| مهدی افروزمنش |
راضیه، برقع یا آنطور که خودش میگوید «برکه» میفروشد. برکه در زبان محلی همان روبنده مخصوص زنان جنوب ایران است که از کتان و گاهی نخ ابریشم و الیاف طلایی و نقرهای و تکهای چوب ساخته میشود و نیمه بالایی صورت زنان را میپوشاند تا آفتاب پوست شان را خراب نکند. این زن 50 ساله خودش هم برقع بهصورت دارد. پوشش مرکب از طرحها و نقشههای خیرهکننده که میگوید کار دست مادرش است. راضیه از زمانی که بچه بوده با مادرش در جزیره سیریک برقع درست میکردهاند و روزهای پنجشنبه آن را برای فروش به میناب میآوردهاند. کاری که قبل از آن هم توسط مادربزرگ و مادرش انجام میشده است. مادرش چندسالی است که مرده و مادربزرگش هم بیشتر اما راضیه همچنان با دخترش میآید و برقعها را در همان محلی که قدیمها میآمدند میگذارد و میفروشد. در راسته لباسفروشیهای بازارچه میناب همه به اسم ننهراضیه میشناسندش و خودش میگوید، اگر یکهفته نیاید کسی جایش نمینشیند. پنجشنبهبازار میناب از این قصهها زیاد دارد. قصه آدمهایی که از شهرهای دور و نزدیک استان هرمزگان و حتی گاهی از کرمان و سیستان یا تهران روز پنجشنبه، خود را به آن میرسانند تا کاری کنند. کسانی ساخت دستشان را برای فروش عرضه میکنند و کسانی برای خرید و عدهای هم برای دیدن. وصف پنجشنبهبازار را شنیده و آمدهاند.
میناب براساس یک سنت خیلی قدیمی که میگویند قدمتش به 500سال هم میرسد، هر پنجشنبه سرتاسر بازارچه میشود. بازارچه خرید و فروش گوسفند که در ورودی شهر از سمت بندرعباس قرار دارد. فروش گاو و شتر و خلاصه هر آنچه که فکرش را میشود کرد، در این بازارچهها هست. قسمتهای پولدارتر شهر هم از این قاعده مستثنی نیست و اگر چه بیشتر شهر به بازارچه بزرگ آن مشهور است اما پنجشنبهها مغازههای اصلی شهر هم روز متفاوتی را تجربه میکنند و این نه قصه یکهفته و دو هفته که همیشگی است. بدون تعطیلی. راضیه بین زنان برقعفروشی که ردیف کنار هم نشسته و زیر سایبان بساط خود را مرتب میکنند از همه بیشتر مشتری دارد، میگویند بهخاطر جنس و طرح برقعهایش است. احترامش هم بهخوبی رعایت میشود، پنجشنبهبازار میناب در زمینی وسیع برگزار میشود که تنها قسمتی از آن که بیشتر مختص بهلباسهای محلی و تا حدودی وسایل خانه است سرپوشیده و مابقی در میان خاک است و باد.
اولین گروه فروشندگان معمولا ساعت 6 به بازار میرسند و تا ساعت 8 که گروههای خریدار هم سروکلهشان پیدا شود، فرصت دارند که بساط خود را پهن کنند. از 8 صبح به بعد بازار لحظهای آرام ندارد، صدای همهمه و چانهزدن و تبلیغ کردن کالا فضا را پر میکند و هرکس به فراخور جیب و نیازش چرخ میزند.
راضیه میگوید که البته این شکل تازه بازار است وگرنه قدیم نظم بیشتری حاکم بود. نظم مدنظر راضیه به این شکل بوده که هرکدام از روستا و شهرهای اطراف محصولی خاص خود داشتند و اهالیاش نیز آن را عرضه میکردند.
مثلا چادر مخصوص روستایی بوده است و برقع متعلق به سیریک و به همین منوال سایر تولیدات.
معاملهاش که با یک زن برقعپوش جوان به سرانجام نمیرسد، ادامه میدهد: اما اینروزها فضا فرق کرده است، خیلیها از شهر هم میآیند و کالای چینی میفروشند. راضیه راست میگوید که بازار میناب دیگر فقط صنایعدستی نیست و از چاقوی آشپزخانه گرفته تا پتوی یکنفره و دونفره در آن یافت میشود. اگر از دورهگرفتن پهلوان امید بگذریم که میخواهد بچهای 10 ساله را با دندانهایش از زمین بلند کند و خودرویی را از روی بدنش بگذراند، بیشتر کالاهای عرضه شده در بازارچه چینی است، چاقوها، بشقابها، پتوها و لوازم الکترونیکی مثل رادیوهایی که چراغقوه دارند و جا سوییچیهای چندکاره. راضیه میگوید، اما قدیم اینطور نبود، بیشتر بازار در اختیار خود روستاییها بود که سفال پخته بودند یا کوزه میآوردند و چادر دوخته بودند. او روزهایی را هم یادش هست که بازار بیشتر در اختیار خانمها بود. پیر و جوان که میآمدند و میرفتند.
پنجشنبهبازار میناب همچنان بازاری زنانه محسوب میشود، به این معنی که هنوز بین شلوغی فروشندگان که دقت کنی، بیشتر آنها را زنانی میانسال و جوان مییابی که کالای خود را میفروشند اما مردان نیز یافت میشوند و کسی مثل راضیه معتقد است که اینطور شود چندسال بعد مردها بازار را میگیرند. اما هنوز مانده تا آن سالها و به همین دلیل مردها با فاصله اندکی از بازار اصلی بازار خود را راه انداختهاند و دام خرید و فروش میکنند. گاو و گوسفند و شتر. از
70 هزارتومان تا 15میلیون تومان. نادر هم همانجاست، گاوی را آورده که بفروشد. قیمتی که گذاشته بهنظر خیلیها تند است. 3میلیون تومان برای گاوی که پوست و استخوان است و همین جمله او را عصبانی میکند. میگوید بله گاو کمی لاغر است که آنهم بهخاطر خشکسالی است اما اینطور هم نیست که سر مال بزنند.
بازارچه میناب جز روز عاشورا اگر پنجشنبه باشد و نوروز باقی سال تحت هر شرایطی باز است و از 8 صبح تا یک بعدازظهر کار میکند. کسی نمیگوید که تعطیلش کنند اما توافقی نانوشته است میان فروشنده و خریدار که یک بعدازظهر شروع میکنند به رفتن و جمع کردن وسایل تا هفتهای بعد و بازاری دیگر. بازاری که میگوید 500سال دوام آورده و از مادر به دختر و از پدر بهپسر دست به دست شده است و اکنون فراتر از بازار جایی است برای گردشگری و حتی تفریح بسیاری که حتی از کرمان، سیستان و تهران میآیند.