شماره ۴۸۶ | ۱۳۹۳ سه شنبه ۷ بهمن
صفحه را ببند
تاریخ شفاهی هفتاد‌ سال ادبیات

پرویز بیگی حبیب‌آبادی شاعر و مدیر انتشارات فصل‌پنجم

 استاد مشفق‌کاشانی، تاریخ‌شفاهی 7 دهه ادبی را در ذهن داشتند، که گاه با تاریخ سیاسی و اجتماعی نیز پیوند می‌خورد تاریخی که به قول خود او مطالعه‌اش می‌تواند برای نسلی که در هوای شعر نفس می‌کشد، نکات آموزنده‌ای را دربر داشته باشد، او 3 دوره متفاوت سیاسی را دیده بود، 3 دوره‌ای که دربردارنده فراز و نشیب‌های سیاسی، فرهنگی، نظامی و اجتماعی است. دو دوره آن در حکومت رضاخان و محمدرضا شاه شکل گرفت و دوره سوم آن را دوران انقلاب اسلامی شکل داد. اگر خاطرات استاد مشفق را با دقت بخوانیم و در آن تامل کنیم، می‌توان بخشی از چند دوره را در آن مشاهده کرد. در خاطرات او می‌توان سیلاب‌هایی را دید که ناگهانی‌تر از همیشه می‌آیند و می‌روند، می‌توان جویبارهایی را دید که آرام‌آرام تداوم می‌یابند و در اطراف آن نهال‌ها به رویش و بالندگی می‌رسد، زندگینامه مشفق، زندگینامه یک شخص نیست، بخشی از تاریخ و تاریخ ادبیات ایران است که در آن حلقه‌های مفقوده فراوانی را می‌توان یافت با همه تلاطم‌ها و آرامش‌ها، با همه عشق‌ورزی‌ها و دردها و دردمندی‌ها. او در نود و یکمین روزگار زندگی‌اش با همه بهارها و پاییز‌ها و با همه بهارانه‌ها و پاییزانه‌ها، با تکیه بر عصایی که همیشه همراه او بود راه می‌رفت و می‌ایستاد و با تکیه بر عشق می‌نوشت و می‌سرود. سال‌ها از درد شدید پا گله داشت. اما تا می‌نشست و نفس تازه می‌کرد و کمی از درد آرام می‌شد، می‌خندید و با مطایبه‌ای، سر صحبت را بازمی‌کرد، گاه از گذشته خود می‌گفت، از روزهایی که بر خاطر نشسته بودند و به‌خاطره‌ها پیوسته بودند. خاطره‌هایی که هم شیرین‌اند و هم تلخ، از کاشان می‌گفت از کودکی، نوجوانی، میانسالی، از آشنایی با شاعرانی که به کهکشان پیوسته‌اند، از دوری می‌گفت از شب‌های شعر، از اولین دیدار با شاعران و گاه آخرین دیدار، از زندگی می‌گفت با همه اشک‌ها و لبخند‌ها؛ تلخی‌ها و شیرینی‌ها، بن‌بست‌ها و گشایش‌ها، این خاطرات و این تجربه‌هایش حکایت یک‌روز و یک‌ماه و یک‌سال نبود. حکایتی بود که در متن یک زندگی جریان داشت. او می‌گفت که اینها، آسان به دست نیامده است و نباید آسان از دست رود و نباید آسان از کنار آن گذشت و آسان به فراموشی سپردشان.


تعداد بازدید :  553