شماره ۴۸۳ | ۱۳۹۳ شنبه ۴ بهمن
صفحه را ببند
پاياني براي روشنفكراني كه داوطلب نمي شوند

سعید  اصغرزاده

نیکوس کازانتزاکیس در کتاب «برادرکشی» و رومن رولان در رمان «جان شیفته» از جماعتی سخن می‌گویند که به‌دلیل داشتن بینش زیاد، به روشنفکرانی ابتر تبدیل شده، شناخت وضع موجود را اسباب بی‌عملی خود ساخته و توانشان در آنالیز اوضاع را به وسیله‌ای جهت سلب مسئولیت در مشارکت با سرنوشت ملتی که همچون آتش کوچکی فرو می‌میرد، بدل کرده‌اند. در حالی که وظیفه فرد روشنفکر شرکت و همیاری در تعیین سرنوشت جامعه و مردمانش است. بله روشنفکران جامعه هم موظف به کار داوطلبانه‌اند! آنها باید به روش خود یاری‌رسان مردم باشند.
روشنفکری در منظر کلی شامل مجموعه خصلت‌هایی است:  روشنفکر بیرون از سیاست است و جهت هرچه بهتر دفاع کردن از آرمان‌ها و شناساندن آنها، حتی نسبت به گروه‌های هم آرمان هم تعلق و وابستگی ندارد. دارای امید به آینده و حرکت در آن جهت و همزمان تردید در واقعیات و حرکت جهت اصلاح آنهاست. مخالف هرگونه عقب‌ماندگی و جهل و خرافه‌است و در جهت رشد و نوسازی تلاش می‌کند. منتقد است و تحول‌خواه و با اصحاب قدرت و اصحاب ثروت تعامل ندارد. با این اوصاف می‌گویید خب پس کجا تشریف دارند روشنفکران ما که مملکت را گل و بلبل کنند؟ فقر را بزدایند و به فحشا، نه بگویند و با ظلم بستیزند؟
جلال‌آل احمد در کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» می‌نویسد که روشنفکر ایرانی به قول صادق هدایت همچون کنده‌ای است که در کنار اجاق مانده و سیاه شده نه به آتش زیر دیگ کمکی کرده و نه چوب سالم باقی مانده... حالا اما شما خواننده عزیز می‌گویید که چه؟ چه شده که در این بی تعاملی روشنفکران می‌خواهم در پاسداشت خدمات داوطلبانه از آنان یاری جویم؟ واقعیت این است که جنس تعامل روشنفکران در خدمات داوطلبانه نیز فرق می‌کند. گاه صدور یک نظریه، یک ترجمه خوب، یک نامه، یک عکس، یک حضور و انعکاس خبر دیدار با یک فرد، یک پیام توئیتری، عضویت در یک کمپین، امضای یک طومار و.... می‌تواند تاثیرگذارتر و جریان‌سازتر از هر چیز دیگری باشد. روشنفکر شاید لازم نباشد که لخت بشود و بیاید وسط میدان و در مواجهه با آسیب‌های اجتماعی دقیقا همان کاری را بکند که من روزنامه نگار عادی می‌کنم. هر چند اگر این کار را هم بکند عالی است.
اما سوال اساسی اینجاست که اگر نوع فعالیت روشنفکران را متفاوت اما اثر گذار می‌دانیم، چرا این فعالیت‌ها اندک است؟ بگذارید یک مثال بزنم؛ مثلا اگر کارگردانی صاحب فکر را روشنفکر بدانیم که با ساخت فیلمی توانسته است جلوی اعدام چند نفر را به‌وسیله جلب رضایت اولیای دم بگیرد (مانند فیلم سینمایی دهلیز در‌سال گذشته)، چرا در میان انبوه کارگردانان و فیلم‌ها، امثال این کار گم می‌شود؟ چرا موج‌ها اندک و مقطعی است؟ چرا کمپین‌های ما جدی انگاشته نمی‌شوند؟ امضاها رنگ می‌بازند؟ عکس‌ها تار می‌شوند؟ ترجمه‌ها به تیراژ یکصد نسخه‌ای تن می‌دهند؟ و حتی نمایشگاه‌های کتاب و مطبوعاتمان محل تاخت‌وتاز بازیگران عرصه سیاست و فوتبال و ترانه و فیلم می‌شوند؟ سوال اینجاست که چرا اگر روشنفکران در کمپین «آب زندگی است» یا کمپین «کودکان برای کودکان» یا کمپین «حمایت از موسیقی خیابانی»، یا کمپین «حمایت از خانواده سالم» و... حضور دارند چرا این کمپین‌ها هیچ تکانی نمی‌خورند؟ روشنفکران بی‌اعتبارند؟ روشنفکران اثرگذارمان از کشور رفته‌اند؟ کمپین‌ها دل در گرو جایی و نهادی و حزبی دارند؟ مردم کمپین دوست ندارند؟ یا...
در پاسخ به سوالتان فکر می‌کنم همان بی‌پاسخی مرحوم گلشیری در انتهای داستان «آینه‌های در دار» کافی باشد! مضمون داستانش را برایتان نقل می‌کنم: قهرمان داستان روشنفکری میانسال است که برای حضور در جمع ایرانیان خارج از کشور و برای خواندن شعر و مقاله و داستان به اروپا سفر کرده است. او همزمان با خواندن آثار خود در مکان‌های مختلف و درحین خواندن نظرات و پرسش‌های حاضران متوجه وجود پیغام‌هایی حاکی از آشنایی قبلی شخصی ناشناس با او می‌شود. شخص ناشناس پس از آن‌که تلویحاً از ابراهیم به خاطر این‌که او را بدون اجازه در داستانی توصیف کرده است گلایه می‌کند، با دادن تلفن خود به ابراهیم او را به ارتباط با خود ترغیب می‌کند. قهرمان داستان در‌می‌یابد که شخص ناشناس، دوست دوران خردسالی‌اش، دختری به نام صنم است که آنها در آن زمان عشقی کودکانه به هم داشته‌اند. صنم‌بانو از این به بعد به‌طور آشکار همراه او در جلسات داستان خوانی می‌شود. آن دو در کافه‌های مشهور پاریس، جایی که همیشه همینگوی می‌نشسته است یا در خانه صنم در حومه پاریس بحث و گفت‌وگو می‌کنند. ماجرا ادامه دارد، اما آخرش چه؟ گلشیری پاسخ این سوال را که آیا قهرمانش - که نماد روشنفکر معاصر ایرانی است- نقشه‌ای دارد یا نه را هوشمندانه نمی‌دهد... و من نیز هوشمندانه به شما نمی‌گویم که چرا فعالیت‌های داوطلبانه با حضور روشنفکران هنوز جان نمی‌گیرد! اما به شما می‌گویم که آسیب‌شناسی فعالیت‌های داوطلبانه به‌ویژه از این منظر امری است واجب.


تعداد بازدید :  416