اهمیت انتشار تاریخ شفاهی چیست و دارای چه ابعادی است؟
تاریخ در شکل اصلی و کلاسیکاش عبارت است از متنی که با ادعای بازنمایی حقیقت درباره رخدادهای اجتماعی تولید شده باشد. این متنها از همان ابتدا دو شکل گفتاری و نوشتاری داشتهاند. تاریخ رسمی و کلاسیک شکل نوشتاری است که در قالب سنگنبشتهها، لوحها، سالنامهها، فتحنامهها یا تاریخهای دودمانی، جغرافیایی یا تاریخهای عمومی از آدم تا خاتم تدوین میشده است. همچنین تمام سندهای نوشتاری مربوط به یک دوره تاریخی اعم از اسناد مالی، آثار ادبی یا مدارک خانوادگی را میتوان در قلمرو تاریخ نوشتاری گنجاند و بهعنوان سندی مستقیم در تدوین تاریخ از آن بهره جست. اما تاریخ شفاهی بیشتر در قالب روایتهای اساطیری صورتبندی میشده و داستانهایی حماسی یا غنایی را روایت میکرده که قهرمانش میتوانسته مثل «شاهنامه» و «خسرو و شیرین» و «اسکندرنامه» خاستگاهی تاریخی داشته باشد. با این وجود استفاده از آن در تاریخنگاری همواره با اما و اگر همراه بوده و نیازمند نقد و تحلیل و تطبیق با منابع بیرونی است. یکی از صورتهای نوشتاری تاریخ، خاطرات شخصی است که آن هم نوشته میشده یا حتی اگر مثل خاطرات ملیجک و سفرنامه ناصرالدینشاه ابتدا گفته میشده، بلافاصله به دست منشیان ثبت و نوشته میشده است. در کنار این صورت نوشتاری از خاطرات، همواره خاطرات شفاهی را هم داشتهایم که معمولا دانستههایی تاریخی را در دایره محدود خانوادهها از نسلی به نسلی دیگر منتقل میکرده و تا پیش از دوران مدرن بخشی از تاریخ رسمی نبوده است. آنچه که امروز بهعنوان تاریخ شفاهی شهرت یافته، پیامد فناوری مدرنی است که امکان ثبت و تدوین این خاطرات شفاهی را به دست میدهد. یعنی آن را میتوان همتای نوشتاری عکاسی دانست. عکاسی هم رخدادها و فضاها را در وضعیتی معمولا غیررسمی و تنظیم نشده ثبت میکند و از این رو اسنادی قابلاعتمادتر و صادقانهتر از کتیبهها و نگارهها و نقاشیهای درباری یا معبدی محسوب میشوند.
چه کارهای ماندگاری را میتوان نام برد که پیشتر در ایران در این حوزه انجام شده است؟
ایران در کل یکی از غنیترین فرهنگهای جهان را درباره تاریخنگاری دارد. درواقع منابع ایرانی برای دیرزمانی تا پیش از عصر مدرن مرجع تاریخی سرزمینهای همسایه بودهاند و اقوام و فرهنگهایی مانند مغولان پیش از آنکه خودشان شروع به نوشتن تاریخ برای خودشان کنند، با واسطه متونی که ایرانیان دربارهشان مینوشتند تاریخ خود را فهم میکردهاند و به همین دلیل هم بیشترشان در گذر زمان در حوزه تمدن ایرانی تثبیت شدند و در بخشی از شبکه اقوام ایرانی عضویت یافتند. یعنی منابع تاریخی ایرانی از دیرباز به خاطر دقت و شفافیت و بافت ادبی متن و گاه صورتبندی شدنش در قالب شعر ارزش و اهمیتی مرکزی داشته و در کل گفتمانهای هویتبخش جاری در جغرافیای همسایگانمان تعیینکننده بوده است. از این رو دور از انتظار نیست که ایرانیان ارزش تاریخ شفاهی را هم به سرعت دریافتند و این پدیدار مدرن را با سرعت و کارآیی چشمگیری جذب کردند. درحال حاضر در داخل و خارج از ایران چند پروژه تاریخ شفاهی مهم درحال اجراست که از نظر دستاورد کمی و کیفی ارزش چشمگیری دارد.
اصولا انتشار خاطرات سیاسی- اجتماعی چقدر میتواند بهعنوان سند تاریخی مورد استفاده واقع شود؟
خاطراتی که توسط فرد نوشته میشود، یا سرگذشتنامههایی که مثل زندگینامههای مولانای بلخی به دست نزدیکان و خویشاوندان فرد تدوین میشوند، این محدودیت را دارند که از زاویه دید محدود و تنگ یک فرد و زیستجهان وی نوشته شدهاند و سوگیریها، خواستها و منافع شخصی را بیشتر در خود میگنجانند. از سوی دیگر این منابع بهخاطر بازگو کردن رخدادهایی که راوی با آن تماس مستقیم داشته، ارزشی فراوان دارد. تاریخ شفاهی به این دلیل که «گفتار»، معمولا ناسنجیدهتر و ویراسته نشدهتر از «نوشتار» است، صریحتر و افشاگرانهتر از تاریخهای نوشتاری است. علاوه بر این به خاطر حضور مصاحبهگر، ساختاری پرسشمدار دارد، به این دلایل
اهمیت دارد.
