شماره ۴۸۸ | ۱۳۹۳ پنج شنبه ۹ بهمن
صفحه را ببند
شاید دوباره در این راه قدم برنمی‌داشتم

محمد معتمدی  خواننده آواز ایرانی

این‌روزها به تلاش‌هایی که برای پرداختن به موسیقی انجام داده‌ام، فکر می‌کنم. دغدغه اصلی همه هنرمندان این است که وقتی عمر حرفه‌ای آنها سپری شد، آثاری از آنها به‌جا بماند که جامعه آنها را در حافظه خود عزیز بدارد. مخصوصا در موسیقی که درست مصداق آن شعر است که «خرم آن نغمه که مردم بسپارند به‌یاد». همه موزیسین‌ها و نه صرفا بنده، به‌دنبال خلق آثار اینچنینی هستند. به اعتقاد من، این یک امر غریزی است. درست مثل خیلی از معمارها که مثلا فلان بنا را ساخته و شما به‌محض دیدن آن بنا متوجه می‌شوید که خالق این اثر، هنگام بنای مسجد قصد داشته کاری انجام دهد که ماندنی شود. حضرت حافظ می‌گوید: «هرگز نمیرد آن‌که دلش زنده شد به عشق، ثبت است بر جریده عالم دوام ما». همه دوست دارند بر جریده عالم دوام خود را ثبت کنند. حتی آن کسی که فرعون مصر بوده و گفته پیکر مرا مومیایی کنید و اهرام به آن عظمت را بسازید، خواسته میل به‌جاودانگی رسیدن خود را پاسخ دهد. هنرمند هم این میل را به طریق اولی دارد. میل به جاودانه زیستن. من هم دوست دارم با کارهایم ماندنی شوم. اگر آن کار‌هایی که در ذهن دارم را انجام دهم، شاید دیگر پایان کار هنری من فرا برسد. ولی گاهی‌اوقات باز هم حرف‌هایی برای گفتن خواهد بود. استاد کسایی در برهه‌ای از زمان گفت دیگر ساز نمی‌زنم و واقعا هم این کار را نکرد. ولی پس از گذر 30‌سال از آن‌روزها احساس کرده حرف‌هایی هست که هنوز نزده مانده و باید آنها را بگوید. ردیف منتشر کرده و حرف‌هایی که احساس کرده باید گفته شود را ارایه داده. به اعتقاد من، هنرمندها شاخک‌های حساسی دارند و در رویارویی با جامعه احساس می‌کنند نغمه‌هایی درونشان می‌جوشد و اگر آن نغمه‌ها را به مردم ارایه دهند، احساس می‌کنند مردم آنها را خواهند پذیرفت. هر هنرمند یک عمر هنری دارد. اگر به کارنامه هنرمندان نگاه کنید، بهترین آثارشان مربوط به یک سن خاص و دوره خاصی از کارنامه آنها بوده است. اتفاقا بهار هنری خواننده‌ها کوتاه‌تر است. یکی از هنرمندان از قول استاد بنان می‌گفتند، خواننده‌ها اولین هنرمندانی هستند که خزان هنر خود را می‌بینند. هنرمندان وقتی کارشان متوقف شود، افسرده می‌شوند بنابراین نیازمند عرصه‌ای برای ارایه هستند. اگر قرار باشد این مسیر را دوباره طی کنم، به هیچ‌عنوان توان ادامه دادن را نخواهم داشت. من در جمع دوستانه‌ای گفتم، اگر قرار باشد در وادی هنر گام بردارید، هیچ‌گاه نخواهم گفت که با سماجت و پشتکار این راه را با چنگ و دندان حفظ کنید. می‌گویم کار کنید ولی زندگی خود را روی آن نگذارید. در همان جمع دوستی به من گفت، شنیدن چنین جملاتی از زبان شما چندان جالب نیست چراکه عده‌ای فکر می‌کنند شما نمی‌خواهید کسی وارد حوزه‌ای شود که خودتان در آن موفق هستید. در صورتی که قصد من این نبود. اگر امروز 10هزار نفر وارد مسیر آواز شوند، از این تعداد با توجه به‌موانع موجود حداکثر 10 تا 20 نفر به مسیر آخر خواهند رسید. با این شرایط 9980 نفر سرخورده در این مسیر داشته‌ایم. به‌همین‌خاطر اعتقاد من این است، کسانی که می‌خواهند آواز کار کنند، این کار را با عشق انجام دهند اما زندگی خود را سرمایه آن نسازند. چراکه کار موسیقی به‌ویژه در شرایط حاضر نه آینده شغلی دارد و نه حتی بیمه. بیمه اهالی موسیقی به‌نام بیمه‌روزنامه‌نگاران و مولفان است. کسانی که در رأس کار هستند، (چه اساتید و چه مسئولان) باید افراد مستعد را حمایت کنند. نه‌این‌که یک جوان سرمایه خود را صرف موسیقی کند و در آخر هم سرخورده شود و این قضیه حکایت نقص مدیریتی در جامعه ما دارد. من تا آن‌جا که توانسته‌ام با فرض این‌که بدانم با کمک به‌هنرجو او پیشرفت خواهد کرد، کوتاهی نمی‌کنم. چون اعتقاد من این است که موسیقی زمانی به رونق و بالندگی می‌رسد که انسان‌های مختلف با سبک‌ها و بیان‌های مختلف آوازی در این فضا کار کنند و تنوع صدایی وجود داشته باشد. به‌عنوان مثال، اگر شما بهترین صدای دنیا و با ایده‌آل‌ترین فاکتورها را به‌مدت یک‌ساعت گوش دهید، پس از آن گوش شما خسته می‌شود و دوست دارید صدای دیگری بشنوید. همیشه زیبایی صداها در کنار سایر صداها مشخص می‌شود. زیبایی طبیعت و گلستان هم همیشه به تنوع و گونه‌گونی گل‌هاست.

 


تعداد بازدید :  200