شماره ۴۸۰ | ۱۳۹۳ سه شنبه ۳۰ دي
صفحه را ببند
تشخیص مصلحت کلمه

پوریا سوری

چرا که تنها یک سخن در میانه نبود (احمد شاملو)
1
نوشتن راه نجات نویسنده است، چنان‌که سرودن برای هر شاعر. ما می‌نویسیم تا آنچه را که در ما بالیده و به بلوغ رسیده، از خود جدا کنیم و عجیب نیست که این زاده را فرزند خود بدانیم و هر فرزندی چه نابغه باشد و چه عقب‌مانده، برای پدر و مادرش عزیز است. در این‌جا کاری به این مسأله ندارم که نوشتن چه سطوحی دارد و نویسنده حرفه‌ای فرقش با دیگران چیست، اما آنچه مسلم است هرچه نویسنده وسواس بیشتری داشته باشد و زحمت بیشتری کشیده باشد، حاصل کارش را دوست‌تر می‌دارد و حقیقت است که نمی‌تواند بی‌قید و بی‌هراس آن را به دست هرکسی بسپارد، حتی اگر آن کس استاد سلمانی باشد و بداند راه و رسم سر تراشیدن را...
2
فرض کنید چندین‌سال که نه! چندین ماه را صرف نوشتن رساله‌ای کرده‌اید، تمام تلاشتان را انجام داده‌اید که آنچه در درونتان هست را با مخاطب در میان بگذارید، کلمه به کلمه، سطر به سطر را با وسواس انتخاب کرده‌اید، قوه تخیل و ادراکات هر دوجهانی‌تان را وسط کشیده و اثری آفریده‌اید و لابد خیال می‌کنید که قرار است به همان کیفیت به دست مخاطب برسد. با ‌هزار زحمت ناشری یافته‌اید، از جیب خودتان عموماً و اگر شانس یارتان باشد از اعتبار ناشر استفاده کرده و با راهی‌شدن کتاب‌تان به اداره ممیزی، به انتظار نشر اثرتان نشسته‌اید. این نشستن هم در ادبیات ما ایهام‌های بی‌شمار و البته دلگیری با خود دارد. نشستن بر لب جوی یا نشستن در انتظار غباری بی‌سوار. خبر بد برایتان این است که قرار نیست همه‌چیز آن‌قدر که تا امروز بر وفق مرادتان بوده با شما یاری کند و القصه آن‌که انتهای این کوره راه، بن‌بست است و لزوما نذری پخش نمی‌کنند.
3
اصولا معلوم نیست که چرا باید گروهی نویسنده و شاعر حرفه‌ای، حاصل عمرشان را بفرستند زیردست گروهی دیگر که مسلما با هر متر و معیاری صلاحیت نظر‌دادن درباره آثارشان را ندارند. بالاخره بر همه واضح و مبرهن است که اداره کتاب و به‌خصوص دایره ممیزی، مثلا اتاق هیأت علمی اساتید دانشگاه تهران نیست. درواقع نویسندگان درجه یک یا منتقدان کارکشته اگر هم با پدیده ناراحت‌کننده ممیزی موافق باشند که نیستند، وقت و فرصت حضور در این منصب و شخم زدن خلاقیت دیگران را ندارند، چه آن‌که اگر چنین بود هم ما ایشان را می‌شناختیم و هم حاصل کار بهتر از این‌ آش شوری بود که از گذشته تا به امروز برای قشر شاعر و نویسنده و درنهایت جامعه اندک کتابخوان ایرانی می‌سازند.
4
ممیزی ثمره چیست؟ ممیزی حاصل ترس است. ترس از برملاشدن آنچه نیست، هرچه هست. راستی مگر چه چیزی هست مولد ترس باشد! لابد چیزی هست. ممیز کیست؟ ممیز چنان‌که گفتیم نمی‌تواند نویسنده یا منتقدی صاحبنام باشد، حتی شاید نمی‌تواند میان مایه‌ای در حدود میانگین جامعه باشد. حتی شاید نویسنده و شاعر و منتقد هم نباشد. کارمندی باشد دقیق و منضبط که می‌نشیند پشت میز کارش، کتاب‌ها را یکی یکی از کشو بیرون می‌آورد، خودکار قرمز را دست می‌گیرد و خط می‌کشد، خط می‌کشد، خط می‌کشد. البته شاید این تصور از پشت میزنشینان اداره مرموز و تودرتوی کتاب کمی بدبینانه باشد، مگر می‌شود کسی که الفبای نوشتن نمی‌داند را به کار تشخیص مصلحت کلمه گمارد، پس بهتر است اینطور تصور کنیم که ممیز؛ نویسنده، شاعر و یا منتقدی شکست‌خورده است. کسی که اقبال عمومی نیافته و به ناچار قلمش را از دست روشن گرفته و به دست تاریک سپرده است.
5
یکی از مهم‌ترین شاخصه‌های آزادی و آزادگی دولت‌ها، مسأله کتاب و ممیزی است. درست است که هنرهای دیگر هم مهم‌اند اما سینما و تئاتر و موسیقی و چه و چه به دلیل مناسبات حیاتی‌شان با بودجه‌های دولتی، هیچ‌وقت آن‌طورها که باید مسأله ممیزی نداشته‌اند، البته بگذریم از چند اثری که ممکن است در هر‌سال به این دام گرفتار آیند، چه آن‌که دولت‌ها می‌توانند ادعایی باطل کنند که خودمان پولش را می‌دهیم، خودمان پخش و عرضه‌اش می‌کنیم و پس لابد محقیم که دستی هم در کار داشته باشیم. به موضوع اصلی بازگردیم؛ حال و روز ممیزی در دولت‌های مختلف، البته با مقداری تلورانس تقریبا به یک منوال بوده. اوایل انقلاب و زمان اصلاحات کمی گشاده‌دست‌تر و زمانه احمدی‌نژاد تنگ‌دست‌تر و تردامان‌تر. در دوره اخیر هم روال همان است که بود، حالا کمی معتدل‌تر، چه بهتر.
6
چنان‌که گفته آمد مناسبات دولت‌ها و کتاب مساله‌ای است که پاشنه‌آشیل هر مدل ادعای رفرمیست بودن و تحول‌گرایی است. چه آن‌که همین دولت اعتدال هنوز نتوانسته دستپخت شور دولت قبل را درباره توقیف «زوال کلنل» اثر تحسین‌شده محمود دولت‌آبادی کمی تعدیل کند. البته کلنلِ دولت‌آبادی تنها یک نماد است، یک نماد مهم از کلیه آثار مولفانی که در خطوط مبهم قرمز اداره ممیزی محصور مانده‌اند.


تعداد بازدید :  265