امان الله قرائیمقدم جامعهشناس
مفهوم مشارکت اجتماعی، از لحاظ تاریخی به قدمت اولین اجتماعات بشری است زیرا همین که نخستین اجتماعات مانند خانواده و بعد هم طایفه، قبیله، روستا و دهکده شکل گرفت و پیوستگیهای دیگر و اولین ارتباطات اجتماعی، بین انسانهای اولیه بهوجود آمد، همین مسأله باعث شد افراد یک اجتماع از حال و روز هم باخبر شوند و نسبت به یکدیگر احساس همدردی، همدلی، یگانگی و همبستگی کنند. به این ترتیب بین آنها اعتماد نسبت به یکدیگر بهوجود آمد. اینگونه بود که مشارکت اجتماعی در سطحی بسیار ساده، شکل گرفت و موجب شد تا در مقابل تهاجم حیواناتوحشی و بیگانگان، متحد شوند و به مبارزه برخیزند. به مرور زمان این اجتماعات توانستند به پیشرفتهای اجتماعی نائل آیند و روزبهروز بر دامنه آن بیفزایند.
در زمان حاضر به قول «فردیناند تونیس» جامعهشناس آلمانی، ارتباطات انسانها با یکدیگر «صوری» است و فرد بهعنوان عنصر منفک از جامعه و در پیوند قراردادی با آن قرار دارد و به قول «پتریم سوروکین» جامعهشناس هاروارد «ذهنیت حسی و مادی» بر جامعه حاکم است، انسانها در هر اقدام و اخذ تصمیمی، صرفا «مصالح مادی خویش را در نظر میگیرند و یکدیگر را از لحاظ سود و زیان مورد ارزیابی قرار میدهند. در چنین شرایطی است که «خودخواهی» (Egoism)، «خودگرایی» (Egotism) و «خودمحوری» (Egocentrism) مدار اندیشه و عمل را تشکیل میدهد.
انسان در فضای محدود شهرهای بزرگ- همچون تهران- در انبوهی از عوارض و آسیبهای اجتماعی گرفتار آمده است. هویتش ناشناخته، نام و سوابقش نامشخص و موجودی سراسر مرموز در برابر دیگری است. این انسان بیهویت، روابطش صوری و سطحی است. به همین دلیل تنهایی و بیکسی و بینامی، روح و روانش را آزرده کرده است. او همچون شبحی متحرک است.
بیجهت نیست که «شاو» (Shaw) شهرهای بزرگ را مامن جنایتکاران و بزهکاران میداند. جنایتکارانی که بیهیچ نگرانی در انبوه انسانها، پنهان میشوند و ترسی از شناخته شدن به دل راه نمیدهند.
انسان ناشناخته در شهرهای بزرگ - چون تهران- منزلت شناخته شدهای ندارد. (برخلاف جوامع روستایی و معنوی). لذا باید در هر لحظه برای دیگران، منزلت خاص خود را به اثبات برساند. به عبارت سادهتر، انسانها در رویارویی با دیگران، بدون توجه به زوایای روانی یکدیگر صرفا از «جهات فیزیکی و مادی و ابعاد ظاهری» مثل لباس و طلا و جواهرات، ماشین، خانه و ... یکدیگر را به قضاوت مینشینند.
روشن است که در چنین وضعی، مشارکت اجتماعی در هر زمینهای اهمیتی اساسی مییابد. زیرا باعث میشود «روابط صوری» به «روابط معنوی» مبدل شوند و مردم از حال و روز هم باخبر شوند. دردها و مشکلاتشان را به اشتراک بگذارند و درباره آن چارهای بیندیشند.
در اینجا مشارکت اجتماعی اهمیت مییابد و بهعنوان زمینهای برای انگیزش، رشد و توسعه همهجانبه (اعم از اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، آموزشی و پرورشی، بهداشتی و ...) و همچنین تهییج به زیستن، کار و تلاش را افزایش میدهد. چنین زمینهای در نهایت منجر به مسئولتپذیری، مشارکت و فعالیت ثمربخش در انجام وظایف و دست یافتن به اهداف سازمانی و ملی میشود.
