اسماعیل شمس پژوهشگر تاریخ
میگویند تاریخ فردا، خاطره امروز است و ملتی که خاطراتش را تدوین نکند، اجازه داده که تاریخ فردایش فراموش شود. بهنظر من تاریخشفاهی یکی از مهمترین ارکان و پایههای تاریخنگاری یک کشور است و میتواند به موازات روایتهای مکتوب در همه حوزههای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و ... مورد استفاده قرار گیرد. بالاتر از آن معتقدم که تاریخشفاهی فقط مختص معاصرین نیست بلکه میتوان در حوزه باستانشناسی و تاریخکهن هم آن را بهکار برد.
شخصا در حوزه کاری خودم بارها از تاریخشفاهی استفاده کرده و به نتایج مهمی در تکمیل روایتمکتوب رسیدهام. بهعنوان مثال در تاریخهای عربی بارها از جنگ نهاوند (فتحالفتوح) یاد شده که اعراب، ایرانیان را شکست دادند. پژوهشگر تاریخ معمولا روایات مکتوب را ارزیابی کرده و مقاله یا کتابش را مینویسد. اما کمتر دیدهام که پژوهشگر خودش به آن منطقه رفته، مکان دقیق جنگ را پیدا کند. محل استقرار دو طرف را نشان دهد، راههای ورودی و خروجی را مشخص کند. قبرهای کشتهشدگان را پیدا کند و روایت مردم این منطقه را از این جنگ بشنود. بسیاری از پیران این منطقه روایت جنگ را سینه به سینه از پدران خود شنیدهاند و برای پرسشگر تعریف میکنند. علاوه بر آن در این منطقه و بسیاری از نقاط دیگر که بارها صحنه جنگ و آمد و شد شاهان، مهاجمان و... بودهاند اسامی دهها راه، قلعه، چشمه و سایر اماکن بهنام شاهان و... وجود دارد که تنها معمرین آنها را میشناسند و نسل جدید عموما اطلاعی ندارند. همین نامها و پرسش از آنها میتواند کلید فهم بسیاری از ناگفتههای تاریخ باشد که در روایات مکتوب نیامده است. اما نخستین کار مهم در این حوزه پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد است که از سال 1360 زیرنظر حبیب لاجوردی در این دانشگاه آغاز شده است. علاوه بر آن در خارج از ایران انجمن مطالعات تاریخشفاهی ایران در برلین آلمان ایجاد شده و از سال 1379 فعالیت خود را شروع کرده است. در داخل ایران هم سازمانها و موسساتی مانند سازمان اسناد ملی ایران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، مرکز تحقیقات دفاعمقدس و... در این زمینه فعالیت کردهاند. برخی کارهای فردی و تخصصی هم در حوزه تاریخشفاهی ادبیات ایران، تاریخشفاهی سینمای ایران و... انجام شده است. اما درخصوص سندیتداشتن این خاطرات باید گفت که طبیعی است در تاریخنگاری یک واقعه نمیتوان به روایتی که کنشگران فعال در این عرصه درباره نقش و عملکرد خود ارایه میدهند بیتوجه بود اما این برعهده مصاحبهکننده است که با تسلط بر ابعاد و زوایای موضوع، ارتباطی دوسویه، هدفمند و چالشی با مصاحبهشونده ایجاد کند. بهنظرم در حوزه تاریخشفاهی باید تلاش شود که فضا از شکل مونولوگی خارج شده و گوینده به چالش کشیده شود. در این صورت میتوان کمی بیشتر به تاریخیت موضوع نزدیک شد. اگر کنشگران یک حادثه خاطرات خود را یکطرفه و بدون حضور مصاحبهکننده آگاه نوشته باشند، ممکن است خطراتی مانند بزرگکردن نقش خود و بیاهمیت جلوهدادن دیگران و مسائلی از این سنخ گریبانگیر کار شود. حتی در صورتی که راوی گرفتار حب و بغض نشده و در معرض آفت تطمیع و تهدید نباشد، باز هم باید با نگاه تأملی و نقادانه با خاطرات او برخورد کرد زیرا ممکن است از آسیب نسیان و فراموشی برکنار نمانده باشد. از اینرو نیز مهمترین ضعف تاریخ شفاهی در ایران این است که این موضوع اولا، نوپا و جدید است و مانند هر امر دیگری در مسیر آزمون و خطاست. ثانیا، متولی ویژهای برای این کار وجود ندارد و هر نهاد و شخصی به خود اجازه میدهد در این عرصه فعال شود.
در کشور ما اکنون برای مطبوعات تاریخی، اسناد، نسخههای خطی و... نهادها و سازمانهای تخصصی شکل گرفته و بهنظرم با توجه به اهمیت تاریخشفاهی لازم است سازمان یا نهادی مثلا با عنوان مرکز ملی تاریخشفاهی ایران تأسیس شود و در این مرکز متخصصانفن حضور یابند تا با رویکردی علمی اصول و پایههای بنیادی و نظری تاریخشفاهی را تدوین کنند و تمام طرحهای مرتبط با تاریخشفاهی از نظر آنان بگذرد.
همچنین لازم است، رشته تاریخشفاهی بهعنوان رشتهای میانرشتهای در دانشگاه ایجاد شود که وظیفهاش تربیت متخصصان در این حوزه باشد و در صورت لزوم هم پژوهشگران برای آگاهی از جدیدترین مسائل این رشته به دانشگاههای خارجی فعال در این حوزه اعزام شوند و برخی منابع معتبر خارجی در این زمینه هم به فارسی ترجمه شوند. تاریخشفاهی موضوعی بسیار مهم و کلیدی در تاریخ است و میتواند بسیاری از خلأهای تاریخ مکتوب را پر کند. تاریخشفاهی میتواند تحقیقات فرهنگی، تاریخی، ادبی و... را از شکل خشک کتابخانهای خارج کند و از هر جهت به رشد علمی کمک کند و مردم را هم با پژوهش آشتی دهد. در خاتمه مایلم مخصوصا به اساتید و دانشجویان رشتههای علمی تاریخ و بسیاری دیگر از رشتههای علوم انسانی در دانشگاهها پیشنهاد دهم که تا چند سال پایاننامهها را در حوزه تاریخشفاهی به دانشجویان سفارش دهند. واقعا امروز کارهای کتابخانهای در حد اشباع انجام شده است. به یقین اگر به یک دانشجو گفته شود که موضوع پایاننامهاش بررسی جنگ چالدران با توجه به اصول تاریخشفاهی باشد، میتواند مطلب جدیدی را به تحقیقات موجود اضافه کند و در غیر این صورت و تنها با مراجعه به منابع موجود تکرار چیزی است که قبلا به زبان دیگری گفته شده است. همچنین این کار میتواند مانع جدی در راه پدیده شومی که الان متاسفانه رایج شده یعنی سرقت علمی و پایاننامهنویسی سفارشی ایجاد کند. زیرا کار قبلی در این حوزه وجود ندارد و دانشجو مجبور است برای بررسی جنگ چالدران به محل وقوع جنگ رفته و مطابق روشهای علمی به بررسی فضای جغرافیایی و محیطی جنگ و روایتهای مردمی درباره آن بپردازد.