شماره ۴۷۳ | ۱۳۹۳ دوشنبه ۲۲ دي
صفحه را ببند
کیخسرو شاهرخ
مهدی بهلولی آموزگار

۱- دکتر شریعتی در وصیتنامه خود و در خطاب به پسرش احسان می‌گوید:  «تنها نعمتی که برای تو در مسیر این راهی که عمر نام دارد آرزو می‌کنم، تصادف با یکی دو روح خارق‌العاده، با یکی دو دل بزرگ، با یکی دو فهم عظیم و خوب و زیباست. چرا نمی‌گویم بیشتر؟ بیشتر نیست! «یکی» بیشترین عدد ممکن است. دو را برای وزن کلام آوردم.» و راست هم این است که انسان‌های بزرگ، هم کم شمارند و هم برخورد با آنان می‌تواند جهت زندگی بیشتر کسان را دگرگون سازد. اما انسان‌های بزرگ تاریخ را بسا که بتوان بر دو گونه دانست. یک دسته کسانی که در مبارزه‌های سیاسی زمان خود، یعنی مبارزه با استبداد و فسادهای سیاسی دخالت کرده و راه بهسازی و بهبود کشور را دگرگونی‌های سیاسی بنیادین می‌دانسته‌اند و در این راه هزینه‌های زیادی را هم پرداخت کرده و گه‌گاه جان خود را از دست داده‌اند. اما کسانی هم بوده‌اند که به مبارزه سیاسی رادیکال دست نزده‌اند اما در زندگی خود کوشیده‌اند تنها در لاک زندگی شخصی سر فرو نکنند و با نگرشی اجتماعی – فرهنگی، درصدد بهبود وضع اجتماع برخیزند. در نگاه اینان، درگیری سیاسی با کانون‌های قدرت محوریت نداشته، بلکه با نگاه عمل‌گرایانه‌تر، به بهره‌گیری از شرایط، به سود مردم می‌اندیشیدند و تلاش می‌کرده‌اند که با تعامل با قدرت، از دشواری‌های زندگی مردم بکاهند.
۲- چندی پیش دوست بزرگواری، کتاب خاطرات کیخسرو شاهرخ را به من داد. کتاب در اصل به زبان انگلیسی نوشته شده و غلامحسین میرزا صالح، آن را به فارسی برگردانده است. کیخسرو شاهرخ، یکی از شخصیت‌های زرتشتی سر‌شناس سده بیستم ایران است. چهار دوره نماینده مجلس زرتشتیان بوده و پیش از نمایندگی هم در بهبود وضع زرتشتیان ایران، بسیار کوشیده است. گرچه کارهای او گستره‌ای فراگیر‌تر دارد و تنها محدود به زرتشتیان نمانده است. به گواهی سخنان بسیاری از افراد شناخته شده هم روزگار ایشان- سال‌های پایانی دوره قاجار و دوران پهلوی اول- ارباب کیخسرو شاهرخ، انسانی راستگو، راست کردار، کوشا، جدی و پایدار در پیگیری هدف‌های خود بوده است. در کتاب خاطرات کیخسرو شاهرخ، با انسانی واقع‌بین، حق طلب و هوشیار روبه‌رو می‌شویم که در زندگی خود، نه سود شخصی، بلکه منافع مردم را در نظر می‌گیرد. پرداختن به همه درونمایه کتاب و زندگی نویسنده، در این یادداشت کوتاه شدنی نیست اما اشاره‌ای به یکی از رخدادهایی که در کتاب به آن پرداخته شده می‌تواند تا اندازه‌ای کیخسرو شاهرخ را به نزد خوانندگان گرامی معرفی نماید.
آنگونه که در کتاب آمده در سال‌های ۱۸-۱۹۱۷ به دلیل جنگ جهانی اول، قحطی، سراسر ایران را می‌گیرد. کیخسرو شاهرخ به درخواست نخست‌وزیر وقت، حسن وثوق‌الدوله، مأمور گردآوری غلات می‌شود. پس از جست‌و‌جو در می‌یابد که احمدشاه، انبار بزرگی از گندم دارد. به نزد ایشان می‌رود و درخواست کمک می‌کند. شاه می‌پرسد به چه قیمتی خریدار است و پس از این‌که می‌شنود که شاهرخ، هر خروار را نود تومان می‌خرد می‌گوید:  «انگلیسی‌ها نانوایی ندارند و واقعا هم محتاج گندم نیستند اما گفته‌اند خرواری یکصد تومان می‌خرند.» داستان این گفت‌و‌گو کمی بلند است و البته اندوه‌بار، که چگونه شاه یک کشور، در زمانه سختی مردم کشور، تنها در اندیشه سود شخصی خویش است. چند خطی بعد، شاهرخ درباره این دیدارش می‌نویسد:  «آن روز تصور می‌کردم به قصر شاه وارد شده‌ام، اما به هنگام ترک آن‌جا بیشتر این فکر در سرم قوت گرفت که از حجره یک تاجر غله خارج می‌شوم.»


تعداد بازدید :  374