ساخت آپارتمان و سكونت چند خانواده در يك محيط، موضوعي است كه تا پيش از دهه 40 مردم ايران با آن آشنا نبودند. اما رفتهرفته اين سبك از ساختمانسازي به اندازهاي گسترش يافت كه امروزه تنها قشر محدودي از افراد توانايي ساخت خانههاي ويلايي مانند گذشته را دارند. حال اين پرسش مطرح ميشود اين شيوه چه تغييري در روابط اجتماعي مردم داشته است؟
تغييرات ايجاد شده در شيوه زندگي و روابط اجتماعي مردم ما طي چند دهه اخير به اندازهاي است كه جامعهشناسان از آن تحت عنوان تغييرات ساختاري ياد ميكنند. اين تغييرات هم در ساخت ظاهري خانوادههاي ايران وجود دارد و هم محتواي دروني خانوادهها.
در ساخت بيروني ما شاهد تفاوتهاي چشمگيري در جمعيت خانوادهها نسبت به گذشته هستيم. در گذشته خانوادههاي ايراني با جمعيت زياد و حتي بيش از 10 نفر بودند و تمام اين افراد در خانههاي بزرگ و بهصورت سنتي زندگي ميكردند.
اين ساخت ظاهري خانوادههاي ايراني بنا به دلايلي تغييرات وسيع و چشمگيري داشته و امروزه ديگر شاهد خانوادههاي بزرگ و پرجمعيت و همچنين خانههاي بزرگ و به عبارتي ويلايي نيستيم. در گذشته مردم ما و حتي اكثر جوامع جمعگراتر بودند. اما فرآيند تغيير محتواي دروني خانوادهها شرايط شخصيسازي و خصوصيسازي روابط اجتماعي را فراهم كرده است. به عنوان نمونه اگر در گذشته يك تلويزيون يا يك خط تلفن در هر خانه بود و 10 نفر از اين تجهيزات استفاده ميكردند، اما امروز اكثر روابط ما شخصي و خصوصي شده و افراد داراي تجهيزات خصوصي مانند تلويزيون، موبايل، تبلت، رايانه و حتي خودروي شخصي هستند. علت اين است كه در روابط اجتماعي ما مفاهيمي خصوصي و شخصيسازي وارد شده و افرادي كه در گذشته جمعگرا بودند، به سمت فردگرايي سوق پيدا كردهاند. بنابراين تغييرات زندگي امروزه نسبت به گذشته هم در شكل ظاهري خانوادهها و هم محتواي دروني آنها قابل مشاهده و مهمترين تغيير فاصله گرفتن از جمعگرايي و سوق پيدا كردن به سمت فردگرايي است.
گفتید كه در زندگي به شيوه سنتي خانوادههاي ما در خانههاي بزرگ ويلايي سكونت داشتند. اما امروز در يك محدوده بسته بيش از 10 خانواده ساكن شدهاند. آيا اين نظر با نظريه فردگراتر شدن افراد و خانوادهها تناقض ندارد؟
در پاسخ به پرسش نخست بر 2 عنصر ساختار ظاهري خانواده و محتواي دروني آنها تاكيد و به نوعي اين 2 را از هم جدا كردم. بايد ميان آنها تفاوت قایل شويم. در شيوه زندگي امروز محوطه زندگي ما كوچكتر از گذشته شده و تراكم و انباشت جمعيت در يك محدوده بسته وجود دارد و در اين شكي نيست. بنابراين آدمهاي بيشتري در يك فضاي محدود و كوچك زندگي ميكنند. اين شكل و ساخت ظاهري است. اما محتواي دروني چنين شرايطي نداشته و افراد و خانوادههاي ما ديگر جمعگرا نيستند و اين در حالي است كه در ظاهر جوامع ما جمعتر و نزديكتر به هم شدهاند، اما اين «تجميع شدن» تنها در شكل ظاهري است، نه محتواي دروني.
