بهطورکلی، جایگاه «مشورت» در سنت دینی ما کجا است؟
موضوع مشاوره و مشورت با افراد، تناسب و تلازم بسیار زیادی با بحث رأیاکثریت دارد. یعنی اینکه فرد، تابع نظر اکثریت شود و به رأی آنها احترام بگذارد. چند نکته وجود دارد در باب مشورت که لازم میبینم آنها را بیان کنم.
نکته اول این است که اصل مشورت، یک اصل قرآنی است. در قرآن به صراحت آمده است که: «و شاورهم فیالامر»؛ «و امرهم شوری بینهم». نکته دوم این است که اصل مشورت، آنقدر مهم است که پیامبر اسلام، حضرت ختمیمرتبت برای حفظ اصلمشورت، حاضر به پرداخت هزینههای گزافی شد. هزینههایی که حتی شامل هزینهجانی بود. نمونه آن، جنگ احد است که در این جنگ، دو نظر مطرح شد؛ یکی اینکه بیرون از شهر بجنگند، و نظر مقابل، که نظر پیامبر(ص) بود، این بود که داخل شهر بجنگند. نهایتا پیامبر(ص)، تسلیم به رأی اکثریت میشود و میگوید با اینکه نظر من، مخالف نظر شماست، اما به احترام اکثریت، حاضر به گذشتن از نظر خود میشود.
بیرون شهر جنگیدن همانا و اتفاقات و هزینههای بعد از آن، همان. یعنی آنقدر این موضوع مشاوره و تابع نظر جمع بودن برای پیامبر(ص) مهم بود که با اینکه نظر اشتباه و خلافی بود، پیامبر(ص) به آن تن میدهد. این موضوع را درمورد حضرت علی(ع) هم داریم که ایشان در موارد بسیار زیادی به مشورت یاران خود، بها داده است. در داستان قیس ابن سعد، که اتهاماتی به او وارد شد اما حضرت علی(ع) چنین اتهامی را نپذیرفت و آن را غیرقبول دانست. به این معنا که قیس، چنین کاری نکرده و نمیکند. اما یاران حضرت امیر(ع)، اصرار کردند و ایشان در مقابل نظر یارانش، کوتاه آمد. در این داستان میبینید مانند داستان حضرت رسول(ص)، امیرالمومنین(ع) هم برای مشورت با یارانش، متحمل هزینه میشود. نکته دیگر این است که اصل مشورت در حوزه روحی و روانی انسان، موجب شخصیت و اعتبار او میشود. براساس این 3نکتهای که عرض کردم، میتوان نتیجه گرفت که اصل مشورت در متون اسلامی، بسیار مورد توجه
قرار گرفته است.
یعنی مشورت، بیش از نتیجه آن اهمیت دارد؟
بله. موضوع بسیار مهمی در تفسیر این وقایع وجود دارد و آن، این است که وقتی شما بهصورت مقطعی و در یک بازه زمانی خاص بهآنها نگاه میکنید، میبینید که حضرت امیر(ع) و پیامبر(ص) چنین خساراتی را متحمل شدهاند و اگر اینها، تابع نظر جمع نمیشدند، شاید به نفع اسلام و مسلمانان میبود. اما واقعیت این است که وقتی نتایج بلندمدت اینها را در نظر میگیریم، میبینیم که دقیقا قضیه برعکس است. همین کاری که حضرت علی(ع) و پیامبر اعظم(ص) انجام دادند، باعث این شد که جایگاه مشورت و تابع نظر اکثریت بودن را درک کنیم. چراکه نتایج بعدی نشان داد که این هزینهها، به گزاف پرداخت نشده است. لذا علی(ع) و پیامبر اکرم(ص)، پیش از ایشان، متحمل این هزینهها شدند که مسلمانان، شخصیت و اعتبار پیدا کنند.
«یکی از دلایل عدممشورت یک فرد با افراد دیگر، این است که همواره گمان میکنند که آنچه خود به آن دست پیدا کردهاند، حقیقت و همه حقیقت است و اگر قسمتی از حقیقت وجود دارد که نتوانستهاند به آن پی ببرند، پس دیگران نیز نخواهند توانست به آن پی ببرند». آیا این را میپذیرید؟
کاملا موافقم. اتفاقا همینطور است. یکی از موانعی که باعث میشود مشورت، صورت نگیرد، موانع معرفتی است. به این معنا که وقتی ما معتقد شویم که فقط گروه خاصی میتوانند به حقایق دست پیدا کنند، در آن صورت، طبیعی است که دیگران را برای مشارکت درمورد نظر خود، دعوت نمیکنیم. اما اگر این را بپذیریم که حقایق ممکن است در حوزه معرفت، دارای لایههای مختلفی باشد، در آن صورت، مشورت با دیگران را در نظر و عمل، خواهیم پذیرفت. به اضافه اینکه، مشورت یک جنبه عملیاتی و کاربردی نیز دارد. یعنی واجد یک ثمره کاربردی است. آن ثمره کاربردی این است که وقتی ما مشورت میکنیم، اگر ثمره و نتیجه کارمان، درست و صواب شد، افراد زیادی در آن سهیم میشوند. یعنی منافع معرفتی، عقلانی، اخلاقی و عملیاتی آن، به همه میرسد و اگر هم درنهایت، خطایی پیش آمد که منجر به ضرر و زیانی شد، این ضرر و زیان، میان همه افراد و به تعداد همه مشاورهدهندگان، تقسیم میشود. لذا دیگر، یک نفر مقصور نیست. طبیعتا وقتی 10نفر، یک مشکل را تحمل کنند، بهتر از آن است که همه مشکل را یکنفر به تنهایی متحمل شود و بار نتایج و عواقب و خسران آن را بهدوش بکشد.
