محمود یاوری پیشکسوت فوتبال
موضوعات اجتماعی در بازههای زمانی مختلف بهصورت متفاوتی خود را نشان میدهند. با این وجود، این موضوعات حتی با گذشت زمان ماهیت و ریشه خود را در مسائل تربیتی و آموزشی از دست نمیدهد. در شرایط کنونی جامعه ایرانی وضع بهطورکلی تغییر کرده است. ما مردم ایران، در مواجهه با موضوعات اجتماعی بهگونهای اسفبار تغییر کردهایم. ریشه همه این تغییرات در جایجای جامعه قابلرویت است. به عقیده من؛ سینما، فرهنگ، فوتبال و دیگر حوزههای درگیر با جامعه تأثیر و تاثرات فراوانی بر جامعه دارند و از جامعه نیز تأثیر بسزایی میگیرند. اکثر اوقات با دوستان که درحال بحث هستیم به این موضوع اشاره میکنیم که چقدر ما نسبت به گذشتهها، تغییر کردهایم. دوستان علت این تغییر را به پول ربط میدهند اما من اینگونه به این موضوع نگاه نمیکنم. من هم موافقم که پول در بسیاری از مواقع میتواند باعث ارتقا و رشد وضع زندگی شود اما سوال اساسی آن است که چه پولی میتواند ایفاکننده این نقش باشد؟ تمام مشکلاتی که امروز در فوتبال ما قابلرویت است هم به موضوع پول ارتباط دارد. البته صحبتم بر سر پول کثیفی است که این روزها به وفور بین فوتبالیستها و مدیران در گردش است. اوقاتی به فکر فرو میروم به یاد آن زمانها یعنی اوقاتی که ما فوتبال بازی میکردیم، میافتم. قطعا بخشی از این تفاوت به گذر زمان و تکنولوژی مربوط است که نمیتوان آن را منکر شد. با این وجود بخشی از این تفاوتها را نمیشود به زمان و تغییر نگرشها ربط داد. ما ایرانیان از سالهای دور در همه نقاط زمین به ادب و فرهنگ معروف بودیم. در یک مدت کوتاه چه اتفاقاتی افتاده است که ما به این وضع دچار شدهایم. دیروز کوچکترها به بزرگترها احترام میگذاشتند. بزرگترها نیز مسائل مهم را به کوچکترها یاد میدادند و نصیحتهای لازم را به آنها گوشزد میکردند.
بهخوبی یادم هست زمانی که در تیم فوتبال پاس بازی میکردم، شبها با لباس تیم پاس میخوابیدم زیرا اعتقادم با تمام وجود برای این تیم صرف میشد. تعصبی که آنروزها به لباسمان داشتیم، تصوری را در عموم به وجود آورده بود که ما را عضوی از این تیم و تیم را پارهای از تن ما معنا میکرد. احساس مسئولیت و علاقه به تیمی که در آن بازی میکردیم با ما عجین شده بود. خاطرم هست برای مسابقه سهجانبه پاکستان به آن کشور سفری داشتیم. وقتی وارد میدان مسابقه شدیم، بند کفشم را بهقدری سفت بسته بودم که خون بدنم در پاهایم جمع شده بود. خلاصه اینکه وقتی میخواستم بازی کنم تعصب به تیم را همیشه با خود بههمراه داشتم.
وضع پایم در بازی آنقدر بد شد که مجبور شدم از کادر فنی بخواهم تعویضم کنند. تیم به من احتیاج داشت و مجبور شدم تا آخر بازی در میدان بمانم. بالاخره بازی تمام شد و برای تعویض لباس به رختکن رفتیم. وقتی کفشهایم را از پایم درآوردم متوجه شدم پاهایم از فرط فشار سیاه شده است. امروز اما وضع آنطور نیست. نه در میدان فوتبال و نه در دیگر حوزههای اجتماعی خبری از تعصب و غیرت به کاری که انجام میدهیم نیست. شاید بهتر باشد به گذشته خود نگاهی دوباره داشته باشیم.