شماره ۴۷۶ | ۱۳۹۳ پنج شنبه ۲۵ دي
صفحه را ببند
خاطرات سولفرینو

چه بسيار جوانان هجده و بيست ساله‌اى كه با بی‌ميلى و شايد با زور و جبر از دورترين نقاط آلمان يا از ايالات شرقى امپراتورى وسيع اتريش به اين‌جا آمده بودند و نه‌تنها مجبور شدند درد و رنج فيزيكى، بلكه غم و اندوه اسارت را نيز متحمل شوند. اكنون آنها باید خصومت اهالى ميلان را كه تنفر عميقى نسبت به نژاد، رهبران و پادشاه آنها دارند تحمل كنند. اين مردان مى‌توانستند به اندكى ابراز همدردى دل خوش كنند تا اين كه به خاك فرانسه برسند.  آه! مادران بيچاره در آلمان، اتريش، مجارستان و بوهميا، چگونه مى‌توان احساس درد و رنج آنان را تصور كرد، وقتى كه بشنوند پسرانشان در سرزمين دشمن زخمى و زندانى هستند. اما زنان كاستيليون با مشاهده‌ اين كه من هيچ فرقى بين مليت‌ها نمى‌گذارم به تقليد از من، نسبت به تمام اين مردان كه اصل و نسبشان خيلى متفاوت بود و همه خارجى بودند، به يك اندازه با مهربانى رفتار مى‌كردند. آنها با احساس تكرار مى‌كردند: «همه برادرند.» افتخار به اين زنان دلسوز، به اين دختران كاستيليون، متين، خستگى‌ناپذير، مطمئن و ثابت‌قدم كه از خودگذشتگى و فداكارى آنها خستگى و وحشت را كاهش مى‌داد. احساسى كه از ناتوانى در مقابله با چنين اوضاع و احوال خطيرى به انسان دست مى‌دهد، بيان شدنى نيست. در واقع بى‌اندازه پريشان‌كننده است كه پى‌ ببريد جز
 كمك كردن به آنهايى كه درست در مقابل شما هستند كارى از دستتان برنمى‌آيد و بايد كسانى را كه از شما كمك مى‌طلبند و التماس مى‌كنند منتظر نگه داريد.
ادامه دارد...


تعداد بازدید :  324