افشین علا شاعر و قائممقام انجمن شاعران ایران
در این غمکده کس نمیراد یا رب
به مرگی که بیدوستان زیستم من
شاید مدتها باید بگذرد تا همه ابعاد عظمت شب واقعه را دریابم. هنوز در بهت و خلسهای وصفنشدنی هستم، استاد مسلم ادبیات و شاعر پیشکسوت چند نسل متمادی از شاعران معاصر، مشفقکاشانی که چشم و چراغ انجمن ما بود، در چشم بر هم زدنی به عالم باقی شتافت؛ آن هم در آغوش فرزندان معنویاش، یاران و شاگردانش، شاعران نامآشنای روزگار و زیباتر از همه، در حضور سید بزرگوار، محمد خاتمی عزیز. گویا مقدر بود که سادات شریفی چون خاتمی، دعایی و الهیقمشهای آن شب حضور داشته باشند تا مشفق شاعران را تا دروازه ملکوت بدرقه کنند. بهانه تولد سهیل بود، اما بهواقع قرار بود، میراث حقیقی استاد مشفقکاشانی را گرامی بداریم. از کوچکترین نشان درد و رنج، یا حتی نفسی سخت و رنگ و رویی پریده از آن سکرات مرگ که از بیم شدت آن، دعاهای بیشمار از ناحیه معصومان(ع) وارد شده، نشانی نبود. بهراستی حساب و کتاب خداوند، چقدر دقیق است. (پسکدامین نعمتهای پروردگارتان را تکذیب میکنید. سوره الرحمان) شمع وجود مشفق، 90سال پیاپی سوخت و روشنی بخشید. بهراستی که مصداق این بیت بود: «چون سایه مرغان هوا در سفر خاک/ آزار به موری نرساندیم و گذشتیم» آغوش او پناه شاعران و دردمندان بود. در ادب یگانه دوران بود و در غزل استاد مضمونیاب و مشفق به اصلوبی استوار؛ اما به احدی فخر نفروخت. پایان چنین منشی، مگر میتوانست، جز مرگی چنین با شکوه باشد. آن شب ما وعده الهی را به چشم مشاهده کردیم، چنین رفتنی را قبلا فقط در متون کهن و لابهلای افسانهها و اسطورهها خوانده بودم، اما آن شب به چشم دیدم که یکی از اولیای الهی، پس از خوشوبش، سخنرانی و خواندن شعری که به سهیل محمودی تقدیم کرد، در کمتر از یک ثانیه، سرش به سمت سینه خم شد. شبیه چرتی سبک و خوابی ناگهان و گوارا، آن هم در انجمنی که میعادگاه او بود. محلی برای رفاقتهای جاودان با شاهرخیها، سیدحسن حسینیها و قیصرها. بدا به حال ما اگر چنین پایانی را ببینیم و در تحقق وعدههای الهی، تردید داشته باشیم و دور باد، از ساحت برخی بزرگان و صاحبنامان وادی شعر و ادب که در برابر مرگ شکوهمند چنین انسانی سکوت را بر هرگونه عکسالعملی ترجیح دهند. منش استاد مشفق، حفظ حرمت همه حقداران وادی ادب بود با هر سلیقه و گرایشی، اگرچه خود به دایره شاعران اهلبیت عصمت و طهارت و وفاداران به انقلاب اسلامی ایران تعلق داشت و به آن میبالید. این، نهتنها بهانهای برای سکوت نیست که دیگران را وا میدارد با هر تفکری، در برابر او به احترام بایستند. شادباد روان زندهیاد سیمین بهبهانی که در ضایعه درگذشت قیصر عزیز گفت: «(نقل به مضمون) عدهای به من میگویند، قیصر مذهبی بوده چرا اینهمه تکریمش میکنی؟ من میگویم چه بهتر شاعری با آن همه برازندگی بهزینت تدین و اعتقاد هم آراسته باشد» کاش همه ما درسآموز منش بزرگانی چون سیمین بهبهانی و مشفقکاشانی باشیم و دریغا که امسال هردوی این بزرگان و عزیزان را از دست دادیم. یادم میآید روزی که بانوی غزل از عالم خاکی پر کشید، برای عرض تسلیت به همراه استادانم، ساعد باقری، سهیل محمودی و فاطمه راکعی، قصد منزلش کردیم، استاد مشفق فرمودند، من هم میآیم، هرچند در آستانه 90 سالگی، بیرون آمدن از منزل برای ایشان کار سختی بود. اما مشفق کسی نبود که در چنین فقدانی به تلفن یا پیام تسلیت اکتفا کند. استاد نفسزنان و عصازنان با ما آمد و ادای احترام کرد. باشد که مرام این بزرگان با رفتنشان فراموش نشود و همه ما با هر سلیقهای در این روزگار بیشفقت مشفقبودن را از یاد نبریم.