شماره ۴۸۳ | ۱۳۹۳ شنبه ۴ بهمن
صفحه را ببند
این شرح بی‌نهایت...

خاموشى پيشه كن تا انديشه‌ات روشنایی گیرد.                            امام علی (ع)

تپش تشنگی
ای ز فروغ رُخت تافته صد آفتاب
تافته‌ام از غمت، روی ز من بر متاب
زنده به بوی توام، بوی ز من وامگیر
تشنه روی توام، باز مدار از من آب
از رخ سیراب خود بر جگرم آب زن
کز تپش تشنگی شد جگر من سراب
تافته اندر دلم پرتو مهر رُخت
می‌کنم از آب چشم خانه دل را خراب
روز ار آید به شب بی ‌رُخ تو چه عجب؟
روز چگونه بود چون نبود آفتاب؟
چون به سر کوی تو، نیست تنم را مقام
چون به بر لطف تو، نیست دلم را مآب
فخر عراقی به توست، عار چه داری از او؟
نیک و بد و هرچه هست، هست بتوش انتساب
عراقی

 


تعداد بازدید :  440