شماره ۴۸۰ | ۱۳۹۳ سه شنبه ۳۰ دي
صفحه را ببند
آینده‌ای مبهم در انتظار است

حسین باهر روزنامه نگار

امروز در جامعه ایران تمام شئون مربوط به ازدواج، تحولات غیرقابل انکاری را پشت‌سر می‌گذارند. مثلا دختر روستایی، برای ادامه تحصیل، به شهر، مرکز استان و پایتخت آمده است. این گروه، توقعاتشان با زمانی که در روستا بودند، متفاوت شده است. در این سال‌ها، شهرستانی به تهران آمده، تهرانی به خارج رفته و این جابه‌جایی‌ها، مسائلی را به وجود آورده است. مسائل دیگری هم که باعث تحولات جدید شده، اینترنت، رایانه و... است، یا مثلا سریال‌هایی که می‌بینید هر شب در شبکه‌های ماهواره‌ای پخش می‌شود و طبق آمارهای موجود، هرشب اغلب خانواده‌ها این سریال‌ها را می‌بینند. مسأله این است که با توجه به تحصیلات و بالارفتن کیفیت سطح معلومات و زندگی اجتماعی، سطح توقعات در دخترها نیز بالا رفته است. بر همین اساس، برخی از دخترها، ترجیح می‌دهند که همسرانشان و گزینه‌هایی که برای ازدواج انتخاب می‌کنند، ثروتمند و از خانواده‌های متمکن باشند. نکته مقابل این است که دارایی پسران، از نظر مسکن، کار و... پایین آمده است. آنها در این شرایط حاضر نیستند، هزینه کنند و بهای ازدواج را بپردازند. این گونه است که توقع دخترانی که می‌خواهند مردان ثروتمند و متمکن برای ازدواج با آنها اقدام کنند، برآورده نمی‌شود. برخی از پسران  نه توانایی لازم و مهارت ویژه‌ای دارند و نه ثروت چندانی. این گروه نیز از سوی دیگر ماجرا، به سمت زنانی می‌روند که دارای این توانایی‌ها باشند و نتیجه‌اش همین می‌شود که ازدواج پسران جوان با زنان میانسال، یا برعکس آن افزایش یافته است. همین موضوع، سبب شده که ما امروز به نوعی با شرایط سردرگمی و درهم‌آمیختگی فرهنگ‌ها و سنت‌ها در آیین ازدواج روبه رو باشیم، که اگر به همین صورت ادامه یابد، به صلاح هیچ‌کس نیست. حالا ما به مرحله‌ای رسیده‌ایم که ازدواج‌های سنتی تقریبا غیرممکن شده است، حالا چه به علت توقعات بالای دختران و چه به علت تولیدات پایین پسران. مسأله دیگر نیز نوعی آزادی جنسی یا ولنگاری است که بین برخی افراد شیوع پیدا کرده است. افرادی که می‌خواهند از خانواده‌های خود مستقل باشند، دنبال خانه‌های مجردی می‌روند، گرفتار موضوعاتی می‌شوند که در جامعه ایرانی مرسوم نبوده و همین بی‌اخلاقی‌ها نیز به مشکلات پیرامون ازدواج دامن زده است. در گذشته مردم مشکلات اقتصادی بیشتری داشتند، اما زندگی‌ها پایدارتر از امروز بود. در یک دوره زمانی هم این آسیب‌ها به صورت حداقل بود یا اصلا نبود. 10 ، 20سال گذشته، این گونه بود. اما امروزه نوعی از رفتارهای اجتماعی خارج از عرف جامعه ایرانی، رواج پیدا کرده است. متاسفانه برخی افراد متاهل هم در این ماجرا حضور دارند. گویا این‌طور به نظر می‌رسد که قباحتی که در مسأله ازدواج وجود داشت، به وقاحت تبدیل شده است. به‌نظر می‌رسد که حتی برخی افراد با داشتن چند رابطه مختلف، نوعی افتخار اجتماعی دارند و به دیگران فخر هم می‌فروشند. من نیز به‌عنوان مشاور چه در مرکز و چه در بیرون، مسائلی را می‌بینم که تأیید می‌کنند نوعی ولنگاری جنسی به صورت بداخلاقانه‌ای درحال توسعه است. اینها درحالی است که تا چند دهه پیش اصلا این مسائل و پدیده‌ها را نداشتیم. از سوی دیگر می‌توان به ولنگاری‌های مختلفی اشاره کرد که در داخل و خارج اتفاق می‌افتد. در گذشته این مساله، با عنوان ازدواج مجدد برای مردها بلامانع بود. اما حالا معمولا درقالب ازدواج موقت است که  ثبت رسمی می‌شود، همین مسأله سبب شده کراهت و قبح خود ماجرا برای مردها از بین برود. متاسفانه عفت، کرامت و عصمت انسانی در برخی موارد نادیده گرفته می‌شود و اتفاقاتی می‌افتد که ما از گذشته تا به حال، هرگز اینها را در ملأعام ندیده بودیم. این‌که مردی به زنی در خیابان توهین می‌کند و حتی دست به خشونت می‌زند. این ماجرا  نشان می‌دهد که بنیاد خانواده درحال تزلزل است. در گذشته افراد کمتر به مسائل اقتصادی اهمیت می‌دادند. اما امروزه این‌طور نیست و برخی ازدواج‌ها تنها به دلیل تمکن مالی افراد صورت می‌گیرد. این تنها به زنان و مردان و پیش از ازدواج مربوط نمی‌شود. حتی فرزندان هم فقط از والدین انتظار پول دادن دارند، که والدین هم اگر در توانشان باشد آنها را تأمین می‌کنند و اگر هم نباشد آن نیز مشکل دیگری می‌شود و هم برای والدین و هم برای فرزندان، به معضلی تبدیل خواهد شد که خود به مساله‌ای لاینحل تبدیل می‌شود. در این صورت فرزندان برای تأمین این گروه از احتیاجات، به بیرون خانواده مراجعه می‌کنند. شرایط موجود آینده‌ای بسیار مبهم را برای ما نمایان کرده است که اگر فکری به حال آن نکنیم، معلوم نیست سر از کجا درخواهیم آورد.

 

 


تعداد بازدید :  144