در سال 2010، سهم نفت در ميان انرژيها 34درصد بوده كه در سال 2040 به 28درصد خواهد رسيد. براي گاز اين سهم 22درصد است كه به 23درصد ميرسد. يعني در يك بازه 10ساله، بيش از 10درصد كاهش پيدا ميكند. خوشبختانه ايران 158ميليارد بشكه نفت و 5/18تريليون مكعب گاز در اختيار دارد. به جرأت ميتوان گفت كه اين يك فرصت بينظير براي ايران است، نه تهديد. نفت براي ما نعمت است، نه نقمت. نفت يك ثروت است و مهم استفاده درست از اين ثروت است. قيمتهاي نفت طي چند ماه اخير سقوطهاي بسياري را تجربه كرده است. اين كاهش قيمت نفت براي مصرفكنندگان يك فرصت است و بيشترين ضرر را هم توليدكنندگان به نسبت ميزان توليدشان متحمل ميشوند. تاكنون كشورهاي عربستان، كويت و امارات چيزي بالغ بر 120ميليارد دلار ضرر را متحمل شدهاند. ايران كمترين ميزان ضرر را از كاهش قيمت نفت متحمل شده كه نسبت به سهم كشورمان، طبيعي است. كشورهايي كه بيشترين ميزان صادرات را داشتند، بيشترين انتفاع را بردند. پيرامون تحليل بازار و اينكه در آينده چه ميشود، برداشتهاي متفاوتي وجود دارد. اينطور نيست كه همه تحليلگران روي يكسري عناصر توافق داشته باشند. پيشبيني متوسط قيمت نقدی سالانه نفت خام برنت توسط صندوق بينالمللي پول در سال 2015 معادل 84دلار است. آمريكاييها پيشبيني كردند نفت خام برنت 68دلار خواهد بود. بررسي بورسهاي بينالمللي نفت خام حكايت از عدم قطعيت و نوسان بالا در آينده قيمت نفت خام دارد. تقاضاي جهاني نفت خام براي سال 2015 حدود 8/92ميليون بشكه در روز برآورد ميشود كه 200هزار بشكه نسبت به پيشبينيهاي قبلي كمتر است. اعتقاد بسياري از كارشناسان بر اين است كه در سال 2015 قيمتها تكان خواهد خورد. قيمت نفت نميتواند در اين اعداد و ارقام بماند. يكي از دلايل اين است كه با وجود آنكه اقتصاد جهان منتفع ميشود و كشورهاي مصرفكننده رشد اقتصادي بهتري خواهند داشت و متنعم و منتفع ميشوند، اما بايد پرسيد كه كشورهاي توسعهيافته ميخواهند كالاي خود را در كدام كشورها بفروشند؟ اين كالاها بايد توسط كشورهاي اوپك يا غيراوپك خريداري شود. اگر اين روند ادامه داشته باشد، به معناي كاهش قدرت خريد خواهد بود و اين كاهش قدرت خريد در كشورهاي توليدكننده ممكن است نوسانات و تبعات سياسي، اجتماعي و اقتصادي داشته باشد. واقعيت اين است كه اقتصاد جهاني و همينطور جهان سياسي، توان تنازعات بيشتر از اين را ندارد. اينكه قيمت نفت در سال آينده چه عددي باشد، مشخص نيست و كسي نميتواند پيشبيني كند. طي چند سال اخير شاهد ورود «شيلگس» يا «شيلاويل» و «سند اويل» به بازار انرژي بوديم. آمريكاييها در اين سالها براي اينكه بتوانند توليد خود را افزايش دهند، سرمايهگذاري زيادي كردند. توليد نفت خام چيزي حدود 7/8ميليون بشكه در روز و مجموع مصرف اين كشور حدود 18ميليون بشكه در روز است. آمريكا به دنبال اين است كه از نظر انرژي خود را در شرايط پايداري نگه دارد. لذا سرمايهگذاري زيادي روي بهرهبرداري از منابع انجام داده كه بخشي از آن منابع غيرمتعارف با قيمت تمامشده گران است. هزينه توليد از اين منابع از 50 تا 60دلار در بشكه بوده تا الان كه بحث 35 تا 40دلار در هر بشكه مطرح شده است. نتيجهگيري اينكه با توجه به قيمتهاي پايين، توليد نفت از منابع غيرمتعارف، غيراقتصادي است و مقرون به صرفه نيست. شايد اين سوال مطرح شود كه در شرايطي كه بازار جهاني نفت اينچنين سقوط كرده است، آيا توليد كماكان توجيه دارد؟ شواهد و قرائن ميگويد توليد نفت غيرمتعارف را به شدت كاهش دادهاند. اتفاق ديگري كه افتاده اين است كه كاهش قيمت نفت در كوتاهمدت باعث شده است رشد اقتصادي مصرفكنندگان كه عمدتا كشورهاي صنعتي هستند، افزايش يابد. در سال 2040 سهم انواع نفت غيرمتعارف نسبت به متعارف، قابل توجه است و گرايش به اين سمت وجود دارد. در گاز هم در سال 2040 سهم توليد گاز متعارف دوسوم غيرمتعارف است. براساس برآوردي كه توسط موسسات اقتصادي صورت گرفته است، هر 10دلار (10 واحد) كاهش قيمت نفت، 2/0درصد توليد ناخالص داخلي را افزايش ميدهد.