كمتر نوشتهاي را خوانديدهايد كه به تحليل درست و منطقي از آنچه درخصوص لطيفهگويي ميدانيد، پرداخته باشد. هميشه از زواياي مختلفي به اين موضوع پرداخته شده است. اما وجود شبکههاي اجتماعي و هجوم گاه و بيگاه كاربران به يك سوژه گاه سبب شده است كه نقد و بررسيهاي جديتري در دستور كار جامعهشناسان قرار گيرد.
جان مورریل، نوشتهاي دارد تحت عنوان تأملاتی اخلاقی در باب لطیفههای قومی و جنسیتی كه در آن به نقد و تحليل متداولترین شکل لطیفههای قومیتی، ميپردازد. اخيرا اين مقاله توسط اعضاي شبكههاي اجتماعي ترجمه و در دسترس عموم قرار گرفته است. او ميگويد، اولين لطيفهها با داستانی آغاز ميشود که در آن یک یا چند تن از اعضای یک گروه قومیتی چیزی میگویند یا کاری میکنند که نشان از حماقت، تنبلی، بیبندوباری یا یک ضعف دیگر است. اغلب فلاسفه فرض گرفتهاند که چنین لطیفههایی فقط برای ابراز خصومت نسبت به گروه «هدف» است.
مایکل فیلیپس نيز مقاله «کارهای نژادپرستانه و طنز نژادپرستانه» خود را چنین شروع میكند: «لطیفههای نژادپرستانه اغلب خندهدار هستند و بخشی از این امر به نژادپرستی آنها منوط است. برای نمونه بسیاری از لطیفههای لهستانی ممکن است به سادگی تبدیل به لطیفههایی مربوط به احمقها شوند ولی وقتی اینگونه روایت شوند به هیچ وجه خندهدار نیستند.»
کریستی دیویس که انسانشناس است نيز با مطالعه هزاران لطیفه از سراسر دنیا، کشف کرد که همان لطیفههای «احمق» را که در ایالات متحده درباره لهستانیها میگویند، در فرانسه درباره بلژیکیها، در هندوستان درباره سیکها و در استرالیا درباره تاسمانیاییها میگویند. به همینسان، لطیفههایی که بزدلی و دیگر رذیلتها را به گروههای قومیتی نسبت میدهند را در دهها کشور یافتهاند. دیویس نشان میدهد همه جا الگوی اجتماعی یکسان است. مردم لطیفههای قومیتی را نه درباره گروههایی که از آنها متنفرند بلکه درباره گروهی که با آنها آشنایی دارند، شبیه خودشان هستند و در حاشیه فرهنگ غالب زندگی میکنند تعریف میکنند.
لطیفهگویان معمولا باور ندارند که شخصیتسازیهایی که در لطیفهها دارند، حقیقی است. باور نمیشود که عموم لهستانیها احمق هستند و ایتالیاییها بزدل هستند. دیویس میگوید، آنچه لطیفهگویان به آن میخندند، نسخه اندک متفاوتی از خودشان است و خندهشان معمولا خصومتبار و بد اندیشانه نیست. وقتی گروهی از دیگری متنفر است، احساساتاش را به شکلهای مستقیمتر و آسیبزنندهتر از لطیفهگویی ابراز میکنند.
بهگفته دیویس، لطیفهها درباره «احمقها» در 2 قرن اخیر در پاسخ به اضطراب مردم درباره بهروزبودن دانش و مهارتشان بهخصوص در محیط کار، محبوبیت یافتهاند. روزهای اوج لطیفههای لهستانی در ایالات متحده در چند دهه پیش، زمانی نبود که آمریکاییها نسبت به لهستانی حس کینه یا تبعیض داشتند (لهستانیها تا آن زمان به خوبی در فرهنگ آمریکایی ادغام شده بودند) بلکه زمانی بود که آمریکاییها از رشد علمی در ایالاتمتحده در شگفت بودند. لطیفه فضانوردی لهستانی که اعلام کرد تصمیم دارد با موشکاش به خورشید برود را در نظر بگیرید. وقتی از او پرسیدند که چطور گرمای خورشید را تحمل خواهد کرد، گفت: «نگران نباشید، شب میروم». بنا به گفته دیویس، این لطیفه نمایانگر تحقیر نادانی لهستانیها توسط آمریکاییها نیست بلکه بیانگر ترس آمریکاییها درباره نادانی علمی و فنی خودشان است.
