میگویند هویت باید نشان از استقلال و خودباوری و عزت فرد، خانواده و جامعه باشد. در غیر اینصورت و در صورت تقلید از هویت دیگری و بیگانگان، نوعی از احساس حقارت و ازخودبیگانگی را در فرد، خانواده و جامعه بهوجود میآورد. در مباحث شهری، معیارهایی همچون هویتمعنوی و جمعی، احتراز از خودنمایی، فرم و شکل و کاربری مناسب، بومآوری و هویتملی را میتوان معرفی کرد. بسیاری ما خانههای پدری را نشانه هویتپیشین خود دانسته و آپارتمانهای لوکس جدید را نشانی از هویتجدید و واقعی و اجتنابناپذیر خود تلقی میکنیم. هویتهای ما مخدوش و چندوجهی شده است و ما ماندهایم که هویت نسل آینده را چگونه شکل میدهیم و آنها چگونه شکل خواهند گرفت؟ خانواده فردا چگونه خواهد بود؟ شهر فردا چیست؟
اما واقعیت این است که هویت شهرهای تاریخی ایرانیان چنان بارز و واضح و واجد ویژگیهای خاص خود و متمایز با شهرهای غیرایرانی و بهویژه شهرهای کشورهای غیراسلامی است که بیگانگان، اولین کسانی بودهاند که به این هویت و وجهتمایز اشاره کردهاند. کافی است سفرنامهها را بخوانیم و شگفتی آنان را دریابیم. اندیشمندان و مهندسان ایرانی در دوره معاصر نیز چنان بر این هویت و ارزش آن تأکید دارند که عموما بافتها و شهرهای جدید و توسعههای متأخر را بیهویت، غربزده و نامتجانس مینامند. جلوههای بارز هویت شهرهای تاریخی ایرانی را در وجوه مختلف آنها ازجمله هویتکالبدی، هویتعملکردی، هویتتاریخی، هویتفرهنگی، هویتمحیطـی، هویتطبیعـی، هویتدینی، هویتانسانی، هویتاکتسابی، هویتملی و هویتاجتماعی آنها میتوان تمییز داد. یزد را نمیتوان با مشهد و مشهد را نمیتوان با اصفهان و اصفهان را با تبریز مقایسه کرد، هر چند در خصوصیاتی مشترک باشند. هویت انسان و رابطه این هویت با هویت متعلقات و آثار انسان (ازجمله مسکن او) باید به سمت همراهی با جامعه و احساس وحدت با جمع باشد. شهر و خانههای شهری باید در خدمت جامعهپذیری افراد و اعضای خانواده باشد. مسکن نباید انسان را بهسمت احراز و نمایش انحصاری هویت فردی و مادی سوق داده و بهعنوان عامل رشد فردگرایی و ضعف وحدت جامعه و جمع ایفای نقش کند. هرکسی که مسکن شیکتر و گرانتر و جدیدتری داشت، نباید در تعارض و تفکیک خود با سایرین برآید. اما این تعارض را اکنون بسیاری از ما شاهد هستیم. مناطق شهری جدید و مشخصههای بالا و پایین شهری آنچنان توی ذوق میزند که گاه در مقابل سوالهای متعدد اعضای خانواده درخصوص چرایی این تبعیض، سرپرست خانواده هیچ پاسخی ندارد. تفاوت در زندگی افراد و سطح مادی آن را کسی انکار نمیکند اما در شهرهای جدید باید این تفاوت مشهود و آزاردهنده باشد و به کشتن هویتهای افراد در سایر سطوح اجتماعی بینجامد؟
مباحث مرتبط با هویت و ازجمله هویتملی، هویتمعنوی و هویتجمعی بهشدت مقهور هویتهای تجملاتی و وارداتی شده و بهجای آنها هویت کاذب مادی و فردگرایی رشد یافته است. موضوع دگرگونی فرهنگی پدیدهای است که بهصورت مسأله غامض عصر حاضر درآمده است. مثلا چون که ساختمانهای مدرن نشانه زندگیهای مدرناند. ساختمانهای بلند مدرنی که در این قرن ظهور کردهاند، مشخصههای فرهنگ مدرن بهویژه فرهنگ مدرن غربی را منعکس میکنند. آنها تمدن بشری را نیز به جلو میبرند و شیوه زندگی مدرن را در همه شهرها و مناطق مختلف دنیا گسترش میدهند. تهران و بسیاری از شهرهای امروز علاوه بر گسترش افقی اینک درحال صعود با گسترشی عمودی و متراکم شدهاند. خانوادههای برجنشین، یک کلاس از خانوادههای دیگر خود را بالاتر فرض میکنند. اما هیچکس برای عمارات بلندمرتبه موجود در ایران هویتی ایرانی ، اسلامی و ملی قایل نیست و بهرغم طراحی(تقلید) و ساخت آن با مصالح ایرانی و اشغال آن توسط ایرانیان کسی آنها را بهعنوان نمادی از معماری اصیل ایرانی نمیشناسد. وضع اسفناک حاصل از این تفکر، آن است که به مرور معماری ایرانی مضمحل شده و این فکر القا میشود که تنها عمارات قدیمی خشتی، ایرانیاند و به مرور این اشتباه ظهور میکند و رواج مییابد که معماری ایرانی برای زندگی امروز تناسب نداشته و چیزی به نام معماری ایرانی امکان بقا نخواهد داشت. از جنبه دیگر، به دلیل اختصاص بلندمرتبهها به عملکردهای مادی و اقتصادی و خصوصی، که با تکرار فرمهای بیگانه تقویت میشود، عمدتا هویتی مادی داشته و فاقد هرگونه هویت معنوی و توان یادآوری و تذکر ارزشهای معنوی هستند. هویتی که این ساختمانها بهجهت کالبدی و عملکردی برای شهر و محله به ارمغان میآورند، عاری از هویت جمعی و برعکس تأکیدکننده هویتفردی یا هویتهایی هستند که بر قطببندیهای اجتماعی تأکید دارند. چگونه میتوان از هویت گذشته خود که اکنون در حسرت آن آهمیکشیم و سعی میکنیم یاد خانههای باغچهدار و حوضهای پر از آب را در خاطر خود زنده نگه داریم، دفاع کنیم و آن را به شهر و خانواده و محله خود بازگردانیم؟