شماره ۴۷۶ | ۱۳۹۳ پنج شنبه ۲۵ دي
صفحه را ببند
آموزش مهارت‌های زندگی مستمر و همیشگی است

امیرحسین جلالی روانپزشک

 زندگی در جهان امروز و در قرن بیست‌ویکم که همه‌روزه با توسعه ابزارهای جدید، در عین راحت‌تر شدن درحال پیچیده‌تر شدن نیز هست، نیاز به آگاهی و دانستن مهارت‌های زندگی دارد.  «مهارت‌های زندگی»، همان‌طور که از اسم آن پیداست، مجموع مهارت‌هایی است برای بهتر زیستن و بهتر کنار آمدن با مشکلات زندگی؛ و هر فرد نیازمند آموختن آن است. همه افراد در زندگی، گرفتار مشکلاتی می‌شوند. از کوچکترین و روزمره‌ترین آنها گرفته (مثل اضطراب یا خشمی که در لحظه ایجاد می‌شود و مربوط به یک موقعیت گذرا است) تا مسائل بسیار جدی و تعارض‌ها (مثل مرگ و از دست دادن اطرافیان که برای فرد ایجاد فشار و تنش می‌کند). به عبارت دیگر، مهارت زندگی، مجموعه مهارت‌هایی است که به فرد کمک می‌کند با مسائلش بهتر کنار بیاید و راه‌حل‌های سازنده و مناسبی را در برخورد با این مشکلات پیدا کند. معمولا زمانی که واژه مهارت زندگی را نام می‌برند، بیشتر منظور مهارت‌های روانشناختی است. هرچند اگر انسان بتواند کارهای روزمره خود مثل آشپزی و تعمیر شیر آشپزخانه و... را انجام دهد، بهتر می‌تواند زندگی کند و از پس زندگی‌اش برآید. اما مسأله اصلی این است که مهارت زندگی، بیشتر، مهارت «روانشناختی» است. یعنی وقتی فرد دچار تعارض، مسأله یا مشکل می‌شود، بتواند مشکلش را حل و احساساتش را کنترل کند. این مهارت‌ها می‌تواند شامل مهارت رفتار با همسر، همکار، رئیس یا ... باشد. به هر روی زندگی مجموعه‌ای از مشکلات، مسائل، تعارض‌ها و موانع است و تفاوت افراد مختلف در زندگی این است که چگونه می‌توانند با این موانع برخورد کنند، کنار بیایند، مسأله را تعریف و آن را حل کنند؛ راه‌حل‌ها را در کنار یکدیگر بگذارند و بتوانند منافع و مضرات هر راه‌حل را پیش‌بینی کنند.
در ایران یکی از اتفاقات خوبی که در سال‌های اخیر افتاده، وارد‌شدن این مفهوم (مهارت‌های زندگی) به ادبیات بخشی از مردم است. بسیاری از اشخاصی که در حوزه سلامت روان و حوزه‌های اجتماعی کار می‌کنند، کم و بیش با این مفهوم آشنا شده‌اند، آن را به کار می‌برند؛ یا حداقل دغدغه آن را دارند. گرچه این برنامه‌ها به‌طور خیلی گسترده در سطوحی اجرا می‌شوند و آموزش‌های مرتبط با آن، به افراد داده می‌شود، اما نکته اصلی این است که معمولا این آموزش‌ها به بزرگسالان داده می‌شود؛ نه این‌که آموزش به بزرگسالان بی‌فایده باشد، اما اثربخشی چندانی ندارد. برای موثر بودن این آموزش‌ها، و به‌منظور به‌کار بستن آنها در زندگی باید آموزش مهارت‌ها در سال‌های اول زندگی صورت بگیرد. به این ترتیب، این آموزش‌ها مربوط به دوره پیش‌دبستانی است؛ یعنی زمانی که فرد در سنین رشد و در مهدکودک حضور دارد. به عبارت ساده‌تر فرد باید همه این مهارت‌ها را در جریان رشد و شکل‌گیری بنای روانی و شخصیتی‌اش بیاموزد. بنابراین اگر بخواهیم آموزش کارآمد و موثری داشته باشیم که طی آن فرد بتواند از آنها بهره‌مند شود، باید این آموزش‌ها در مقطع زمانی خاصی رخ دهند. به‌طور طبیعی کار کردن با کودکان دشوار‌تر از کار با بزرگسالان است، هرچند که تغییر در کودکان به نسبت بزرگسالان، آسان‌تر اتفاق می‌افتد.
به هر روی، ترویج و توسعه این نوع آموزش نیازمند فرهنگ‌سازی است. یعنی باید فرهنگ این آموزش‌ها جا بیفتد و والدین به این باور برسند که کودکان باید مهارت‌های خاصی را برای زندگی کسب کنند. مهم‌ترین موضوعی که والدین برای صاحب فرزند شدن باید بدانند، این است که پدر و مادر شدن، یک مهارت است؛ بنابراین نیازمند برخی آموخته‌هاست.

 هر فرد به صرف این‌که انسان است و می‌تواند نسل خود را زیاد کند، الزاما برخوردار از توان خداداد فرزندپروری نیست. هرچند که انسان‌ها دارای ویژگی‌های ذاتی مثل کمک به همنوع، علاقه به فرزند، مراقبت از خانواده و چیزهایی از این دست هستند، اما درباره مهارت‌های تربیتی فرزندان، این‌گونه نیست و باید آن را آموخت.
راهکار دیگر در راستای فرهنگ‌سازی این است که  همه والدین، مکلف باشند در دوران پیش از تولد فرزندانشان، آموزش ببینند. آموزش‌هایی که بسیار گسترده هستند. از تغذیه کودک و مشکلات کوچک او گرفته تا این‌که کودک چگونه خشم و اضطرابش را کنترل کند. والدین توانمند باید به صورت مستمر و مداوم همه این موارد را به کودکشان بیاموزند. به‌طور طبیعی از والدین کارآمد است که فرزندان کارآمد به‌وجود می‌آید.
به‌نظر نمی‌رسد که افراد برای آموختن مهارت‌های زندگی، به‌جایی جز خانه و مدرسه احتیاج داشته باشند. زیرا این مهارت‌ها مقوله جدایی از فرآیند فرزندپروری و تربیت نسل آینده نیست. یعنی درحال‌حاضر همه نهاد‌هایی که متولی تربیت نسل آینده هستند -مشخصا نهاد خانواده و مدرسه- باید به شکل روزانه این مهارت‌ها را آموزش دهند. فرد باید تفکر انتقادی را هنگام تحصیل در مدرسه بیاموزد. به‌طورطبیعی نظام آموزشی‌ای که در مدرسه به بچه‌ها می‌گوید با حفظ‌کردن فلان موارد، نمره می‌گیرید، هیچ‌گاه افراد نقادی را تربیت نمی‌کند. اما اگر در تکالیف و آموزش‌هایش، به بچه‌ها بگوید که بر مساله‌ای فکر و کار کنند، مسئولیتی را بپذیرند و بابت اینها نمره کسب کنند، آنگاه فرزندانی نقاد، دارای تفکر، مبدع و مسئولیت‌پذیر خواهیم داشت.


تعداد بازدید :  298