محمدرضا ممتاز واحد منتقد
چندی پیش گروه موسیقی پلاستیکا به سرپرستی امیراشکان غلامی به منظور پاسداشت محیطزیست کنسرتی را در فرهنگسرای نیاوران تهران برگزار کرد. نگارنده از کم و کیف این کنسرت بیخبر است ولی بیش از هر چیز اهتمام گروه مذکور نسبت به مسأله مهمی چون محیطزیست ارزنده و قابل احترام است. مسئولیت اجتماعی هنرمند یا هنرمندان نسبت به پیرامون خود و مسائل رخداده همواره تأمل برانگیز بوده، حال اگر مسائل مهمی چون محیطزیست و امثال آن مطرح باشد که در جای خود ستودنی است.
به یاد دارم چندسال پیش قاسم افشار ترانه معروف «وقف پرندهها» را با مضمون «چرا باید بمیرن از تشنگی/ ماهیهای کوچیک سرخابیمون ...» اجرا کرد که بسیار موردتوجه قرار گرفت. ترانه سرای این اثر بی توجهی به محیطزیست را معترضانه و در قالب ترانهای زیبا به نقد کشیده بود و آهنگساز و خواننده اثر نیز به خوبی از عهده کار برآمدند. یا اثر شورانگیز «آب را گِل نکنیم» که با اجرای استادانه شهرام ناظری و آهنگسازی هوشنگ کامکار، سروده ماندگار سهراب سپهری را نهتنها در عرصه شعر و ادب بلکه در عرصه موسیقی نیز مانا کرد: «دست درویشی شاید نان خشکیده فرو برده در آب/ زن زیبایی آمد لب رود/ آب را گِل نکنیم ... » احترام به طبیعت و پاسداشت محیطزیست بهطور قطع از دغدغههای شهرام ناظری و هوشنگ کامکار در پیش از سه دهه پیش بوده است که با انتخاب این سروده زیبا، دغدغه شان مجال بیان یافت.
ولی چرا این قبیل کارها تداوم نمییابد؟ نگاه یک هنرمند به محیط پیرامون خود و جایی که زندگی میکند شاید بسیار مهمتر از مسائلی باشد که معمولاً سوژه ترانههای امروزی است. بهطور مثال درحال حاضر آیا از آلودگی هوا و بحران کمآبی، مسألهای مهمتر به ذهن میرسد؟ دو نعمتی که بشر با آن زنده است و تا هوا و آب نباشد، به هنر و خلق آثار هنری چگونه میتوان پرداخت؟!
امید است نگاه اهالی موسیقی کشور (حال در هر سبک و سیاقی) نسبت به محیطزیست و بحرانهای مذکور بیشتر برانگیخته شود، تا شاید با خلق آثار هنری، توجه مسئولان را نیز به این مسائل بیشتر و بیشتر جلب کرد تا چارهای اساسی بیندیشند.
* نام تیتر برگرفته از مصرع نخست سروده زیبای استاد محمدعلی بهمنی است که همین اواخر در تیتراژ پایانی سریال پردهنشین با صدای علیرضا قربانی و با آهنگسازی مهیار علیزاده اجرا شد.