متین مسلم کارشناس روابط بین الملل
روزیکشنبه پاریس صحنه تظاهرات عظیمی در محکومیت اقدامات تروریستی 4 شنبه تا جمعه این شهر بود. همانگونه هم که پیشبینی میشد رهبران احزاب راست و در راس آنها جبهه ملی فرانسه از حضور در این میتینگ خودداری و خانم لوپن اعلام کرد هواداران وی مراسمی جداگانه برگزار خواهند کرد. اینکه در اوج احساسات ملی فرانسویان و همبستگی جهانی با مردم این کشور، که حتی پای فردی منفور در نگاه پاریسیها چون سارکوزی را برای همدردی به الیزه باز کرد، اما خانم لوپن ساز خود را نواخت و رودر روی اولاند ایستاد، موجبات تعجب بسیاری از ناظران سیاسی و دیپلماتهای مقیم پاریس را فراهم آورد. خانم لوپن اولاند را متهم به سوءاستفاده از احساسات مردم و بهرهبرداری سیاسی به نفع خود از وقایع کرد.یک دیپلمات غربی مقیم پاریس در این مورد میگوید« حیرت کردم.آیا این یک اعتماد به نفس با پشتوانه است؟ اگر موضع گیری احزاب راست و خانم لوپن بیانگر این نکته باشد که آنان احساسات فعلی مردم را عاطفی و زود گذر میدانند، بی شک باید نگران بود.»
تا آنجا که به اقلیتهای مقیم فرانسه مربوط میشود، در کنار بیکفایتی و ندانم کاریهای الیزه(ویا هرجای دیگر اروپا)ممکن است میان خواست اقلیتهای مقیم با دیدگاههای محافظهکاران راستگرا فاصله زیادی وجود داشته باشد که کار را در میان مدت برای اقلیتها سختتر و برای راستگرایانی چون لوپن در فرانسه، اوکه لند در سوئد، نیجیل فارچ در بریتانیا ویا لانگ بل در دانمارک آسانتر کند. چراکه هر دو طرف به خوبی میدانند جوامع اروپايی چه به لحاظ بافت و ساختار اجتماعی وفرهنگی و چه از جنبه اقتصادی و مسائل منتهی به آن در تحلیل نهایی با پدیده مهاجرت آن هم از زاویه ایدئولوژیک مشکل بتوانند کنار بیایند. از طرفی بعید است تضادها و ارزشهای موجود و البته روبه رشد اقلیتها،
به صرف اقامت آنها در جوامع لائیک، با ارزشهای اروپایی یکسان شده یا حل شود. اروپا حداقل طی 5 دهه گذشته این شرایط را مکررا تجربه کرده اما نتوانسته نتیجه روشنی از عواقب آن بگیرد. در اینجا بحث من صرفا از جنبه اخلاقی موضوع نیست. بلکه عمدتا توجه به واقعیتی ست که چه بخواهیم و نخواهیم، بپسندیم یانه، در جامعه اروپایی با آن روبهرو هستیم و دیر یا زود این معضل اگر نه به صورت امنیتی شبیه وقایع هفته گذشته پاریس که قطعا به صورت بحرانهای اجتماعی،فرهنگی و هویتی خود را نشان خواهد داد. خصوصا که به دور از احساسات زودگذر، برنامه و اصول راهبردی خاصی برای برخورد با این مشکل نه مستقلا از سوی دولتهای اروپایی دیده میشود و نه اتحادیه اروپا قادر به اتخاذ تصمیم و وضع قوانینی ست که همه اعضا روی آنها اتفاق نظر داشته باشند. این همان شرایطی ست که راستگرایان از آن بهره میگیرند و نهتنها در کشورهای خود بلکه در سطح اروپا برای اشغال کرسیهای پارلمان اروپا آماده میشوند. رئیس پارلمان اروپا میخواهد چه کند؟ جلو آنها را بگیرد؟ محال است.
پس چه میتوان کرد؟ یا شاید بهتر است سوال کنیم چه خواهد شد؟ سوالی که روز گذشته روی یکی از پلاکاردهای نصبشده میدان پابلیک پاریس نوشته شده بود.
باید شوربختانه اعتراف کنیم اگر قرار است سیاستها شبیه آنچه باشد که تاکنون دیده شده، حتما اروپا به سمت بحران بزرگ پیش خواهد رفت. متأسفانه سیاستی واقعی، راهگشا و برگرفته از واقعیت اقلیتها به جز اتخاذ ترتیبات امنیتی و نه اجتماعی، در ذهن رهبران اروپایی دیده نمیشود. در همین فرانسه آقای اولاند که روز گذشته همچون ناپلئون فاتح در کنار آقای کامرون و خانم مرکل و دیگر رهبران جهان، سینه خود را جلو داده بود، اما حاضر نشد به کوتاهیهای سیاستهای داخلی خود در بروز آنچه جامعه فرانسه را در شک فرو برد حداقل در بعد امنیتی(کوتاهیهای اجتماعی به کنار) اعتراف کند درحالیکه یکی از تروریستهاي پاریسی از حدود 3سال پیش برای اداره امنیت ملی فرانسه فردی شناخته شده بود. یا در بعد بینالمللی مشخص نمیکند و به افکار عمومی پاسخ نمیدهد تکلیف جامعه اروپایی و فرانسوی با متحدان عرب که حامیان معنوی و مادی این گروهها هستند و شرایط را اینگونه ناامن کردهاند چیست؟
آنچه در پاریس رخ داد یکی از خروجیهای سرمایهگذاریهای آنها روی اسلامگرایان تندرویی بود که با فرمان و فتوای رهبران مذهبی خود برای جهاد به مناطق بحرانی خاورمیانه رفته و میروند، یا در مدارس، مراکز و خیریههای پنهان و آشکار در شهرهای اروپایی، برای مقابله با جامعهای که در آن زندگی میکنند تربیت شده و فرمان جهاد میگیرند. این تنها حکایت فرانسه نیست بلکه ژانر وحشتناکی است که همه اروپا مشغول تماشای آن است. تاسفآور است، اما اگر قرار نیست به صورت استراتژیک سیاستی تغییر کند، مسلما آیندهای نا امن در کنار بحرانهای اجتماعی برای راستگرایان فرش قرمز پهن خواهد کرد. حداقل امثال لوپن که شرایط را اینگونه میبینند.