جامعه مسئول و مشارکتکننده، موجب تأمین و بهبود رفاه اجتماعی میشود. احساس رضایت و خرسندی متقابل افراد را باعث شده و در نتیجه وحدت ملی، انسجام ارگانیکی و زمینه انگیزش رشدیافتگی (به عقیده کریس آرگریس (Chris Argris) افراد را در جهت رسیدن به اهداف اجتماعی، سازمانی و... فراهم میسازد، معنویات را در جامعه استحکام میبخشد و در نهایت جامعهای بهوجود میآورد که در آن، ارتباط انسانها معمولا تنها متاثر و منشعب از شرایط ظاهری نیست. به عبارت سادهتر، در این جامعه، شناخت متقابل انسانها معمولا «صرفا» به ویژگیهای آنی، فعلی و کنونی آنها منتهی نمیشود. فرد خود را تنها و بیکس احساس نمیکند. بلکه هر حرکت فرد نه صرفا در خدمت خود و مصالح شخصی، بلکه برای وحدت جمع و تحقق غایتهای آن صورت میگیرد. به قول «هربارت» مربی بزرگ تعلیم و تربیت، در این جامعه است که میان مصلحت فرد و جمع تفاوتی وجود ندارد.
در جامعه دارای مشارکت اجتماعی، هر فرد خود را عنصری لایتجزی از جامعه، پدید آورنده آن و مقوم وحدت و انسجام ارگانیکی جمع، به شمار میآورد. «انسجام ارگانیکی» در هر واحد اجتماعی، حکمفرماست و در نتیجه افراد جامعه از نوعی آرامش روحی و روانی برخوردار هستند. به درستی هرگاه مشارکت اجتماعی وجود نداشته باشد و انسان از جامعه جدا و در تنهایی غوطهور شود، با همان سرعت راه بهسوی انحراف، اعتیاد و حتی خودکشی میبرد. چنانکه دورکیم، خودکشی را معلول «خلأ»های اجتماعی میداند. اگر مشارکت اجتماعی و ارتباط انسانها با یکدیگر وجود، بنای عظیم فرهنگ انسانی پا نمیگرفت و هیچیک از دستاوردهای انسان، پدید نمیآمد. «زیبایی در جمع و مشارکت انسانها با یکدیگر تجلی مییابد.»
بههمین جهت است که گفته میشود تا مشارکت اجتماعی همهجانبهای بهوجود نیاید رشد و توسعه در هیچ زمینهای حاصل نمیشود. یعنی مشارکت اجتماعی مایه توسعهیافتگی است.
مشارکت اجتماعی چه زمانی حاصل میشود؟
مشارکت اجتماعی آن هنگامی حاصل میشود که مشارکتکنندگان، یعنی مردم این واقعیت را دریابند که نظرات و اعمال آنها در بهبود امور، مورد توجه قرار میگیرد.
علاوه بر آن میزان اعتماد متقابل، هم در سطح افقی (یعنی روابطی که افراد یک جامعه،کارکنان سازمان و ... بهطور معمول و مستمر وجود دارد) و هم در سطح عمودی (یعنی اعتماد بین رئیس و مرئوس، اداره کنندگان مسئولان و بزرگتران با کوچکتران) وجود داشته باشد.
