سیما فراهانی| هنوز نمیدانند که باید رخت عزا به تن کنند یا نه. انتظاری تلخ و کشنده همه آنها را از پای درآورده است؛ همه آنهایی که بر سر و سینهشان میکوبند و اسم عزیزانشان را بر زبان میآورند؛ آنهایی که مقابل حجم عظیمی از خاک و آوار نشستهاند و خشمگین و نگرانند. مقابل آن آوار مرگبار منتظرند تا شاید کورسوی امیدی در آن ویرانسرا تبدیل به بزرگترین معجزه زندگیشان شود. یکی پسرش زیر آوار است و آن یکی تمام اعضای خانوادهاش؛ یکی چشمانتظار دوستش است و یکی دیگر هم فریادزنان اسم همسر و پسران کوچکش را به زبان میآورد. اینجا خیابان امیری آبادان است؛ همان جایی که حالا به سیاهترین نقطه کشور تبدیل شده است. مردم آبادان از ساعت 12:30 روز دوشنبه سیاهپوش شدهاند. عزیزانشان را در آن برجهای دوقلوی جنجالی و پرحاشیه جا گذاشتهاند. ویرانه عظیمالجثه را نظارهگر هستند؛ کاری از دستشان برنمیآید به جز اشک و دعا و چشمانتظاری.
چندین ساعت از تلخترین حادثه آبادان میگذرد. فروریختن ساختمان متروپل در خیابان امیری، سیل عظیمی از جمعیت را به آنجا کشانده است؛ خانوادههایی که داغدار شدهاند یا همچنان منتظر خبری از عزیزانشان هستند؛ خانوادههایی که اعتراض دارند و نمیدانند که فریاد اعتراضشان را به گوش چه کسی برسانند؛ پدری که اشک میریزد و مرتب اسم پسرش را صدا میزند؛ پسر کوچکش که رفته بود یک بستنی بخرد و به خانه برگردد، اما آوار او را بلعید و حالا خانوادهاش درماندهاند و هیچ کاری از دستشان برنمیآید. این پسر بستنیاش را از آبمیوهفروشی طبقه همکف ساختمان خریده بود؛ همان آبمیوهفروشی که حالا با خاک یکسان شده است و خانواده صاحب این آبمیوهفروشی نگران و مستأصل آنجا ماندهاند؛ اعتراض دارند و فقط میخواهند کسی برود و عزیزانشان را نجات دهد.
فریاد کمکخواهی از میان آوار
خانواده صاحب آبمیوهفروشی ادعا میکنند ساعت 6 صبح صدای فریادهای فرزندشان را از میان تلی از خاک شنیدهاند. یکی از بستگان این خانواده در گفتوگو با «شهروند» درباره این ماجرای تلخ میگوید: «پسرعمهام صاحب این آبمیوهفروشی بود. او تازه سه ماه پیش این مغازه را خرید. خیلی خوشحال بود که توانسته در این برج مغازهای بگیرد و کسب و کاری راه بیندازد. او به همراه پسرهای 13 و 10 سالهاش به مغازه میرفت و کار میکرد. برادرزاده 13 سالهاش هم در آنجا بود که این اتفاق افتاد. حالا خانوادهاش ماندهاند چشمانتظار این چهار نفر. کاش کسی به داد ما برسد. آنها تا امروز صبح زنده بودند. صدای فریادهای حمید رضای 13 ساله را همه خانواده شنیدهاند. ساعت 6 صبح صدایش از داخل ساختمان و از میان آوار شنیده شد که میگفت من حمیدرضا جلیلیان هستم، ما زندهایم، کمکمان کنید. من مطئنم که آنها زنده هستند. باید کسی برود و آنها را نجات دهد.»
چه کسی پاسخگوست
خیلی عصبانی و ناراحت است. این مرد جوان که خودش را از کرمانشاه به آبادان رسانده تا در کنار بستگانش باشد، در ادامه صحبتهایش میگوید: «پسرعمهام فریب تبلیغات پر زرق و برق این برج را خورد. مالک آنجا مغازههایش را با قیمت کمتری میفروخت. از طرفی تبلیغات زیادی هم کرده بود. بنر آن در سطح شهر پخش شده بود. برای همین پسرعمهام آنجا را خرید و راهاندازی کرد. هر روز با پسرهایش سر کار میرفت. پسرهایش به او کمک میکردند، ولی حالا در این حادثه همگی زیر آوار ماندهاند. همسرش مانده تک و تنها و تمام خانوادهاش در میان خاکها هستند. آنها فقط همین دو پسر، یعنی عرفان و حمید رضا را داشتند. آرین هم برادرزادهاش بود که در کنارشان کار میکرد. از لحظه حادثه تا الان کسی برای ما کاری نکرده است. دستمان هم به هیچ کجا بند نیست. حتی اگر شکایت هم کنیم، باز هم میدانیم که دیگر فایدهای ندارد. این داغ بزرگ را هیچ چیزی نمیتواند تسکین دهد. چرا باید چنین ساختمانی با کمترین استانداردهای لازم ساخته شود و به بهرهبرداری برسد. الان چه کسی پاسخگوی این خانوادههای داغدیده است. من خودم پدری را دیدم که دو پسر خردسالش را درست جلوی چشمانش از دست داده بود. دو پسرش به همین آبمیوهفروشی رفتند، بستنی خریدند و وقتی داشتند برمیگشتند تا به آن سوی خیابان و کنار پدرشان بروند، ساختمان روی سرشان فرو میریزد. حالا چه کسی جوابگوی این پدر است.»
