بخشی از اهمیت «پیمان خاکسار» در مقام مترجم بیشک بسته به انتخابهای اوست، «عامهپسند» و «اتحادیه ابلهان» را بهعنوان دو نمونه برجسته به یاد بیاورید که هنوز از پرفروشترینهای بازار کتاباند... او این بار هم به سراغ ادبیات معاصر آمریکا رفته و نویسندهای را به ما معرفی کرده است که تا پیش از این کتابی از او به فارسی در نیامده بود: دنیس جانسون. جالب اینجاست که جانسون هم مثل «بوکوفسکی» و «کندی تول» سرنوشت عجیب و غریبی دارد. از قرار معلوم بیست ساله بوده که به دانشگاه آیوا رفته و شاگرد «ریموند کارور» شده اما بهسال هم نکشیده که از فرط استعمال شدید مواد مخدر از کلینیک روانی ترک اعتیاد سر در آورده است. چند سالی را با همین وضع و بیخانمانی گذرانده تا اینکه درسال 1988 برای مقالهای که قرار بوده برای مجله «اسکوایر» بنویسد راهی فیلیپین شده، از بخت بد اما هوای فیلیپین هم به او نساخته و مالاریا گرفته و درنهایت قید مقاله و مجله را با هم زده است. داستانهای مجموعه «پسر عیسا» را هم از سر بیپولی نوشته تا در عوض فروختنش به «پاریس ریویو» و «اسکوایر» بدهی عقبافتاده مالیاتیاش را بپردازد، داستانهایی که پیش از هرچیز گویی شرح حال روزهای آوارگی خود اوست.
این کتاب که شامل یازده داستان به هم پیوسته است درسال 1992 منتشر شده و با کلی سر و صدا و حاشیه بالاخره توانسته جایزه ملی کتاب آمریکا را از آن خود کند. داستانهای مجموعه «پسر عیسا» اگر چه مستقلاند و متکی به خود اما به وسیله رشتهای از موتیفها به هم گره خوردهاند و این حس به خواننده دست میدهد که دارد رمان میخواند. راوی و لوکیشن داستانها ثابت است، مردی بیخود و سردرگم در حاشیه شهری به نام آیووا. حوادث داستانها هم حول قتل و دزدی و سقط جنین و مضامینی از این دست میچرخد، به علاوه «اعتیاد»ی که در همه داستانها بهعنوان هسته روایت حضوری ثابت دارد. طنز گزنده راوی در مواجهه با پدیدهها در کنار برخوردهایی بعضا سورئال با اشیا در زمینه واقعیت از نقاط قوت این مجموعه است، واقعیتی چرک و سیاه که از خود بیرون زده است. به راستی که داستانهای «پسر عیسا» نمونههای درخشانی هستند برای تبیین رئالیسم کثیف (dirty realism) که تمرکز خود را به زندگیِ مچاله شده مردم خردهپا و معمولیِ جامعه آمریکا معطوف کرده است. همان آدمهایی که مواد مصرف میکنند و آدم میکشند و عاشق میشوند و دست به خودکشی میزنند، اما همچنان ادامه میدهند. بیهیچ هیجانی در سکوت و تنهاییِ نکبتبارشان ادامه میدهند. با هم، بندی از داستان «آزاد به قید وثیقه» را از این مجموعه میخوانیم:
«آن شب پشت میزی روبهروی کید ویلیامز نشستم، بوکسور سابق. دستان سیاهش له و لورده بودند. همیشه این حس را داشتم که بالاخره یک روز دستانش را دور گردنم حلقه میکند و نفسم را میبُرد. دو جور صدا داشت. چهل و خُردهای سالش بود. تمام عمرش را به باد داده بود. اینجور آدمها برای مایی که فقط چندسال به باد داده بودیم خیلی عزیز بودند. کید ویلیامز را که میدیدی امیدوار میشدی دستکم یکی دو ماه دیگر از زندگی طلب داری.»
«پسر عیسا» با ترجمه پیمان خاکسار در
115 صفحه از سوی نشر زاوش روانه بازار کتاب شده است.