بشر میجنگید، بشر میجنگد. هر روز و هر زمان. گاه بر سر عقیدهای، گاه بر سر ایمانی یا باوری و گاه بر سر تکهای زمین و گاه بر سر هیچ. هر جنگی کشته دارد، مجروح، معلول، از نظامیان گرفته تا غیرنظامیان، یا حتی کودکان که بیگناه قربانی قدرتطلبی و ستیزهجویی عدهای میشوند که اگر چه کمتعدادند، ولی خودکامگیشان گاه چه تاوان گرانی دارد. آنچه پس از جنگها به جا میماند، حتی از خود جنگ تلختر است، ویرانی، آوارگی، گرسنگی و کوششی سخت برای بقا و نه برای بهتر زیستن که برای حفظ حق حیات. در این هنگام است که صحبت از صلح و انساندوستی مفهومی لوکس میشود که در هر مقطع زمانی و آنگاه که لازم بوده کنار گذاشته میشود تا کشتار و چپاول جای آن را بگیرد. جنگ و صلح همیشه، از زمانهای دور به آثار هنرمندان راه یافته است و آنگاه بوده که هنرمندان از صلح گفتهاند و از دوستی و عشق، انگار که هیچ زبانی جز هنر برای فریاد کردن صدای صلح نمانده است؛ آنوقت است که هنر یادآور صلح، دوستی و آشتی بوده است.
وقتی هنر این چنین زبان باز میکند تا شاید در میانه سلطه جنگاوران زمزمهای باشد برای صلح، میتوان به امید روزی نشست که هیچ جنگ و کشتاری نباشد و بین ملتها و بین آدمها، صلح باشد و دوستی و آرامش. آنان
این اثر «افتخار جنگ» نام دارد و 11 آذر 91 در تهران اجرا شده است.