در ایران چه ضعفهایی در زمینه انتشار تاریخ شفاهی وجود داشته و دارد؟
تولید تاریخ، چه در مقام طرح پرسش از رخدادها و موقعیتها و چه در مقام پاسخگویی بدان، کاری علمی است که روش و چارچوب نظری و دستگاه شناختی ویژه خود را میطلبد. مهمترین نقدی که به نظرم به بیشتر تاریخنگاریهای معاصر ایران وارد است، غیاب یک دستگاه نظری روشن و شفاف است که توانایی نقد روشمند رخدادها را به دست بدهد و به شکلی مستدل و سازمانیافته طرح پرسش کند. این ایراد درباره تاریخ شفاهی که تقریبا امری فیالبداهه است و در رویارویی دو یا چند تن جریان مییابد، بیشتر دیده میشود. در برخی از تاریخهای شفاهی که میخوانم این دریغ همواره هست که چرا مصاحبهگر زنجیره روشن و درستی از پرسشها را پیش نکشیده و دنبال نکرده است. به همین شکل مصاحبهشوندگان هم که معمولا در سنین بالای عمرشان هستند، علاوه بر دشواری در یادآوری برخی جزییات یا لغزشهای دیگر، روایتها را به شکلی منظم و هدفمند بازگو نمیکنند. تولید تاریخ شفاهی به مصاحبهگرانی تعلیم دیده نیاز دارد که ابتدا خود به دستگاه نظری مستدل و معقولی مسلح باشند و بعد بتوانند با تکیه بر آن سفره پرسشهایی کلیدی را در برابر مخاطب بگشایند.
موانعی که پیش روی این پدیده است را چه میدانید؟
به هر صورت باید پذیرفت که تاریخ شفاهی پدیداری نوزاد است و با توجه به سن و سال اندکش خوب قد کشیده و بزرگ شده است. به نظرم در کل، فقر نظریه در عرصه تاریخ امروز ایران بزرگترین مانع برای پیکربندی بهینه تاریخ شفاهی است. گذشته از آن، بیتوجهی به لایهلایه بودن واقعیت تاریخی و نادیده انگاشتن تکثر روایتها و واگرایی زوایای دید، دردی است که باید درمان شود. درباره رخدادهای مهم تاریخی نهتنها موضع و نظر نقشآفرینان نامدار و اصلی آن که گاهی زاویه دید و تجربه زیسته افراد حاشیهای از اهمیتی چشمگیر برخوردار است. بهعنوان مثال وقتی درباره ترور رزمآرا سخن میگوییم، البته صحبت با قاضی دادگاه و اعضای سازمان ترور کنندهاش اهمیت دارد، اما گاهی صحبت با اعضای خانواده ضارب، یا راننده، یا سرایدار هم چیزهایی به کلی نو را روشن میسازد. زاویه دید افرادی که در حاشیه نشستهاند گاه بسیار تیزتر و واقعبینانهتر از بازیگران وسط میدان است و به همین ترتیب منافع ایشان در تثبیت یک روایت خاص کمتر و بیپرواییشان برای بیان آنچه دیدهاند بیشتر است. تاریخ به بازی شطرنجی میماند که گاهی تماشاچیان کنار دست بازیگران، سیر بازی و خط و ربط مهرهها را دقیقتر میبینند و تشخیص میدهند.
انتشار تاریخ شفاهی تا چه اندازه میتواند اقبال مخاطبان عام را به تاریخ بیشتر کند؟
همانطور که گفتم در کل شکلی عامیانه و کهن از تاریخ شفاهی در قالب خاطرهگویی پدران و پدربزرگان برای فرزندان و نوهها وجود داشته است و شکلی نامنسجمتر از آن را درقالب خاطرهگوییهای زنانه هم میتوان یافت. هرچند خاطرهگویی در جهان پیشامدرن بیشتر امری مردانه است؛ و زنان تجربه زیستهشان را در قالب داستان به فرزندان و نوههایشان منتقل میکردهاند. این بدان معناست که تاریخ شفاهی برای توده مردم از تاریخ نوشتاری آشناتر و در دسترستر است. در ضمن این هم هست که کنجکاوی درباره تجربیات نامداران معاصر بیش از درگذشتگان است و اینها همه عواملی است که به اقبال عمومی نسبت به تاریخ شفاهی دامن میزند.
