آرزوی دل
آن که هلاک من همی خواهد و من سلامتش/هر چه کند ز شاهدی کس نکند ملامتش
میوه نمیدهد به کس باغ تفرجست و بس/جز به نظر نمیرسد سیب درخت قامتش
داروی دل نمیکنم کان که مریض عشق شد/هیچ دوا نیاورد باز به استقامتش
هر که فدا نمیکند دنیی و دین و مال و سر/گو غم نیکوان مخور تا نخوری ندامتش
جنگ نمیکنم اگر دست به تیغ میبرد/بلکه به خون مطالبت هم نکنم قیامتش
کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی/کان چه گناه او بود من بکشم غرامتش
هر که هوا گرفت و رفت از پی آرزوی دل/گوش مدار سعدیا بر خبر سلامتش
سعدی
گریه های زار
کجایی در شب هجران که زاریهای من بینی/چو شمع از چشم گریان اشکباریهای من بینی
کجایی ای که خندانم ز وصلت دوش میدیدی/که امشب گریههای زار و زاریهای من بینی
کجایی ای قدحها از کف اغیار نوشیده/که از جام غمت خونابه خواریهای من بینی
شبی چند از خدا خواهم به خلوت تا سحرگاهان/نشینی با من و شب زندهداریهای من بینی
شدم یار تو و از تو ندیدم یاری و خواهم/که یار من شوی ای یار و یاریهای من بینی
برای امتحان تا میتوانی بار درد و غم/بنه بر دوش من تا بردباریهای من بینی
برای یادگار خویش شعری چند از هاتف/نوشتم تا پس از من یادگاریهای من بینی
هاتف اصفهانی