شماره ۴۷۴ | ۱۳۹۳ سه شنبه ۲۳ دي
صفحه را ببند
در حاشیه چاپ دومین شماره «تصویرنامه»
عجب، پس این‌طور هم می‌شود...

سیدفرزام حسینی روزنامه نگار

سال‌های اخیر، در عرصه مطبوعات، بیشتر از هر مسأله‌ای فقدان یک چیز مشهود بود؛ مجله‌نگاری. مجله‌های زیادی شاید در این سال‌ها آمدند و اما دوام نیاوردند، به دلایلی متعدد، اعم از توقیف، یا کمبود مالی و یا حتی در مواردی بی‌انگیزگی گردانندگان! این واقعیتی مسلم است که مطبوعات و ادبیات در ایران رابطه‌ای تنگاتنگ با یکدیگر دارند و هر دو در مواقعی نیازمند یکدیگرند. اگر کتابی چاپ نشود، مجله‌ها خالی می‌مانند و اگر مجله‌ای نباشد، کجا به کتاب‌ها پرداخته شود؟ صد البته که طرحِ این مسأله لایه ظاهری قضیه است و حکایت‌ها پسِ آن نهفته.
از سویی دیگر، ذائقه مجله‌نگاران ما در این سال‌ها، به تقریب و یکسر تفاوت پیدا کرده با آنچه در سال‌های پیشتر، مثلا دهه‌های شصت و هفتاد تولید می‌شد، در این سال‌ها مجلات عمدتا گرایش به سمت نوعی مینیمالیسم حتی در چاپ مطالب پیدا کرده‌اند، مجلات اغلب پر زرق و برق شده‌اند و عکس فلان بازیگر معروف روی جلدشان می‌رود و اغلب از عرصه‌های تخصصی نوشتار دوری می‌کنند و درواقع به مجلاتی همه‌پسند تبدیل شده‌اند. این نوع از مجله‌نگاری، البته محکوم نیست و مسلم است که حقِ حیات دارد. به ذائقه‌ها بستگی دارد و البته به آن‌که داعیه گردانندگانش چیست، زمانی می‌توان روبه‌روی این دسته از مجلات موضع گرفت که ادعایی بیشتر از آن چیزی که هستند داشته باشند، زمانی می‌توان بر رویکردشان خُرده گرفت که پا از حریم خود فراتر بگذارند و مانیفستِ ادبیات جدی صادر کنند. تفاوتی هم ندارد که چه مجله‌ای و وابسته به کدام گروه باشند، اصل بر صداقت و صراحت کاری است، آنچه را که هستند، باید بنمایند و نه چیزِ دیگری.
اما این مقدمه را چیدم، تا برسم به «تصویرنامه»؛ مجله‌ای که حالا و در زمستانِ 93 دومین شماره‌اش منتشر شده است، مجله‌ای که با مجلاتِ منتشر شده در این چند‌سال اخیر تفاوت بسیار دارد. تفاوت‌هایی که شاید ساده باشند اما چشمگیرند.
یکی و اولین تفاوتِ اصلی این‌که در این دو شماره، مجله هیچ عکس روی جلد خاصی نداشته است، درواقع هیچ چهره ادبی-هنری را روی جلد نیاورده-کاری خلافِ جهت امروز مطبوعات که در اغلب شماره‌های‌شان تصویر چهره‌های معروف هنری روی جلد می‌نشیند و دیگران در حاشیه‌اش قرار می‌گیرند-و دیگر این‌که هیچ اسمی از نویسندگان مجله را از اسم دیگران بزرگ‌تر نکرده و روی جلدِ مجله اسم همه را یکسان و در کنار هم آورده است. مورد اول و دوم کاملا خلافِ منطق مجله‌نگاری این روزهاست. از این مناظر، شاید برای مخاطبی که در سال‌های اخیر پیگیر مجلات بوده است، کمی غیرمنتظر و غریب بنماید، شاید حتی در نگاهِ اول مخاطب را پس بزند، اما محتوای مجله، سوای ظاهرِ ساده‌اش، یکسر متفاوت است، اغلب با مطالبی غنی و به درد بخور روبه‌رو می‌شویم که البته اغلب‌شان هم-باز هم سوای رویکرد جاری این سال‌ها-نوشتاری‌اند و در قالب گفت‌وگو نیستند. مطالبی که از قضا با دسته‌بندی خاص و از پیش
 تعیین شده‌ای کنار هم چیده نشده‌اند، در این مجله شما با پرونده‌هایی یکدست طرف نیستید، حتی با بخش‌بندی‌های مشخص شده هم روبه‌رو نخواهید شد، ممکن است-و قطعا-یک مقاله تاریخی-انتقادی پس از دو شعر بیاید و یا یک مقاله در بابِ عکاسی پس از یک قصه.
از سویی دیگر از عکسِ تمام قد و تمام صفحه نویسندگان و مترجمان هم خبری نیست، اساسا نویسندگان و مترجمان این مجله فاقد چهره‌اند، هیچ عکسی ازشان در مجله وجود ندارد. چنین ایده‌ای همه را در مقامی برابر قرار می‌دهد و اینجاست که تنها و تنها متن، متنِ هر تالیف یا ترجمه‌ای در درجه اولِ اهمیت قرار می‌گیرد، در چنین جایگاهی عیار متن عیان می‌شود، یعنی منِ نویسنده تازه‌کار وقتی مطلبم در کنار نویسنده‌ای با سابقه سال‌ها نوشتن در شرایطی برابر منتشر می‌شود، فقط در چنین شرایطی ا ست که متنِ درست و خوب هر کدام‌مان به چشم می‌آید و خوانده می‌شود، یعنی منِ جوان و اویِ کهنسال هر دو از شانسی برابر برای خوانده شدن و انتخابِ خواننده برخورداریم. تصویرنامه در دومین شماره‌اش، مطالبِ جالبی برای خواندن دارد، از پرونده‌ای جمع و جور برای رُمانِ «ملکان عذاب» نوشته «ابوتراب خسروی» با آثاری از مهدی دادخواه تهرانی، رضا عامری و بابک حیدری بگیرید. تا خاطراتِ محمد زرفام، فیلمبردار ایرانی از جنگ ویتنام. مقالات مختلفی در زمینه‌های تاریخی و عکاسی و صدالبته ادبی در این شماره تصویرنامه چاپ شده است و اینها همه، به تدبیر و سردبیری «هوشیار انصاری‌فر»، منتقد، شاعر، مترجم و روزنامه‌نگاری انجام گرفته است که نامش را از روزنامه‌های جامعه، توس و عصر آزادگان به یاد می‌آوریم و پیشتر هم سردبیری دو مجله «کتاب سه هفته» و «هفتاد و هفت» را در کارنامه روزنامه‌نگاری‌اش دارد.

 

 


تعداد بازدید :  289