در جستوجوی کارگران، زیر زمین
در میان کسانی که زیر آوار ماندهاند، کارگرانی هستند که در حال انجام کار در آن ساختمان مرگ بودند؛ کارگرانی که به گفته شاهدان، همگی به زیرزمین رفته و در آنجا محبوس شدند. منذر و حسن مطوری دو برادری بودند که کار جوشکاری میکردند. پسرخاله این دو کارگر درباره جزییات این ماجرا به «شهروند» میگوید: «منذر و حسن اوستاکار بودند. جوشکاری میکردند. یک کارگر داشتند که حالا جسدش پیدا شده است. همین مساله نگرانی ما را خیلی بیشتر از قبل کرده است. نمیدانیم باید چه کار کنیم. دستمان به هیچ کجا بند نیست. آنها 30 و 40 ساله هستند و گوشیهایشان هم خاموش شده است. کاش کسی برود به زیرزمین و آنها را بیرون بیاورد. شاید زنده باشند. اگر زنده باشند چه؟! اگر دیر شود باید چه کار کنیم؛ چه کسی پاسخگوست؛ چه کسی مقصر است؟ ما نه به دنبال پول هستیم، نه دیه. ما خود عزیزانمان را میخواهیم که اینطور بیدلیل و فقط به خاطر سهلانگاری زندگیشان در اوج جوانی نابود شد. هر دو نفرشان هر کدام دو فرزند کوچک دارند. ما ته دلمان امید داریم که شاید بتوانیم آنها را زنده و سالم ببینیم.»
بی قرار برادر
سجاد حمد زاده یکی دیگر از کسانی است که در آوار جا مانده؛ پسر 29 ساله ای که خانواده اش هیچ خبری از او ندارند. برادر سجاد در این باره به خبرنگار «شهروند» گفت: «برادرم کارش آزاد بود. در کار ساخت و ساز ساختمان بود. او یک دوستی در این ساختمان داشت، آن روز هم برای اینکه او را ببیند و یک بسته ای تحویل او بدهد، به آنجا رفت. قرار کاری با هم داشتند. حالا هم هیچ خبری از او نداریم و نمی دانیم که چه اتفاقی برایش افتاده است. ما چهار برادریم و سجاد برادر کوچکتر ما بود. از همان دقایق اول در صحنه هستیم و بی تابیم. هیچ کسی نمی تواند به آنها دسترسی پیدا کند و این ما را آزار می دهد.»
بازداشت 10 نفر
در پی وقوع این حادثه ناگوار، دستگاه قضائی بلافاصله برای بررسی علل آن، پرونده قضائی تشکیل داد. در همین راستا نیز دادستان کل کشور طی دستوری خطاب به دادستان اهواز بر رسیدگی سریع و برخورد قاطع با متخلفان تاکید کرد.
اما از همان ساعتهای اولیه این اتفاق تلخ، خبرهایی منتشر شد مبنی بر اینکه مالک و پیمانکار ساختمان متروپل آبادان با دستور دادستان آبادان دستگیر شده است. این در حالی است که گفته میشود دادستانی دستور دستگیری این فرد را صادر کرده بود. او اظهار نظری در خصوص دستگیری مالک ساختمان نداشت؛ تا اینکه صبح دیروز خبر رسید که مالک ساختمان نیز داخل این برج بوده و جانش را از دست داده است.
با این حال، دادستان عمومی و انقلاب خوزستان در اینباره گفت: «تاکنون ۱۰ نفر از متخلفان پروژه و مسببان حادثه ریزش ساختمان متروپل آبادان با دستور قضائی بازداشت شدهاند و دستور بازداشت تعداد دیگری نیز صادر شده است. شهردار فعلی آبادان، دو شهردار سابق و تعدادی از کارکنان شهرداری و ناظران دستگیر شدهاند. مالک و پیمانکار اصلی ساختمان که دستور بازداشت وی نیز صادر شده بود در جریان ریزش ساختمان جان خود را از دست داده است.»