شماره ۲۴۳۳ | ۱۴۰۰ دوشنبه ۱۳ دي
صفحه را ببند
شرح بی‌نهایت

میخانه یقین
هر چه گفتم عیان شود به خدا/پیر ما هم جوان شود به خدا
در میخانه را گشاد یقین/ساقی عاشقان شود به خدا
هر چه گفتم همه چنان گردید/هر چه گویم همان شود به خدا
از سر ذوق این سخن گفتم/بشنو از من که آن شود به خدا
آینه پیش چشم می‌آرم/نور آن رو عیان شود به خدا
باز علم بلیغ می‌خوانم/این معانی بیان شود به خدا
گوش کن گفته خوش سید/این چنین آن چنان شود به خدا
شاه نعمت‌الله ولی
دام زلف
این رنگ نگر که زلفش آمیخت/وین فتنه نگر که چشمش انگیخت
وین عشوه‌نگر که چشم او داد/دل برد و به جانم اندر آمیخت
بگریخت دلم ز تیر مژگانش/در دام سر دو زلفش آویخت
افتاد به دام زلف آن بت/هر دل که ز چشمکانش بگریخت
بفروخت دل من آتش عشق/وانگاه بدین سرم فرو ریخت
بر خاک نهم به پیش آن روی/کین عشق مرا چو خاک بر بیخت
سنایی غزنوی


تعداد بازدید :  220