رویکرد انتخاب سوژههای مصاحبه و افراد مصاحبه شونده به چه نحوی است؟
دیدگاه من درباره تاریخ، رویکرد سیستمی است. از این زاویه آنچه که اهمیت دارد توجه به شبکه روابط، میان کسانی است که یک رخداد تاریخی را رقم میزنند. به همین دلیل است که به نقش مهم حاشیهنشینان اشاره کردم. به نظرم شکل روشمند تولید تاریخ شفاهی آن نیست که کسی بر مبنای خاطرات نوشته شده یک نفر با همان یک نفر صحبت کند و پرسشهایش را در آن زمینه از او بپرسد (این شکل مرسوم امروزین است). شکل سازمانیافته، آن است که یک رخداد تاریخی در نظر گرفته شود و منابع و اسناد مربوط به آن خوانده شود و افرادی که از جبههها و جناحهای مقابل هم در جریان آن نقش آفریدهاند، مشخص شوند و چند تن از حاشیهنشینان (مثل اعضای خانواده، کارمندان و خلاصه افراد حاضر در صحنه که نقشی ایفا نکردهاند) هم بهعنوان گروه آزمایش به پژوهش افزوده شوند و پس از آنکه پرسشهای کلیدی درباره آن رخداد استخراج شد، با آنها گفتوگو شود و پرسشهای تازهای که از گفتمانشان تراوش میکند در گفتوگو با افراد بعدی مورد توجه قرار گیرد.
انتشار مجموعه تاریخ شفاهی توسط یک سازمان دولتی، چگونه ممکن است از یکسویه نگری مبرا شود؟
چنین امکان و شائبهای وجود دارد. راهش آن است که بایگانیهای ضبط شده و خام برای مصرف پژوهشگران به شکلی گشوده در اختیار عموم قرار گیرد و در انتشار خاطرات دخل و تصرفی صورت نگیرد و در ضمن، نهادهایی مردمی و غیردولتی برای ثبت و انتشار الکترونیکی خاطرات پراکندهتر به کار گرفته شود. به این ترتیب هم امکان ارزیابی و نقد یافتههای پروژه دولتی فراهم میشود و هم پرسشها و پاسخهای تازهای مجال طرح مییابند.
اقدام سازمان اسناد و کتابخانه ملی در انتشار مجموعه تاریخ شفاهی، از چه منظر یا مناظری بررسی میشود؟
از یک زاویه، این کار وظیفه طبیعی این سازمان است. از زاویهای دیگر، چون دیرزمانی است که سازمانها وظایف خود را درست انجام نمیدهند، باید آن را ارج نهاد و از کارگزارانش سپاسگزار بود!
سایر نهادهای دولتی چگونه میتوانند در فراگیر شدن مطالعه مجموعههای تاریخ شفاهی یاریرسان سازمان اسناد و کتابخانه ملی باشند؟
بهنظرم حلقههای مطالعاتی مردمی، سازمانهای مردم نهاد که گرایش اجتماعی یا پژوهشی دارند و همچنین ادارهها و وزارتخانههای دولتی که قاعدتا باید نسبت به تدوین تاریخی خواندنی از سازمان خویش علاقه داشته باشند، باید با روش و سیستم نظری مشخصی به این حرکت بپیوندند. اینکه چارچوب نظری و روش و شاخصهایشان برای ثبت خاطرات چیست، بسته به انتخاب خودشان است، اما حرف بر سر این است که اصولا چنین چارچوب و روش و شاخصهای وجود داشته باشد تا دستاوردها قابل اعتماد و پرفایده باشند.
یکی از صورتهای نوشتاری تاریخ، خاطرات شخصی است که آن هم نوشته میشده یا حتی اگر مثل خاطرات ملیجک و سفرنامه ناصرالدینشاه ابتدا گفته میشده، بلافاصله به دست منشیان ثبت و نوشته میشده است. در کنار این صورت نوشتاری از خاطرات، همواره خاطرات شفاهی را هم داشتهایم که معمولا دانستههایی تاریخی را در دایره محدود خانوادهها از نسلی به نسلی ديگر منتقل میکرده و تا پیش از دوران مدرن بخشی از تاریخ رسمی نبوده است. آنچه که امروز بهعنوان تاریخ شفاهی شهرت یافته، پیامد فناوری مدرنی است که امکان ثبت و تدوین این خاطرات شفاهی را به دست میدهد. یعنی آن را میتوان همتای نوشتاری عکاسی دانست.
تولید تاریخ، چه در مقام طرح پرسش از رخدادها و موقعیتها و چه در مقام پاسخگویی بدان، کاری علمی است که روش و چارچوب نظری و دستگاه شناختی ویژه خود را میطلبد. مهمترین نقدی که به نظرم به بیشتر تاریخنگاریهای معاصر ایران وارد است، غیاب یک دستگاه نظری روشن و شفاف است که توانایی نقد روشمند رخدادها را به دست بدهد و به شکلی مستدل و سازمانیافته طرح پرسش کند.