در ظاهر ما ميبينيم كه در دهههاي گذشته حداكثر 20 تا 30 خانواده در يك روستا زندگي ميكردند. هركدام از اين خانوادهها نيز خانهاي به وسعت حدود يكهزار متر مربع داشتند. اما امروز يك آپارتمان با واحدهاي حداكثر 100 متري، حدود 16 تا 24 واحد (هر واحد يك خانواده) را در درون خود جاي داده است. بنابراين در ظاهر به هم نزديكتر شدهايم. اما آيا روابط خانوادههاي ما با ديگر خانوارها نيز نزديكتر شده؟ بهطور قطع اينگونه نيست. در گذشته اگر چه مكان زندگي ما وسعت بيشتري داشت، اما شاهد روابط تنگاتنگ و دروني محكمي بوديم. اين در حالي است كه امروزه حتي در درون يك خانواده 4 نفري نيز چنين رابطهاي حاكم نيست. پدر و مادر كارهاي خود را كرده و فرزندان در اتاق شخصي خود درحال استفاده از تجهيزات شخصي مانند رايانه و موبايل هستند.
براساس نظر شما، زندگي آپارتماني و آپارتماننشيني تاثيري در نزديكتر شدن افراد و خانوادهها با يكديگر نداشته است. حال اين پرسش مطرح ميشود كه آيا شيوه آپارتماننشيني در ذات خود با دموكراسي تعارض دارد يا اينكه ما نتوانستيم از اين شيوه براي تمرين دموكراسي استفاده كنيم؟
بحثي در جامعهشناسي درباره ساختار و عامليت وجود دارد. پرسش اصلي مبحث فوق اين است كه آيا انسانها اسير ساختارهاي ظاهري زندگي خود هستند و اگر يك سبك خاص زندگي داشته باشند، نميتوانند در برابر اجبارات آن مقاومت كنند يا اينكه انسانها در شئونات مختلف زندگي خود عامليت و نقش دارند. پاسخ اين پرسش مشخص بوده و معتقديم كه انسان داراي فكر و تدبير بوده و عامليت دارد.
امروزه ملتها در همه جاي دنيا و همچنين ايران به ناچار شيوه زندگي آپارتماننشيني را انتخاب كرده و اين ساختار ظاهري بنا به دلايل متعدد ازجمله شرايط اقتصادي، كمبود فضاهاي زندگي به ما تحميل شده است. اما اينكه بگوييم شيوه زندگي امروزي با آنچه كه دنياي مدرن به دنبال آن است، تفاوت و تعارض دارد، صحيح نيست. البته من نميخواهم از عباراتي چون دموكراسي استفاده كنم، ولي تعارضي هم بين آپارتماننشيني و دموكراسي وجود ندارد و ما راه را اشتباه رفتهايم.
اينكه نميخواهيد از عبارت دموكراسي استفاده كنيد، به اين دليل است كه با مفهوم آن مشكل داريد؟
خير. فقط ميخواهم از عناصر فرهنگي بومي خودمان استفاده كنم. به همين دليل است كه ميگويم شيوه زندگي امروز ما تعارضي با جمعگرايي، همنوايي انسانها و حاكميت شورايي ندارد و در همين فضا نيز ميتوانيم به خواستههاي خود برسيم.
آيا آپارتماننشيني ميتواند بهعنوان يك تمرين مفيد براي دستيابي به دموكراسي در سطح كلان ملي تعريف شود؟
بهطور قطع ساخت ظاهري در محتواي دروني روابط اجتماعي تاثيرگذار است و نميتوانيم منكر اين تاثيرات شويم. انسانها به دليل بهرهمندي از قوه تفكر ميتوانند در همه شئونات زندگي خود نگاه شورايي را حاكم كنند. اتفاقا شيوه زندگي در آپارتمانها تاثير بسيار زيادي در قانونگراتر شدن افراد داشته و بدون رعايت حقوق ديگران، نميتوانيم در يك آپارتمان زندگي كنیم چون اين زندگي دوام نخواهد داشت. چرا كه بلافاصله ديگران اعتراض كرده و اعتراض آنها شما را مجبور به رعايت قوانين آپارتمان و احترام به حقوق ديگران ميكند.اگر خواست ما حاكميت نگاه شورايي براي اداره جامعه باشد، بهطور قطع انتخاب مدير ساختمان و اعضاي هيأتمديره و رعايت مصوبات اين هيأت نخستين تمرين جدي به شمار ميآيد.
