شماره ۴۷۶ | ۱۳۹۳ پنج شنبه ۲۵ دي
صفحه را ببند
کسب و کار مشاوران

چوپانی مشغول چراندن گله گوسفندان خود بود که سروکله‏ یک اتومبیل آخرین مدل از میان گرد و غبار جاده‏ پیدا شد. راننده اتومبیل جوانی شیک ‌پوش بود. جوان سرش را از پنجره اتومبیل بیرون آورد و از چوپان پرسید: «اگر به تو بگویم که دقیقا چند راس گوسفند داری، یکی از آن‌ها را به من خواهی داد؟» چوپان نگاهی به جوان تازه به دوران رسیده و نگاهی به رمه‌اش انداخت و جواب مثبت داد. جوان بلافاصله با لپ‌تاپش که به اینترنت وصل بود سیستم جستجوی ماهواره‏ای (GPS) را فعال کرد. با مشخص شدن منطقه چراگاه، یک بانک اطلاعاتی با ۶۰ صفحه کاربرگ Excel به وجود آورد و فرمول پیچیده‏ عملیاتی را وارد کامپیو‌تر کرد. بالاخره ۱۵۰ صفحه‏ اطلاعات خروجی سیستم را توسط یک چاپگر مینیاتوری همراهش چاپ کرد و آنگاه در حالی که آن‌ها را به چوپان می‌‏داد، گفت: «تو در اینجا دقیقا ۱۵۸۶ گوسفند داری.» چوپان جواب داد: «درست است. حالا همین‏طور که قبلا توافق کردیم، می‌‏توانی یکی از گوسفند‌ها را ببری.» مرد جوان یکی از گوسفند‌ها را انتخاب کرد و آن را داخل اتومبیلش گذاشت. وقتی کار مرد تمام شد، چوپان رو به او کرد و گفت: «اگر من دقیقا به تو بگویم که چه کاره هستی، گوسفند مرا پس خواهی داد؟» مرد جوان پاسخ داد: «بله، چرا که نه.» چوپان گفت: «تو یک مشاور هستی.» مرد جوان با تعجب گفت: «درست است، اما به من بگو که این را از کجا حدس زدی؟» چوپان پاسخ داد: «خیلی ساده. بدون اینکه کسی از تو خواسته باشد، به اینجا آمدی. برای پاسخ دادن به سوالی که خود من جواب آن را از قبل می‌‏دانستم، جایزه خواستی. مضافاً اینکه هیچ چیز راجع به کسب و کار من نمی‌‏دانی، چون به جای گوسفند، سگ مرا برداشتی!»


تعداد بازدید :  253