شماره ۴۸۰ | ۱۳۹۳ سه شنبه ۳۰ دي
صفحه را ببند
یکی داستان است پر آب چشم
| بردیا ر استین | مترجم |

بحث کتابخوانی یا در واقع کتاب‌نخوانی ما ایرانی‌ها مدت‌هاست که روح و ذهن اهل قلم و ادب و فرهنگ را متوجه خود ساخته و این سوال که اصولاً چرا ایرانی جماعت خیلی در بند مطالعه (حالا از هر نوع آن) نیست، گویی حالا حالاها قرار نیست به جواب برسد. اما با عنایت به ضرب‌المثل «ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است»، شاید بتوان در این مقال کوتاه به یکی از مهم‌ترین دلایل این عدم توجه همگانی نگاهی مجمل داشت. نگاهی که کلید واژه آن تنها در یک کلمه خلاصه می‌شود: «گرانی»! بله کتاب گران است. حداقل برای اهم و اخص هموطنان عزیز که به قشر متوسط جامعه تعلق دارند (زیر متوسط را فاکتور گرفتیم)، به دلیل همین گران بودن جایی در سبد خانوار ندارد. بله بله، این قبول که مرتبط ساختن یک مقوله صرفاً فرهنگی به قدرت خرید مردم و مسائل مالی به نوعی تخفیف دادن (یعنی همان خوار و خفیف کردن!) موضوع است اما چه بخواهیم و چه نخواهیم بحث توان ریالی و حقوق سر برجی که هنوز داخل حساب نیامده خرج شده است، در این میان نقش پر رنگ و چه بسا اصلی را بر عهده دارد. حالا اگر بخواهیم به دنبال متولی حل و فصل این مسأله بگردیم احتمالاً تنها نشانی موجود وزارت ارشاد خواهد بود و آن‌ها نیز همین که سنگ‌های رنگارنگ و جو ر واجور جلوی پای ناشرین محترم و جان سخت نیندازند باید متشکرشان بود و توقع بیشتری نداشت. اما از جدی گذشته نباید نقش وزارت فرهنگ و ارشاد را در مرتفع ساختن بخشی از مشکلات در این فقره بخصوص نادیده گرفت. این قبول که در هر امری نباید چشم مردم به دست دولت باشد اما وقتی همین مردم با هزار و یک مشکل عدیده و ندیده در زندگی مواجه‌اند و به همین دلیل کمتر به فکر خوراک روح و روان خود می‌افتند شایسته است دولت محترم کمی سر کیسه را شل کرده و حمایت خاصه خود را (مثلاً به شکل یارانه) معطوف کتابخوانانی گرداند که جبر زمان آنان را به فراموشی مصلحتی دچار ساخته است. بسیار بعید است در این دوره و زمانه زنگ خانه‌ای را بزنیم و وارد آن شده و با یک یا چند قفسه کتاب مواجه نشویم اما نکته اینجاست که فشارهای اقتصادی توان به روز کردن این کتابخانه‌های نُقلی را از مردم گرفته است. البته دامنه پشتیبانی ارشاد تنها نباید به مصرف کننده محدود شود و حمایت از ناشرین به عنوان
عرضه کننده این کالای فرهنگی نیز امری واجب و ضروری است. اینکه یک ناشر برای چاپ یک اثر تمام توان معنوی و مالی خود را صرف کرده و دست آخر کتاب چاپ شده بدون کوچکترین حمایتی (فی‌المثل خریداری شدن توسط ارشاد برای کتابخانه‌های عمومی) به روی پیشخوان کتابفروشی‌ها رفته و 100 نسخه بفروشد، تنها عایدی حتمی و نقدی‌اش، بی‌انگیزگی ناشر مورد نظر برای ادامه کار و متمایل شدن به فعالیت‌های کمتر فرهنگی و بیشتر اقتصادی است. به قول دوست ناشری، در خارج از کشور یک کتاب از ابتدای شروع به نوشتن نویسنده تا چاپ و پخش، اسپانسر دارد، اما در ایران نویسنده و ناشر بعد از دق مرگ شدن توسط ممیزان ریز و درشت که در بسیاری موارد اثر را کلاً به محصول دیگری تبدیل می‌کنند، به دغدغه جذب مخاطب و فروش دچار می‌شوند که در این شرایط شمارگان 500 تایی برخی کتاب‌ها چندان نباید تعجب‌برانگیز باشد. داستان کتاب و کتابخوانی در کشور ما به قول فردوسی پاکزاد «یکی داستان است پر آب چشم...» اما امید که این رسم به زودی زود سرنگون شده و قاعده و آیینی دیگر استوار شود. چنین بادا.


تعداد بازدید :  375