آيا زندگي آپارتماني توانسته ما را به پذيرش حاكميت قانون نزديكتر كند؟
به نكته مهمي اشاره كرديد. ما در اين بحث به اين نتيجه رسيديم كه آپارتماننشيني نهتنها فيالنفسه تعارضي با حاكميت قانون و مردمسالاري ندارد، بلكه ميتواند بستر مناسبي براي تمرين حاكميت شورايي باشد.
اما اينكه آيا در چند دهه اخير ما از اين شيوه زندگي جديد براي درك بهتر ضرورت قانونگرايي و حاكميت شورايي به درستي استفاده كردهايم يا خير، بايد بگوييم متاسفانه اينگونه نشده و ما تنها از روي اجبار و ناچاري در محيط زندگي خود به اين امور تن ميدهيم. براي روشنتر شدن بحث مثالي را مطرح ميكنم. اكثر افرادي كه در يك آپارتمان سكونت دارند، به دلايل مختلف قوانين (هم قوانين كلي و هم قوانيني كه بهطور اختصاصي در يك آپارتمان و از سوي مدير يا هياتمديره تنظيم شده است) را رعايت ميكنيم. مثلا در پاركينگي مشخص، خودروي خود را پارك كرده و تلاش ميكنيم حقوق ديگران را رعايت كرده و سر و صدا نكنيم.
اما همين مردم وقتي از آپارتمان خود خارج ميشوند، ديگر تاكيدي براي رعايت قانون ندارند. در نخستين فرصت از چراغ قرمز عبور ميكنند، در مقابل در خانههاي ديگران توقف ميكنند، در رانندگي به حقوق ديگران احترام نميگذارند، در محل كار خود تاكيدي بر قوانين و عرف جامعه ازجمله تكريمارباب رجوع و انجام وظيفه بهطور دقيق و صحيح ندارند. بنابراين نميتوانيم بگوييم كه ايرانيان از شيوه زندگي آپارتماني براي تمرين مردمسالاري به درستي استفاده كرده و تنها به دليل اجبار به حاكميت قانون و احترام به حقوق ديگران در ساختمان محل سكونت خود، تن ميدهند.
اكثر افرادي كه در يك آپارتمان سكونت دارند، به دلايل مختلف قوانين (هم قوانين كلي و هم قوانيني كه بهطور اختصاصي در يك آپارتمان و از سوي مدير يا هيأتمديره تنظيم شده است) را رعايت ميكنيم. مثلا در پاركينگي مشخص، خودروي خود را پارك كرده و تلاش ميكنيم حقوق ديگران را رعايت كرده و سر و صدا نكنيم. اما همين مردم وقتي از آپارتمان خود خارج ميشوند، ديگر تاكيدي براي رعايت قانون ندارند. در نخستين فرصت از چراغ قرمز عبور ميكنند، در مقابل در خانههاي ديگران توقف ميكنند، در رانندگي به حقوق ديگران احترام نميگذارند، در محل كار خود تاكيدي بر قوانين و عرف جامعه ازجمله تكريم اربابرجوع و انجام وظيفه بهطور دقيق و صحيح ندارند. بنابراين نميتوانيم بگوييم كه ايرانيان از شيوه زندگي آپارتماني براي تمرين مردمسالاري به درستي استفاده كرده و تنها به دليل اجبار به حاكميت قانون و احترام به حقوق ديگران در ساختمان محل سكونت خود، تن ميدهند.
به طور قطع ساخت ظاهري در محتواي دروني روابط اجتماعي تاثيرگذار است و نميتوانيم منكر اين تاثيرات شويم. انسانها به دليل بهرهمندي از قوهتفكر ميتوانند در همه شئونات زندگي خود نگاه شورايي را حاكم كنند. اتفاقا شيوه زندگي در آپارتمانها تاثير بسيار زيادي در قانونگراتر شدن افراد داشته و بدون رعايت حقوق ديگران، نميتوانيم در يك آپارتمان زندگي كنیم چون اين زندگي دوام نخواهد داشت. چرا كه بلافاصله ديگران اعتراض كرده و اعتراض آنها شما را مجبور به رعايت قوانين آپارتمان و احترام به حقوق ديگران ميكند. اگر خواست ما حاكميت نگاه شورايي براي اداره جامعه باشد، بهطور قطع انتخاب مدير ساختمان و اعضاي هيأت مديره و رعايت مصوبات اين هيأت نخستين تمرين جدي بهشمار ميآيد.