شماره ۴۷۴ | ۱۳۹۳ سه شنبه ۲۳ دي
صفحه را ببند
در حاشیه انتشار رمان «دشمن» از «جی. ام. کوتسی»
حدود لالمانی

رئوف عاشوری روزنامه نگار

«جمعه پوشیده در کُت پاسبانی کهنه‌ای که جراح برایش پیدا کرده بود در گوشه‌ کوچک خود لمیده بود. چشم‌هاش لحظه‌ای در نور شمع درخشید اما عکس‌العملی نشان نداد. اصلا معنای مرگ را می‌دانست؟ در جزیره‌ او بنی‌ بشری نمرده بود. می‌دانست ما هم مثل حیوانات میرا هستیم؟ دستی به طرفش دراز کردم، اما دستم را نگرفت. فهمیدم چیزهایی می‌داند، اما چه چیزهایی، نمی‌دانستم.» (دشمن، جی.ام.کوتسی)
هایدگر بود که در بخشی از مجموعه سخنرانی‌هایش، با عنوان «گوهر زبان»، به رابطه زبان و مرگ اشاره کرد و میرایان را آن دسته‌ای برشمرد که می‌توانند مرگ را به مثابه «مرگ» تجربه کنند؛ و حیوان را هم از این دسته جدا کرد. اما پیش کشیدنِ تجربه‌ مرگ، این نقطه‌ بزرگ افتراق، بدون چنگ زدن در ریشه‌ تفاوت‌ها راه به جایی نمی‌بُرد، پس «زبان» پیش آمد و رابطه‌ای در گرفت و پرسشی که بعدها محور تحقیق جورجو آگامبن در رساله‌ مفصل «زبان و مرگ» شد. پاسخ آگامبن به چگونگی رخداد زبان جالب است، یک کلمه و نه بیشتر:  «آوا». آوایی که در تلاشیِ خود و کارکردی خارج از حدود «فونه» توانش ریختن در قالب معنا را داشته باشد، آوایی که فارغ از دلالت و معنای مشخص هم کیفیت متفاوتی با آوای حیوان دارد. مثال او سخن گفتن یک انسان دیگر با زبانی بیگانه است، با وجود عدم شکل‌گیری ارتباط ما و او همچنان این حقیقت پابرجاست که او درحال سخن گفتن است، درواقع برخلاف آوای حیوان که بی‌واسطه بر زبان منطبق می‌شود، آوای انسان بر امکان و توانش زبان دلالت دارد. بر همین اساس آگامبن حیوان را بیرون از گشودگی هستی اما در داخل خود زبان می‌نشاند و انسان را به حسبِ تجربه «دوران کودکی» حامل امکانِ قطع این رابطه، ورود به دایره «لانگ» و نمود آن در «پارول» می‌داند. دشمن (foe) هم روایت فقدان «پارول» است، نسبتِ درگیری با زبانی که در شاهراهِ حضور متضمن تفکر و قدرت است. «جمعه» و «سوزان» هر دو دیگر به یک اندازه بی‌زبان‌اند، با این تفاوت که جمعه نماینده‌ اقلیتی است به حاشیه
رانده شده بی‌هیچ فرصتی برای درک حقیقتِ «بودن»، سوزان اما در یک گام جلوتر بی‌زبانیِ خود را در عینیت بخشیدنِ «حقیقت»‌اش به سوگ نشسته است؛ یکی لالِ گفتار است و دیگری لالِ نوشتار. برای همین، «سوزان بارتُن»، زنِ طرد شده، برای نوشتن سرگذشت حقیقی یک ساله‌اش در جزیره‌ خالی از سکنه به ناچار دست به دامان «دانیل فو» ‌می‌شود. نویسنده‌ای که اگرچه نوشتن را بلد است اما بهایی به حقیقت او نخواهد داد، و نیز حقیقت جمعه؛ معمای بی‌زبانیِ جمعه که سوزان از آن به‌عنوان حفره‌ای در داستان جزیره یاد می‌کند سر سوزنی هم توجه فو را به خود جلب نمی‌کند. او بیشتر درگیر روایت‌های کناریِ «آدم‌خوارها» و «دختر گمشده» است تا لال‌مانی یک برده‌ که هیچ تصوری از زبان و آزادی و مرگ نمی‌توانسته داشته باشد. سوزان هم که دریافته تنها شانس جاودان شدن‌اش در گروِ روایت قصه‌ جزیره است -تا آنجایی که حتی قید دخترش را می‌زند، خود را به خطر می‌اندازد و رنجِ سر و کله زدن با جمعه را به جان می‌خرد- در برابر قدرت فو هیچ شانسی ندارد. درواقع او حقارت‌اش را پذیرفته است، جایی از رمان در زمینه مکالمه‌ای با «فو» به کنایه می‌گوید:  «کسی حرف آخر را می‌زند که زورش بیشتر است»، اما از دیگر سو از حقیقت‌ هستی‌اش کوتاه نمی‌آید، جدل می‌کند و حتی در صحنه‌ای در انتهای فصل سوم موفق می‌شود که بی‌زبانیِ جمعه را با فو به بحث بنشیند. بحثی مهم و مفصل که در آن کوتسی ما را با این پرسش روبه‌رو می‌کند؛ آیا زبان نوشتار از زبان گفتار جدا نیست؟ آیا احتمال این‌که خدا کلمه‌ نخست را «نوشته» باشد بیشتر نیست؟ آیا جمعه نباید بتواند مثل خیلی از کر و لال‌های دیگر با زبان درگیر شود؟ او لمس می‌کند، می‌بیند و می‌شنود، حتی به رنگ‌ها آگاهی دارد. باید هلن کلرِ کر و لال را به یاد بیاوریم که اتفاقا کور هم بود و ماجرای لمس و هجی کردن آب (w-a-t-e-r) را بر کف دستش به یاد بیاوریم، و دریافت و بازگشت او به چیزی که «آگاهیِ فراموش شده» تعبیرش می‌کرد. کلر بی‌تردید می‌تواند کامل‌ترین نمونه برای دقیق‌ شدن در شاخص‌های لانگ باشد، محدوده‌ای که نه‌تنها از گفتار که از کانال‌های دیدار و شنیدار و لامسه و... نیز تغذیه می‌شود. در آخرین جمله از همین فصل، «فو» به «سوزان» که در آموزش جمعه مستاصل شده است می‌گوید: «تازه اول کار است. فردا باید «آ» را یادش بدهی»، انگار «فو» با همه‌ وجوه استبدادی و سرکوبگرش حدود زبان را می‌شناسد و این حق را برای جمعه قایل شده تا با انبوه محدودیت‌اش شانس ورود به ساحت زبان به معنای عام و خاصه نوشتار را داشته باشد، اگرچه داستان «سوزان بارتُن» این میانه به فراموشی سپرده شده باشد و اگرچه منطق لالمانی جمعه در متن تاریخی‌اش خلاف این وضع باشد. سکوت جمعه نمود سکوت و حضور سیاهان است... این شیوه برخورد کوتسی با جمعه را شاید بشود بیش از هر نویسنده دیگری با بکت در بسیاری از آثارش مقایسه کرد چراکه هر دوشان در پی توضیح رفتار و محدودیت‌های زبان و شوراندن آن   علیه خودش هستند، با این تفاوت که بکت بی‌زبانی را از درون نمایش می‌دهد اما کوتسی در رابطه‌ای که این وضع با امر موازی تاریخی یا سیاسی خود برقرار می‌کند.

 

 


تعداد بازدید :  285