مرگ درویشان
توانگرزادهای را دیدم بر سر گور پدر نشسته و با درویش بچهای مناظره در پیوسته که: صندوق تربت ما سنگین است و کتابه رنگین و فرش رخام انداخته و خشت پیروزه در او به کار برده. به گور پدرت چه ماند خشتی دو فراهم آورده و مشتی دو خاک بر آن پاشیده! درویش پسر این بشنید و گفت: تا پدرت زیر آن سنگهای گران بر خود بجنبیده باشد، پدر من به بهشت رسیده بود. خر که کمتر نهند بر وی بار/بیشک آسودهتر کند رفتار/مرد درویش که بار ستم فاقه کشید/به در مرگ همانا که سبکبار آید/وآن که در نعمت و آسایش و آسانی زیست/مردنش زین همه شک نیست که دشخوار آید/به همه حال اسیری که ز بندی برهد/بهتر از حال امیری که گرفتار آید.
عاقبت قارون
موسی، علیه السلام، قارون را نصیحت کرد که: احسن کما احسن الله الیک. نشنید و عاقبتش شنیدی. آن کس که به دینار و درم خیر نیندوخت/سر عاقبت اندر سر دینار و درم کرد/خواهی که متمتع شوی از دنیی و عقبی/با خلق کرم کن چو خدا با تو کرم کرد. عرب گوید: جد ولاتمنن فان الفائدة الیک عائدة. یعنی ببخش و منت منه که نفع آن به تو باز میگردد. درخت کرم هر کجا بیخ کرد/گذشت از فلک شاخ و بالای او/گر امیدواری کز او برخوری/به منت منه اره بر پای او/شکر خدای کن که موفق شدی به خیر/ز انعام و فضل او، نه معطل گذاشتت/منت منه که خدمت سلطان کنی همی/منت شناس از او که به خدمت بداشتت.
قدر حذاقت
مردکی را چشم درد خاست، پیش بیطار رفت که دوا کن. بیطار از آنچه در چشم چارپای میکند در دیده او کشید و کور شد. حکومت به داور بردند، گفت بر او هیچ تاوان نیست. اگر این خر نبودی، پیش بیطار نرفتی. مقصود از این سخن آن است تا بدانی که هر آن که ناآزموده را کار بزرگ فرماید با آن که ندامت برد به نزدیک خردمندان به خفت رای منسوب گردد. ندهد هوشمند روشن رای/به فرومایه کارهای خطیر/بوریاباف اگر چه بافندهست/نبرندش به کارگاه حریر.
نشان لحد
یکی را از بزرگان ائمه پسری وفات یافت. پرسیدند که بر صندوق گورش چه نویسیم؟ گفت: آیات کتاب مجید را عزت و شرف بیش از آن است که روا باشد بر چنین جایها نوشتن که به روزگار سوده گردد و خلایق بر او گذرند و سگان بر او شاشند. اگر به ضرورت چیزی همینویسند این بیت کفایت است: وه که هر گه که سبزه در بستان/بدمیدی چه خوش شدی دل من/بگذر ای دوست تا به وقت بهار/سبزه بینی دمیده بر گل من.
ارج خردمندان
علم از بهر دین پروردن است نه از بهر دنیا خوردن. هر که پرهیز و علم و زهد فروخت/خرمنی گرد کرد و پاک بسوخت. عالم ناپرهیزگار کور مشعلهدار است. بیفایده هر که عمر در باخت/چیزی نخرید و زر بینداخت. ملک از خردمندان جمال گیرد و دین از پرهیزگاران کمال یابد. پادشاهان به صحبت خردمندان از آن محتاجترند که خردمندان به قربت پادشاهان. پندی اگر بشنوی ای پادشاه/در همه عالم به از این پند نیست/جز به خردمند مفرما عمل/گرچه عمل کار خردمند نیست.
نفس سرکش
بزرگی را پرسیدم در معنی این حدیث که اعدی عدوک نفسک الَتی بین جنبیک. گفت: به حکم آن که هر آن دشمنی را که با وی احسان کنی دوست گردد، مگر نفس را که چندان که مدارا بیش کنی مخالفت زیادت کند. فرشته خوی شود آدمی به کم خوردن/وگر خورد چو بهایم بیوفتد چو جماد/مراد هر که بر آری مطیع امر تو گشت/خلاف نفس که فرمان دهد چو یافت مراد.