نکته دیگر این است که مشورت، اصالتا نشانهای از دموکراسی است. لذا مدلول این سخن که میگوییم دین ما، دین دموکراتیک است، این است که مشورت در دین ما وجود دارد و این، یکی از ارکان دموکراسی است. یعنی مشورتی که به نظر دیگران اهمیت میدهد و تابع نظر اکثریت میشود.
اگر ممکن است قدری از موضع مولانا جلالالدین بلخی در تشریح منافع مشورت و کار شورایی درمیان مردم بگویید؟
همه کسانی که بهحقیقت، بهطور مشکک نگاه میکنند، میتوانند این نظر را داشته باشند که حقیقت همواره بهطور تام و تمام، بر یکنفر مکشوف نمیشود. مولانا یکی از همین افرادی است که معتقد است، ما دستکم در ساحت عقلانی، توانایی رسیدن به لبّحقیقت را نداریم.
البته مولانا، دو مورد را مستثنا میکند: یکی، معرفت وحیانی و دیگری، معرفت عرفانی است. جلالالدین محمد معتقد است که از این دو طریق میتوان به حقیقت رسید. اما در حوزه معرفت عقلانی، هرکسی از ظن خود میکوشد تا به حقیقت برسد. مولانا این موضوع را در جایجای مثنوی مطرح میکند که در امور دنیوی و عقلانی، قطعا نیازمند مشورت هستیم. مولانا معتقد است که عقلها میتوانند به عقل یک نفر، یاری بدهند؛ و مشورت، به انسان، هوشیاری میدهد:
«مشورت ادراک و هشیاری دهد عقلها مر عقل را یاری دهد
عقل را با عقل دیگر یار کن امر شوری بینهم را کارکن»
در جای دیگری میفرماید که عقل و خرد مانند نور است. وقتی عقلها در کنار یکدیگر قرار میگیرند، نوری که حاصل میشود، از نور یک عقل، بسی بیشتر است:
مشورت کن با گروه صالحان
بر پیمبر امر شاورهم بدان
«امرهم شوری» برای این بود
کز تشاور سهو و کژ کمتر رود
این خردها چون مصابیح انورست
بیست مصباح از یکی روشنترست
بوک مصباحی فتد اندر میان
مشتعل گشته ز نور آسمان
مثالی از نهجالبلاغه در ذهن دارید که توصیه حضرتامیر(ع) درمورد مشورت باشد؟
ایشان در نامهای که در سال 38 هجرى به مالك اشتر، هنگامى كه او را به فرماندارى مصر برگزيد، مینویسد، درمورد مشورت، تصریح دارد. در بخش ششم نامه 53 نهجالبلاغه که نامهای طولانی است، به مالک میگوید:
با چند گروه مشورت کن. یکی از گروههایی که باید با آنها مشورت کنی، علما هستند. آنجا میفرماید: «و جالس العلما»؛ یعنی با افراد عالم به صحبت بنشین. دسته دیگر، مردم هستند که حضرتعلی(ع) توصیه میکند با گروههای خاصی از مردم مشورت کن. سومین دستهای که به مالک میگوید از شور آنها استفاده کن، اهل ورع هستند. در اینجا حضرت، عبارت صریحی بهکار میبرد که خودت را به اهل ورع بچسبان. یعنی باید بیش از دیگران به این افراد نزدیک شوی و با آنها مشورت کنی. ورع در لغت به معناى دورى از امور شبههناك است. اهل ورع، کسانی هستند که علاوه بر رعایت واجبات و محرمات، به مکروهات و مستحبات هم توجه دارند.
حضرت امیر(ع) همچنین در قسمتی از این نامه، مالک را نهی میکند از مشورت با گروه و افرادی: «بخيل را در مشورتكردن دخالت نده كه تو را از نيكوكارى باز مىدارد و از تنگدستى مىترساند. ترسو را در مشورتكردن دخالت نده كه در انجام كارها روحيه تو را سست مىكند. حريص را در مشورتكردن دخالت نده كه حرص را با ستمكارى در نظرت زينت مىدهد. همانا بخل و ترس و حرص، غرایز گوناگونى هستند كه ريشه آنها بدگمانى بهخداى بزرگ است».
این سخنان به اضافه سخنان دیگری که حضرتعلی(ع) در این باب فرمودهاند، نشان از اهمیت «مشورت» و همچنین اهمیت «مشورتدهندگان» دارد.
یکی از موانعی که باعث میشود مشورت، صورت نگیرد، موانع معرفتی است. وقتی ما معتقد شویم که فقط گروه خاصی میتوانند به حقایق دست پیدا کنند، در آن صورت، طبیعی است که دیگران را برای مشارکت درمورد نظر خود، دعوت نمیکنیم.
مشورت، اصالتا نشانهای از دموکراسی است. لذا مدلول این سخن که میگوییم دین ما، دین دموکراتیک است، این است که مشورت در دین ما وجود دارد و این، یکی از ارکان دموکراسی است.
همه کسانی که بهحقیقت، بهطور مشکک نگاه میکنند، میتوانند این نظر را داشته باشند که حقیقت همواره بهطور تام و تمام، بر یکنفر مکشوف نمیشود. مولانا از همین افرادی است که معتقد است، ما دستکم در ساحت عقلانی، توانایی رسیدن به لبحقیقت را نداریم.