*شايد بد نباشد بدانيد كه در انگلستان، سالهای پایانی قرن نوزدهم را «عصر ویکتوریا» مینامند.
*ملکه ویکتوریا از سال ۱۸۳۸ تا ۱۹۰۱ بر بریتانیا فرمانروایی کرد.
*در این عصر، فلسفه تجربی و ماتریالیستی انگلیس، از بسط و سیطره تمامعیاری برخوردار شد.
*انقلاب صنعتی و پیشرفت تکنیکی، این جزیره کوچک را به یک کشور سکاندار جهان سرمایهداري مبدل ساخت. روح سوداگری و مالاندوزی تنگنظرانه سرمایهداری انگلیس، نوعی اخلاق و آداب و قید و بندهاي سرمايهداري را بهوجود آورد که به «اخلاقیات دوره ویکتوریا» معروف است.
*رشد بیعدالتیها و ظلم اجتماعی، منجر بهوجود آمدن طیفي وسیع از فلكزدگان، گرسنگان و بیکاران در لندن شد. مردم لندن در فقر و فلاکت تمام میزیستند.
*جك لندن نيز سري به خانه اين تيرهروزان انداخته است. كتاب تيرهروزان يا «تیرهبختان» جك لندن يكي ديگر از كتابهايي است كه زندگي شهروندي در لندن قرن 19 را در خود دارد.
*انگلستان عصر ویکتوریا، كشوري سرمایهسالار، پولپرست، استعمارگر، ستمپيشه و چپاولگر بود. كساني كه نميتوانستند رفتار و كردار و ذهن خود را بر مدار سرمايهداري ويكتوريايي قرار دهند، محكوم به زوال بودند.
*تحقير و بيگاري كشيدن از ديگران و پايمال ساختن حق و حقوق ديگران از ويژگي عام مردم عصر ويكتورياست. مردم در اين دوره صفات و ويژگيهاي انساني خودشان را با ستمپيشگي و دغلبازي معاوضه كرده بودند. كمتر جايي ميتوانستي از صفات بارز انساني خبري بيابي. ميگويند انسان دوره ويكتوريايي، هيولايي بود كه خود را پشت نقاب چهره انسان پنهان ساخته بود.
*دو طيف گسترده از تبهكاران دوره ويكتوريايي، لیبرالهای حزب «توری» و محافظهکاران حزب «ویگ» بودند كه درمجموع، تمامي ساز و كارهاي شيادي و مالمردمخوري را در يد اقتدار خود داشتند.
*عصر ویکتوریا روزگار خوشباشي و فلسفه اصالت فایده بود. يعني شما هيچ كاري را انجام نميدهي كه فايدهاش را با چشمان مباركتان تماشا نكنيد. جرمی بنتام و جان استوارت میل قدر قدرتهاي مكتب اصالت فايده بودند. آنها انديشه و آرای خودشان را در قالب نظرياتي ليبراليستي مطرح ميكردند. با اندكي تامل ميشد دريافت كه اين نظرات مبتني بر روحيه سوداگري و پولدوستي انگليسي بود. البته كه پولدوستي به جغرافيايي خاص محدود نميشود.
*دوره ویکتوریايي انگلستان با دوره لویی فیلیپ در فرانسه داراي مشابهتهايي هست. در هر دوي اين دوران، حكومت و ساختارهاي مختلفش در اختيار افرادي سر و زباندار از طبقات مياني جامعه بود.
*مناطق کارگرنشین در شهرهای بزرگ در فقر و فساد و بياعتمادي و نااميدي دست و پا ميزدند.
*رفتار عمومي مردم با يكديگر مايه شرمندگي بود.
*چيزي به نام اخلاق در مناسبتهاي فردي و اجتماعي دوره ويكتوريا ديده نميشد. همچنين در دوره لويي فيليپ نيز همينگونه بود. با ديدن وضعيت آدمهاي درمانده از طبقات فرودست جامعه، تنها كاري كه آدم ميتوانست انجام دهد، يك كار بيشتر نبود: حيرت و تاسف.
*ميگويند براي نخستينبار شاخص اميد به زندگي و نفرت از زندگي در منطقهاي كارگرنشين در ناحیه «باث» سنجيده شد. به موجب بررسيهاي اهل تخصص، در اين منطقه، عمر طبیعی یک انسان ثروتمند، بهطور متوسط، 55 سال بود، درحالیکه این رقم درمورد کارگران، از 21 سال تجاوز نمیکرد.
*ميگويند اوایل قرن نوزدهم، پر مشقتترین سالها برای زندگی مردمان فقير و مفلوك مانده بود. مردم اندك ناني را از دست يكديگر ميقاپيدند. كسي به كسي كمك نمي كرد. حيرتانگيز آن كه فرومايگان و شوربختان، براي تفريح و گذران اوقاتفراغت در يك كار مشترك بودند: آنها مينشستند و با خيرهشدن به يكديگر، از ديدن قيافههاي درهم و كج و كول خود ميخنديدند. ميگويند در يكسو، ميدانهايي براي مبارزه گلادياتورها برپا بود و در سويي ديگر، ميدانهايي براي خنده دلقكپيشگان از همديگر. در آن دوره، تا آبرو بر باد نميرفت، كسي به نان نميرسيد.
*عصر ویکتوریا، عصر افول و انحطاط رمانتیسم ادبی در انگلستان بود. انحطاطی که از اواخر دهه 30 قرن نوزدهم آغاز شده بود.
*وردز ورث، کالریج و شلی، چهرههای برجسته رمانتیسم انگلیسی بودند که در ادبیات جزیره انگليس به نام «شاعران دریاچه» معروف شده بودند. بسط سیطره پوزیتیویسم فلسفی، مورد توجه واقع شدن «اجتماعیات» و مسائل اجتماعی در آرای اندیشمندان و در افکار عمومی و گسترش بحرانهای اقتصادی و اجتماعی، سببساز پیدایی رویکرد رئالیستی در ادبیات انگلستان شدند. رویکردی که درقالب چهرههایی چون ویلیام تكری، خواهران برونته و چارلز دیکنز عينيت يافت.
*رئالیسم داستانی در انگلستان، ریشه در قرن هفدهم و میراث مكتوب دانیل دوفو داشت.
*از سالهای دهه 40 قرن نوزدهم، با جریاناتی از رئالیسماجتماعی در ادبیات انگلیسی روبهرو میشویم که چارلز دیکنز را میتوان بارزترین و موفقترین آنها دانست.