شماره ۴۷۸ | ۱۳۹۳ يکشنبه ۲۸ دي
صفحه را ببند
رفاهی که سم است؛ فقری که نعمت بود

علیرضا خمسه بازیگر

کمدی در همه‌جای جهان و در همه ادوار تاریخی، سخنگوی طبقات محروم و زحمتکش بوده است. کمدین‌ها، صدای آرزوهای طبقات محروم را به گوش دولتمردان و حاکمان می‌رسانده‌اند. به همین علت هم هست که اغلب کمدین‌ها به زندان افتاده یا ممنوع‌الفعالیت می‌شدند. در تاریخ ایران هم شاهد این‌گونه برخوردها هستیم. ضرب‌المثل «زبان‌سرخ سر سبز می‌دهد بر باد» گویای همین ماجراست. در گذشته این جمله بیشتر به کمدین‌هایی مربوط می‌شد که در دوران پادشاهان دیکتاتور باید مجیز دیکتاتورها و خودکامگان را می‌گفتند و چنانچه پا را از گلیمشان درازتر می‌کردند، زبانشان قطع می‌شد یا از حلقومشان درمی‌آمد. تاریخ کمدی پر است از این‌گونه خشونت‌ها. یک جامعه سالم به کمدین‌ها اجازه می‌دهد که به مسائل طبقات تحت‌ستم بپردازند. علت این موضوع، این است که جامعه سالم، جامعه‌ای است که به انتقاد بها می‌دهد. این جامعه می‌خواهد حفظ سلامت کند و از آفت‌ها مصون بماند، دقیقا به همین خاطر محور گفت‌وگو در کمدی انتقاد است. مهم‌ترین وسیله و هدف کمدی انتقاد به قصد رسیدن به تعالی است. بنابراین جامعه سالم، جامعه‌ای است که به او اجازه طرح مضامین انتقادی را می‌دهد. البته در جوامع خودکامه، جایی برای طرح مضامین انتقادی نمی‌ماند. در چنین جامعه‌ای کمدین‌ها سوراخ موش را گران می‌خرند یا اگر ندارند، می‌روند رهن و اجاره می‌کنند! کمدی از سوی دیگر زبان آرزو‌ها هم هست. در این مورد می‌شود نسل من و نسل جوانان امروز را با هم مقایسه کرد.
نسل من از نسل جوان امروز بهتر تربیت شده است. اصولا من و هم‌نسلان من خودساخته هستیم. خود من، از کودکی کار کردم و در جریان تولید قرار گرفتم. نسل حاضر نسلی نیست که روی پای خودش ایستاده باشد. خانواده‌ها در این 20 ‌سال اخیر به‌شدت نگران فرزندانشان بودند، به‌شدت به بچه‌هایشان توجه کردند، آنها نمی‌دانستند توجه بیش از حد به بچه‌ها، آنها را از خودساختگی و استقلال دور می‌کند. از سوی دیگر من متعلق به دوره‌ای هستم که چشم‌اندازهای روشنی پیش‌رویش بود. انقلاب، تحولات اجتماعی و... چشم‌اندازهای ما بودند. اما جوان امروز متعلق به نسلی است که هیچ چشم‌انداز روشنی برای خودش تعریف نکرده است. این نسل نمی‌داند 20 ‌سال دیگر قرار است چه اتفاقی بیفتد. اما ما 20 سال دیگر را برای خودمان تصویر می‌کردیم و به شوق همان آرزوها، زندگی می‌کردیم و قدم در راه تولید می‌گذاشتیم. حرکت جامعه ایرانی در 20 ‌سال بعد و سمت حرکت این جامعه برای جوان امروز روشن نیست. ما جامعه‌ای هستیم در اوج تحریم و عملا با هیچ‌جای دنیا ارتباطی نداریم. ما درست مثل دریایی که هیچ رودخانه‌ای به آن نمی‌ریزد، جامعه بسته‌ای هستیم. آیا چشم‌انداز آینده این دریا، دریاچه ارومیه شدن و بعد خشکیدن است؟ آیا ما یک رود مثل زاینده‌رودیم که روزی خشک می‌شویم؟ نسل حاضر اگر به رود فکر می‌کند، چشم‌اندازش زاینده‌رود است، اگر به دریاچه فکر می‌کند دریاچه‌ارومیه را می‌بیند. برای همین هم هست که افسرده شده. نسل ما همیشه فکر می‌کرد ماهی کوچکی است که روزی به دریا می‌رسد. به همین خاطر با استفاده از اندیشه، شور و ایدئولوژی، جهان و حتی فقر را پشت‌سر می‌گذاشتیم. من وقتی کودکی و نوجوانی خودم را با جوانان نسل کنونی مقایسه می‌کنم، سختی‌های گذشته را به یاد می‌آورم. الان دختر من که 19‌ سال دارد، کاملا در رفاه به‌سر می‌برد. این رفاه برای او سم شده، درحالی‌که آن فقر برای من نعمت بود. فقر مرا ساخت ولی این رفاه او را نساخته، شاید به‌دلیل آن‌که چشم‌اندازهای جهان عوض شده است. چشم‌اندازهای جهان عصر ما روشن و امیدوار‌کننده  بود و چشم‌اندازهای جهان حاضر برای جوانان امید چندانی نمی‌زاید. آیا جنگ جهانی در پیش داریم؟ آیا نوع انسان به بطالت و خودکشی دسته‌جمعی می‌رسد؟ آیا کره‌زمین به‌خاطر بی‌غیرتی‌ها و بی‌همتی‌ها نابود می‌شود؟ لایه اوزون سوراخ شده و جهان هر روز گرم‌تر می‌شود. آب در این کره، کمتر شده و همه اینها به‌خاطر خطاهای انسانی است درحالی‌که جهان عصر ما جهان پر از امید و شور و هیاهو بود.


تعداد بازدید :  225