدمان از این کمککردن و بخشیدن، چیست؟ آیا من برای این کمک میکنم که در چشم افرادی بزرگ شوم یا نام و منصبی برای خود دست و پا کنم؟ آیا برای این است که جایی به من بگویند آقای فلانی؟ یا حتی برای اینکه نام نیکی از خود بجا بگذارم؟ یا نه! برای خدمت بهخلق اینکارها را انجام میدهم؟ اگر جز این باشد، اشتباه است. شرط کافی این است که من برای خدمت به انسانیت و کمک به بشریت ببخشم و کار خیر کنم. اگر شرط لازم، (این اندیشه که من چیزی نیستم و هیچچیزی از خود ندارم) را با این شرط کافی (که غایت من از انجام یک عمل نیکوکارانه، جز کمک و خدمت به خلق نیست) تلفیق کنیم، بهشرط لازم و کافی میرسیم.
تنها، افرادی که این دو شرط را در کنار هم میبینند و در نظر میگیرند، وارد کار خیر میشوند، در کار خیر میمانند و در این راه، عاقبت بهخیر میشوند. تجربه نشان داده است که اگر کسی هرکدام از این شروط را نپذیرد یا نیتی جز یاری رساندن به خلق داشته باشد، عاقبت بهخیر نخواهد شد. جز ننگی بر نام او نخواهد ماند.
بسیاری افراد در طول تاریخ بودهاند که وارد مسیر خیر و نیکوکاری شدند اما در آن باقی نماندند. در این مسیر باید ثابتقدم باشید. مهم این است که خرابش نکنید
باید به این باور برسیم که من چیزی از خود ندارم. آن زمان است که میتوانید ببخشید. میتوانید دل بکنید
همهچیز از آن خداوند است که بهصورت موقت و از روی رحمت، مقداری را به تو بخشیده. حالا تو نیز برای سپاس و شکرگزاری، باید به افراد نیازمند ببخشی. نباید خود را مالک نعمتهایت بدانی، چون حقیقتا نیز مالک آن نیستی
آیا من برای این کمک میکنم که در چشم افرادی بزرگ شوم یا نام و منصبی برای خود دست و پا کنم؟