بنابراین؛ مشارکت اجتماعی پدیدهای است مربوط به همه افراد که در طول زمان بهوجود میآید، صیقل میخورد، تغییر مییابد، هم از پایین به بالا و هم از بالا به پایین در حرکت است. مشارکت اجتماعی؛ سرمایهای است که از ویژگی «خودزایی» و «خود مولدی» برخوردار است. به این معنی که هر چه بیشتر مورد استفاده مناسب قرار گیرد، زمینه بهتری برای تولید و تقویت آن فراهم میشود و برعکس، عدماستفاده از آن موجب تقلیل و نابودیاش میشود. میان مشارکت اجتماعی و مردمسالاری واقعی، رابطه متقابلی وجود دارد. به این معنی که ضعف مشارکت اجتماعی و دخالت ندادن مردم در امور، موجب فقدان مردمسالاری و دموکراسی میشود. برعکس عدمشکلگیری نهاد مشارکتی و فقدان دموکراسی، مانع شکلگیری مشارکت اجتماعی در مقیاس ملی و فراملی میشود و فرآیند توسعه را با مشکل مواجهه میسازد. بهعنوان نمونه «رابرات بنتام» در مطالعهاش در جنوب ایتالیا به این نتیجه دست پیدا کرد که در مناطقی که مشارکت اجتماعی خوبی وجود دارد، توسعه اقتصادی در دولتهای محلی و ثبات خانوادگی در آن مناطق بیشتر است. برعکس در مناطقی که مشارکت اجتماعی بهویژه در شکل بینگروهی وجود ندارد نوعی خانوادهگرایی ضداخلاقی وجود دارد. همچنین در این مناطق، توسعه اقتصادی و مسئولیتپذیری اجتماعی و نهادی در سطح جامعه، پایین است. در جامعهای که مشارکت اجتماعی ضعیف است و هرکس به منافع خود میاندیشد و تجارب و انتظارات موجه مردم برآورده نمیشود، جرم، خودکشی، خشونت و انواع آسیبهای اجتماعی دیگر، بالا میرود. بهطور عکس، پیروی از قوانین، رعایت مقررات، شرایط بهداشت، کارآیی و بهرهوری و انسجام گروهی کاهش مییابد. به عبارت دیگر مشارکت اجتماعی را میتوان «پیونددهنده» نامید. در جامعهای که گروههای مقتدر و حاکم با مستثنی کردن سایر گروهها، ساختار حکومتی را مسلط میکنند، پیوندهای اجتماعی سست شده و کارآیی کاهش مییابد.
در نتیجه؛ بهنظر میرسد مشکلات اجتماعی که در جامعه ما وجود دارد، نشانهای از ضعف و مشارکت اجتماعی است. «کاکس» در اینباره مینویسد:
«اگر جامعهای با مشکلات اجتماعی متعددی دست به گریبان است، به این علت است که سطح مشارکت اجتماعی -که شامل مشارکت بین افراد خانواده، دوستان، همسایگان، انجمنها و عضویت در موسسات عامالمنفعه و نهادهای اجتماعی دیگر است- در سطح خرد و کلان در کل جامعه و در بین گروههای خاص پایین است.»
پیشنهادهایی را میتوان در این باب ارایه داد. بعضی از آنها عبارتند از:
1- روحیه اعتماد بهنفس را در بین گروهها و مردم بالا برده و به عقاید و آرای آنها احترام بگذاریم
2- زمینه مشارکت فعالانه آنان را در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی فراهم سازیم
3- احساس اعتماد بهنفس را در آنان تقویت کرده و مردم را نسبت به مسائل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... حساس کنیم.
4- زمینه مشارکت اجتماعی آنها را فراهم سازیم. به آنها هویت، شخصیت، آگاهی، شعور و شور اجتماعی و سیاسی بدهیم. کوشش کنیم که آنها از پیلههای فردیت خویش، خارج و به عرصه وسیع فعالیتهای اجتماعی و زندگی جمعی وارد شوند. این کار هنگامی میسر است که میزان اعتماد متقابل در سطح افقی و عمودی، افزایش یابد. در این مسیر، باید همه نهادها و سازمانها همکاری لازم را بنمایند.
5- با ایجاد بستر اجتماعی مناسب زمینه مشارکت اجتماعی خودبهخودی را فراهم کنیم. زیرا به گفته «هابرماس» (Habermas) جامعهشناس آلمانی مکتب فرانکفورت، «دموکراسی پیش از هر چیز باید فرآیندی در نظر گرفته شود که در زمان رواج نوع معینی از کنش اجتماعی پدیدار میشود. به بیان سادهتر، دموکراسی را باید شیوه خاصی دانست که شهروندان توسط آن تصمیمات جمعی و عقلانی اتخاذ میکنند.»
آنچنان که «پیتر کیویستو»(Peter Kivisto) در کتاب «اندیشههای بنیادی در جامعهشناسی» میگوید؛ «اگر دموکراسی درباره گفتوگوی آزاد و آشکار است، باید دید این گفتوگو در کجا و تحت چه شرایطی صورت میگیرد و فضایی که در آن دموکراسی پرورش مییابد، چه فضایی است».