فلاسفه تنها کسانی نیستند که با «نژادپرستانه» خواندن لطیفهها در قضاوت عجله میکنند. در سال ۲۰۰۲ میلادی نماینده پارلمان بریتانیا ان وینترتون به دلیل گفتن این لطیفه در یک مهمانی شام مجبور به استعفا شد: یک انگلیسی، کوبایی، ژاپنی و یک پاکستانی سوار قطار بودند. کوبایی با گفتن اینکه تو کشور من 10 تایش را یک پنی میفروشند، یک سیگار برگ را از پنجره بیرون انداخت. ژاپنی یک دوربین نیکون را با گفتن اینکه در کشور من اینها 10 تایش یک پنی قیمت دارد، بیرون انداخت. بعد انگلیسی پاکستانی را از پنجره بیرون پرت کرد.
خندهگاه (punch line) این لطیفه القا میکند که انگلیسی قصد داشته بگوید، پاکستانیها در کشور من 10 تایشان یک پنی میارزند. آیا این خنده گاه توهین به پاکستانیهاست؟ اگر هست، چه ویژگی منفیای را به ایشان نسبت میدهد؟ پذیرفتنیتر است بگوییم نکته لطیفه این است که انگلیسیها نژادپرستاند و با مردم پاکستان و دیگر مستعمرههای سابقشان رفتاری غیرمنصفانه دارند. پاکستانی این لطیفه هیچ کاری نمیکند و حتی توصیفی هم از او به دست داده نمیشود. انگلیسی است که کاری انجام میدهد، آن هم به قتل رساندن پاکستانی. وقتی هدف از این لطیفه نشان دادن نژادپرستی انگلیسیها باشد، البته که این لطیفه خصومت و تبعیضی علیه پاکستانیها در بر ندارد. شاید توافق بر سر تفسیری درست از این لطیفه، یا هر لطیفه دیگری ممکن نباشد. افراد متفاوت لطیفهای یکسان را به اشکال مختلفی بیان میکنند و به دلایلی متفاوت شادمان میشوند. نژادپرستی که از پاکستانیها متنفر است ممکن است از این لطیفه لذت ببرد چرا که در آن یک پاکستانی به قتل میرسد. ممکن است فرد دیگری از این شیوه هوشمندانه که ریتم روایت در خندهگاه (با پرتاب کردن به بیرون از پنجره) با نتیجهای شوکهکننده حفظ شده است به خنده بیفتد. شخص سومی، مثلا پاکستانی، ممکن است به بیخردی انگلیسی در برداشتاش از فرصت دور ریختن چیزهای فراوان و دمدستی در قربانیکردن پاکستانی بخندد. با در نظر گرفتن همه مباحث حول معنا و عدم قطعیت، فلاسفه باید بهطور ویژه به راههای متفاوتی که لطیفهها قابل تفسیرند، حساسیت نشان دهند؛ ولی اغلب مقالههای مجلات فلسفی با ارایه یک تفسیر از لطیفه بهعنوان تنها تفسیر مورد قبول، با اطمینان به ما میگویند که معنای آن تفسیر چیست.
مقاله جان مورریل به مسائل حاشيهاي ديگري درخصوص لطيفه نيز ميپردازد، اگر راغب به خواندن آن شدهايد ميتوانيد با يك سرچ اينترنتي به آن دست پيدا كنيد. شايد اينطوري نيز نشان دهيد كه حداقل ما مردم تنبلي نيستيم و جلوي هرگونه لطيفهاي از اين دست را مسدود كنيد!